water down

/ˈwɔtər daʊn//ˈwɔːtə daʊn/

جمله های نمونه

1. She poured boiling water down the sink.
[ترجمه گوگل]آب جوش را در سینک ریخت
[ترجمه ترگمان]آب جوش را از ظرف شویی بیرون ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You can water down a glass of wine and make it last twice as long.
[ترجمه گوگل]می توانید یک لیوان شراب را آب کنید و دو برابر بیشتر ماندگاری داشته باشید
[ترجمه ترگمان]می توانید یک لیوان شراب بردارید و دو برابر آن را دو برابر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You have to water down the medicine before drinking it.
[ترجمه گوگل]قبل از مصرف دارو باید آن را آب کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید قبل از نوشیدن دارو رو کم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the negotiations, they agreed to water down their original stiff demand to one acceptable to both sides.
[ترجمه گوگل]در مذاکرات، آنها موافقت کردند که تقاضای سخت اولیه خود را به یک مورد قابل قبول برای هر دو طرف کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]در مذاکرات، آن ها توافق کردند که تقاضای دیرینه خود را به یک مورد قابل قبول برای هر دو طرف کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She tipped the dirty water down the drain.
[ترجمه گوگل]او آب کثیف را به داخل فاضلاب ریخت
[ترجمه ترگمان]آب کثیف را از آب بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She poured the bucket of dirty water down the drain.
[ترجمه گوگل]او سطل آب کثیف را در زهکشی ریخت
[ترجمه ترگمان]سطل آب کثیف را توی فاضلاب ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Huge pipes funnel the water down the mountainside.
[ترجمه گوگل]لوله های عظیم آب را از دامنه کوه به پایین قیف می کنند
[ترجمه ترگمان]لوله های عظیمی از آب به طرف کوه قیف پایین می ایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A system of channels carries water down from the mountains to irrigate the soil.
[ترجمه گوگل]سیستمی از کانال ها آب را از کوه ها به پایین می برد تا خاک را آبیاری کند
[ترجمه ترگمان]یک سیستم کانال ها آب را از کوه ها برای آبیاری خاک حمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The administration has also sought to water down an international treaty on tobacco.
[ترجمه گوگل]دولت همچنین به دنبال کاهش یک معاهده بین المللی در مورد تنباکو بوده است
[ترجمه ترگمان]دولت همچنین به دنبال آب دادن یک معاهده بین المللی در مورد تنباکو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We send the food and water down into the mine through silos.
[ترجمه گوگل]ما غذا و آب را از طریق سیلوها به داخل معدن می فرستیم
[ترجمه ترگمان]ما غذا و آب را از طریق انبارها به درون معدن می فرستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. John poured the ditty water down the pipe.
[ترجمه گوگل]جان آب کثیف را در لوله ریخت
[ترجمه ترگمان]جان آب ditty را روی لوله ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The thirsty boy drink a glass of water down.
[ترجمه گوگل]پسر تشنه یک لیوان آب می نوشد
[ترجمه ترگمان]پسر تشنه یک لیوان آب نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They didn't agree to water down their demands.
[ترجمه گوگل]آنها با کم کردن مطالبات خود موافقت نکردند
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق نکردند که خواسته هایشان را کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you feel the water down here, it's really warm.
[ترجمه گوگل]اگر آب را در اینجا احساس می کنید، واقعاً گرم است
[ترجمه ترگمان]اگر آب این پایین را احساس کنی، خیلی گرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• dilute, make watery; reduce the strength of, make less intense

پیشنهاد کاربران

تعدیل کردن
ارزش خود یا چیزی را پایین آوردن.
مثال:
Never water yourself down just because someone can't handle you at 100 proofs
to deliberately make an idea or opinion less extreme, usually so that other people will accept it/ to intentionally make an idea, a proposal, or an opinion less extreme or forceful, usually so that other people will accept it
...
[مشاهده متن کامل]

عمداً برای این که یک ایده، نظر، پیشنهاد و. . . را عموم مردم بپذیرند، آن را تعدیل کردن
The party has watered down its ideals in order to appeal to the centre ground.
The report was watered down by the committee.
The law was watered down after it failed to pass the legislature the first time.
*************************************8
https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/water - down?q=water down something

SYN : dilute
۱ ) رقیق کردن - آبکی کردن
۲ ) کم اثر کردن - از قدرت و تأثیر چیزی کاستن
💠 Israel has been under intensifying pressure in recent weeks from its closest ally, the United States, to scale down its military campaign and reduce civilian deaths.
...
[مشاهده متن کامل]

On Friday, Washington withheld its veto for the first time from a United Nations Security Council resolution on the war, allowing the resolution to pass after language calling for an immediate halt to hostilities was watered down.

water down به معنی ساده کردن
if you water down your point
اگر نقطه نظرتان را ساده کنید
معادل dilute
what kind of town was this ? one where i didn't speak the language and they didn't water down their drinks. so for now we seem to get along just fine
از تب و تاب افتادن
تقلیل دادن
!Don't water down your dreams
نذار آرزوهات فروکش کنن. / بی خیال آرزو هات نشو.
کمرنگ شدن_اشاره به بی اهمیت شدن چیزی
نازُکابیدن.
Oooh. Water down that scotch. It's burning my throat.
اوه. بنازُکاب اون "اِسکاچ" رو. داره گلو - م رو می سوزونه.
آب بستن ( در رابطه به گزارش و بیانیه و مقاله و . . . )
رقیق تر کردن با اضافه کردن آب به چیزی.
کاستن، ساده کردن، تضعیف کردن، تنزل دادن
مترادف diminish
The teacher watered down his expression of the problem for the students.
معلم بیان مسأله را برای دانش آموزان ساده کرد.
کاستن، تنزل دادن، ضعیف کردن، خلاصه کردن، سطح چیزی ( کاری، مسولیتی، بحثی ) را پایین آوردن.
He had to water down his lecture to be understood.
او سطح سخنرانی اش را پایین آورد تا قابل فهم گردد.
رقیق کردن, کم اثر کردن
make weaker or less effective
Make less strong or intense
thin by adding water to
رقیق کردن، آبکی کردن، از غلظت کاستن
لطافت بخشیدن
ساده کردن ( کار، وظیفه ، نقشه ، راهکار )
سر و تهِ چیزی را زدن، تاثیرِ چیزی را کم کردن، ساده کردن
تعدیل و فروکش پیدا کردن اثر چیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس