stupor
/ˈstuːpər//ˈstjuːpə/
معنی: بهت، گیجی، بی حسی، خرفتی، کند ذهنی، بلاهت
معانی دیگر: (در اثر ضربه ی روحی یا مواد مخدر و غیره) منگی، از خود بیخودی، مدهوشی، نشئگی، رخوت، بی تفاوتی

بررسی کلمه
اسم ( noun )
مشتقات: stuporous (adj.)
مشتقات: stuporous (adj.)
• (1) تعریف: a state of unconsciousness, insensibility, or torpor.
• مترادف: sopor, stupefaction, torpor
• مترادف: sopor, stupefaction, torpor
- The police officer was unable to talk to the hospitalized victim as she was still in a stupor.
[ترجمه گوگل] افسر پلیس نتوانست با قربانی بستری شده در بیمارستان صحبت کند زیرا او هنوز در حالت بیحالی بود
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس نتوانست با قربانی بستری صحبت کند، زیرا هنوز گیج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس نتوانست با قربانی بستری صحبت کند، زیرا هنوز گیج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a state of confusion, apathy, or shock.
• مترادف: apathy, confusion, daze, numbness, stupefaction, torpor
• مشابه: trance
• مترادف: apathy, confusion, daze, numbness, stupefaction, torpor
• مشابه: trance
جمله های نمونه
1. The pain roused him from his drunken stupor.
[ترجمه گوگل]درد او را از گیجی مستش بیدار کرد
[ترجمه ترگمان]درد، او را از این گیجی مستانه بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]درد، او را از این گیجی مستانه بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He fell to the ground in a stupor.
[ترجمه گوگل]او در حالت گیجی به زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]در حالی که گیج شده بود به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در حالی که گیج شده بود به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She was lying in a drunken stupor on the sidewalk.
[ترجمه گوگل]او در حالت مستی در پیاده رو دراز کشیده بود
[ترجمه ترگمان]در پیاده رو در حال مستی دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در پیاده رو در حال مستی دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She was led away in a state of stupor.
[ترجمه گوگل]او در حالت گیجی هدایت شد
[ترجمه ترگمان]گیج و سردرگم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]گیج و سردرگم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He drank himself into a stupor.
[ترجمه گوگل]خودش را در حالت گیجی نوشید
[ترجمه ترگمان]خود را به حیرت فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]خود را به حیرت فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. At a washout she sat in a cold stupor while Oliver lit the lantern and looked the place over.
[ترجمه گوگل]در یک غسل، او در حالت گیجی سرد نشسته بود در حالی که الیور فانوس را روشن می کرد و به آن مکان نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی اولیور فانوس را روشن کرد و به جای خود نگاه کرد، در حالتی سرد و سرد نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی اولیور فانوس را روشن کرد و به جای خود نگاه کرد، در حالتی سرد و سرد نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. How could they sit around in a stupor for so long?
[ترجمه گوگل]چطور میتوانستند این همه مدت در حالت گیجی بنشینند؟
[ترجمه ترگمان]چطور می تونن این همه مدت در حال خلسه باشن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]چطور می تونن این همه مدت در حال خلسه باشن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Kate drove home in a stupor.
[ترجمه گوگل]کیت با گیجی به خانه رفت
[ترجمه ترگمان]کیت با گیجی به خانه بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]کیت با گیجی به خانه بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. One youth told of emerging from a drunken stupor to find himself in bed with the boy next door.
[ترجمه گوگل]یک جوان گفت که از حالت مستی بیرون آمده و خود را با پسر همسایه در رختخواب می بیند
[ترجمه ترگمان]یک جوان از آن پس از آن که خود را در بس تر خویش با پسر همسایه در بس تر یافت، از آن بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک جوان از آن پس از آن که خود را در بس تر خویش با پسر همسایه در بس تر یافت، از آن بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He drank himself into a stupor every night.
[ترجمه گوگل]او هر شب خود را در حالت گیجی می نوشید
[ترجمه ترگمان]هر شب خود را سرمست می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هر شب خود را سرمست می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They left him slumped in a drunken stupor against the church wall.
[ترجمه گوگل]آنها او را در حالت مستی کنار دیوار کلیسا رها کردند
[ترجمه ترگمان]او را رها کردند و در حالی که به دیوار کلیسا تکیه داده بودند بی هوش شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او را رها کردند و در حالی که به دیوار کلیسا تکیه داده بودند بی هوش شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The monster fell asleep in a drunken stupor and Susa-no-wo then cut it to pieces and settled down with the maiden.
[ترجمه گوگل]هیولا در حالت مستی به خواب رفت و Susa-no-wo سپس آن را تکه تکه کرد و با دوشیزه ساکن شد
[ترجمه ترگمان]هیولا در حالت مستی و بی حالی به خواب رفت و بعد آن را تکه تکه کرد و با آن دختر نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هیولا در حالت مستی و بی حالی به خواب رفت و بعد آن را تکه تکه کرد و با آن دختر نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. As the whisky took effect, he gradually fell into a drunken stupor.
[ترجمه گوگل]همانطور که ویسکی اثر کرد، او به تدریج در حالت مستی گرفتار شد
[ترجمه ترگمان]وقتی ویسکی اثر کرد، به تدریج دچار رخوت مستی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی ویسکی اثر کرد، به تدریج دچار رخوت مستی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
بهت (اسم)
bewilderment, amazement, perplexity, consternation, stupefaction, stupor, bedazzlement
گیجی (اسم)
bewilderment, confusion, amusement, stun, stupefaction, stupor, distraction, bafflement, befuddlement, quandary, razzle-dazzle, idler, muddle, wackiness, giddiness, idleness, sopor
بی حسی (اسم)
stupor, anesthesia, insensibility, apathy, impassibility, vapidity, insentience, stolidity
خرفتی (اسم)
stupor, imbecility, anility
کند ذهنی (اسم)
stupor, stupidity, imbecility, idler, idleness
بلاهت (اسم)
stupor, tommyrot
تخصصی
[روانپزشکی] استوپور
به انگلیسی
• unconscious state, insensibility; state of shock, daze, numbness, apathy
someone who is in a stupor is almost unconscious, especially as a result of taking drugs, or drinking too much, or because of an illness.
someone who is in a stupor is almost unconscious, especially as a result of taking drugs, or drinking too much, or because of an illness.
پیشنهاد کاربران
گیجی
خرفتی
خرفتی
حماقت، بی خیالی، باری به هرجهتی
بهت
stupor ( پزشکی )
واژه مصوب: بهت
تعریف: حالتی در مرز هوشیاری و ناهوشیاری همراه با عدم فعالیت روانی آشکار و کاهش توانایی در پاسخ دادن به تحریک
واژه مصوب: بهت
تعریف: حالتی در مرز هوشیاری و ناهوشیاری همراه با عدم فعالیت روانی آشکار و کاهش توانایی در پاسخ دادن به تحریک
گیج
منگ
خرفت
احمق
منگ
خرفت
احمق
نوعی اختلال هشیاری است که در آن بیمار فاقد فعالیت روانی - حرکتی بوده و ممکن است دامنه ای از عدم برقراری ارتباط فعالانه با محیط یا عدم تحرک کامل را از خود نشان دهد. بیمار بهت زده به طور نسبی آگاهی خود را حفظ کرده و فقط به محرک های نسبتا شدید و دردناک پاسخ می دهد. حرکات چشم و تنفس جریان دارد ولی در بیشتر موارد حرکات چشم بی هدف به نظر می رسد. بیمار اغلب توانایی یادآوری زمان بهت را دارد، هرچند ممکن است فراموشی کامل نیز رخ دهد.
دامپزشکی و علوم دامی
گیجی، بهت
گیجی، بهت
کما
[پزشکی] بهت، رخوت، بی حسی، گیجی