intensity

/ˌɪnˈtensəti//ɪnˈtensɪti/

معنی: قوت، شدت، سختی، سیری، کثرت، نیرومندی
معانی دیگر: حادی، تندو تیزی، شورمندی، جوش و خروش، فربود، پرتنشی، هیجان، ستهمی، رجوع شود به: saturation، intension سختی، فزونی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: intensities
(1) تعریف: the quality of being intense.
مشابه: burning, depth, emphasis, strength

(2) تعریف: strength or energy of thought or action.
مشابه: pitch

(3) تعریف: a great degree of emotional involvement or excitement.
مشابه: heat, passion

(4) تعریف: in physics, degree of strength of energy, esp. electromagnetic energy.

جمله های نمونه

1. compensation intensity
شدت جبران،شدت همبستگی

2. the intensity of his fever
حادی تب او

3. the intensity of the sun's rays
شدت پرتوهای خورشید

4. the intensity of their activity
شور فعالیت آنها

5. rains of unparalleled intensity
باران هایی با شدت بی سابقه

6. his poetry lacks the intensity and depth of hafez' poetry
شعر او فاقد شورمندی و عمق شعر حافظ است.

7. nothing could attenuate the intensity of the enemy's attack
هیچ چیز نمی توانست شدت حمله ی دشمن را کاهش دهد.

8. the pupil of the eye responds to change of light intensity
مردمک چشم نسبت به تغییر شدت نور واکنش نشان می دهد.

9. The sun beat down with fierce intensity.
[ترجمه گوگل]خورشید با شدت شدیدی غروب کرد
[ترجمه ترگمان]آفتاب با شدت تند می تپید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The intensity of the hurricane was frightening.
[ترجمه گوگل]شدت طوفان ترسناک بود
[ترجمه ترگمان]شدت طوفان وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The intensity of the work left little room for personal grief or anxiety.
[ترجمه گوگل]شدت کار جای کمی برای اندوه یا اضطراب شخصی باقی می گذاشت
[ترجمه ترگمان]شدت کار اتاق کوچک برای اندوه و نگرانی شخصی باقی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her headaches started to increase in intensity.
[ترجمه گوگل]شدت سردرد او شروع شد
[ترجمه ترگمان]سردردش بیشتر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The explosion was of such intensity that it was heard five miles away.
[ترجمه گوگل]شدت انفجار به حدی بود که پنج مایلی دورتر شنیده شد
[ترجمه ترگمان]این انفجار چنان شدت گرفت که پنج مایل دورتر شنیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The pain was growing in intensity.
[ترجمه گوگل]شدت درد بیشتر می شد
[ترجمه ترگمان]درد به شدت در حال رشد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The most visible sign of the intensity of the crisis is unemployment.
[ترجمه گوگل]بارزترین نشانه شدت بحران بیکاری است
[ترجمه ترگمان]بارزترین نشانه شدت بحران بیکاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The attack was anticipated but its intensity came as a shock.
[ترجمه گوگل]حمله پیش‌بینی می‌شد، اما شدت آن شوک‌کننده بود
[ترجمه ترگمان]این حمله پیش بینی شده اما شدت آن به عنوان یک شوک به وجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

شدت (اسم)
intensity, acrimony, severity, force, gravity, violence, hardness, fury, inclemency, extremity, intension, duress, stringency, vehemence, tensity

سختی (اسم)
resistance, hardship, privation, rigor, intensity, calamity, distress, severity, violence, tenacity, adversity, hardness, difficulty, trouble, discomfort, rigidity, inclemency, solidity, intension, obstruction, complication, problem, cumber, implacability, inexorability, inflexibility, rigorism

سیری (اسم)
intensity, density, bellyful, satiety, fullness, satiation, intension, depth, tint

کثرت (اسم)
exuberance, intensity, intension, multiplicity

نیرومندی (اسم)
potency, intensity, force, power, vigor, intension, virility

تخصصی

[شیمی] شدت، حادى، تندو تیزى، شورمندى، جوش و خروش، فربود، پرتنشی، شور، هیجان، ستهمی
[سینما] شدت - شدت تابش - شدت روشنایی منبع نور
[عمران و معماری] شدت
[کامپیوتر] شدت
[برق و الکترونیک] شدت قدرت یا مقدار یک کمیت نظیر جریان، مغناطش، تابش، یا پرتوزایی، نماد ابرای جرای از این واژه گرفته شده است . - شدت
[فوتبال] سختی-شدت
[زمین شناسی] شدت - عددی که(به صورت اعداد رومی نوشته می شود) شدت زمین لرزه را بر مبنای اثرات آن روی سطح زمین، انسانها و ساختمانهای آنها نشان می دهد.مقیاس های متفاوتی وجود دارد،اما رایج ترین آنها در ایالات متحده مقیاس اصلاح شده مرکالی و مقیاس روسی- فورل است.در یک زمین لرزه، بر خلاف بزرگی که فقط یک عدد است ،بسته به جایی که هستید،شدت های مختلفی وجود دارد. -
[نساجی] شدت - درجه نورانیت - شدت جریان برق - فشردگی
[ریاضیات] شدت جریان، تمرکز، تندی، شدت، سختی، زیادی، قدرت
[پلیمر] شدت
[آمار] شدّت

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being intense; strength, energy; strength of feeling; extreme degree; depth; clarity, amount of light emitted from a graphics device or from a pixel (computers)

پیشنهاد کاربران

⭕️🅥🅔🅡🅑
intensify = تشدید کردن
⭕️🅝🅞🅤🅝
intensity = شدت
intensification = تشدید
⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔
intense = شدید
intensive = فشرده
⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑
intensely = به شدت
intensively = بطور شدیدی
intensity: غلظت
جدیت
سرسختی
the quality of being serious and having very strong feelings or opinions
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intensify
✅️ اسم ( noun ) : intensity / intensification / intensifier
✅️ صفت ( adjective ) : intense / intensive
✅️ قید ( adverb ) : intensely / intensively
میزان مانند میزان جزایر حرارتی شهری
خواسته ها
Adverbs of intensity
قیدهای شدت
intensity ( فیزیک )
واژه مصوب: شدت 1
تعریف: اندازه یا بزرگی کمیت های فیزیکی
فشردگی
شدت
Force
Power
شور و شوق، کشش
کمیت
شورمندی = مشتاق
مشتاق = دارای شور و اشتیاق، دارای شور و شوق
مشتاق /moštāq/
معنی:
دارای شوق و اشتیاق؛ مایل و راغب به چیزی؛ آرزومند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد:
۱. آرزومند، راغب، شایق، شوقمند، پرشوق، مایل، متمایل ≠ بیزار
...
[مشاهده متن کامل]

۲. عاشق، شیفته
برابر فارسی:
آرزومند

قدرت، شدت
وزن ( در ریاضیات و مهندسی )
صمیمیت

حدت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس