the next thing i knew

پیشنهاد کاربران

یهو، توی یه چشم بهم زدن
بلافاصله بعدش، پشت بندش یهویی. . .
می تواند مربوط به زمانی باشد، که اتفاقی بدون درنگ، بعد از اتفاق دیگری رخ می دهد
که یک دفعه. . .
که یهویی. . .
تا اومدم به خودم بیام، .
تا به خودم اومدم
غفلتا"
بطور غیر منتظره
بطور ناگهانی
بعد یهویی. . . . .
یهو دیدم. . .
وقتی میخواهیم بگیم اتفاقی خیلی سریع و خارج از انتظار اتفاق افتاد .
used to say that sth happened very quickly an unexpectedly.
for example : . . . and then the next thing i knew , the cat had jumped out of the window
تو فارسی میتونیم اینجور بگیم و وسط یه داستان که داریم تعریف میکنیم بگیم:
تنها چیزی که یادمه، چیزی که یادم میاد

بپرس