put through

/pʊtˈθruː//pʊtθruː/

معنی: واداشتن، ارتباط پیدا کردن، بهنتیجه رساندن
معانی دیگر: 1- با موفقیت انجام دادن 2- دچار کردن، (دردسر و غیره) دادن 3- (از طریق تلفن) مرتبط کردن

جمله های نمونه

1. At last we successfully put through the business deal.
[ترجمه گوگل]در نهایت ما با موفقیت معامله تجاری را انجام دادیم
[ترجمه ترگمان]بالاخره معامله تجاری را با موفقیت انجام دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Youngsters will be put through their paces by qualified instructors.
[ترجمه رز] مهارت جوانان بوسیله مربیان واجد شرایط مورد ازمون قرار خواهد گرفت
|
[ترجمه گوگل]نوجوانان توسط مربیان واجد شرایط، مراحل خود را طی خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]Youngsters را با مربیان واجد شرایط تعلیم می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He asked to be put through to Charley Lunn.
[ترجمه گوگل]او درخواست کرد که او را به چارلی لون بسپارند
[ترجمه ترگمان]از او خواست که به چارلی Lunn ملحق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The soldiers were put through eight weeks of basic training.
[ترجمه گوگل]سربازان هشت هفته آموزش اولیه را پشت سر گذاشتند
[ترجمه ترگمان]سربازان هشت هفته از آموزش های مقدماتی را گذرانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The new recruits were put through their paces.
[ترجمه learner] افراد تازه استخدام مورد ارزیابی مهارت قرار گرفتند
|
[ترجمه گوگل]تازه استخدام شده ها با سرعت عمل کردند
[ترجمه ترگمان]تازه افراد جدید نیز در راه خود قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ask to be put through to me personally.
[ترجمه گوگل]بخواهید که شخصاً به من داده شود
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم شخصا با من صحبت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Trainee commandos are put through an exhausting assault course.
[ترجمه گوگل]کماندوهای کارآموز یک دوره تهاجمی طاقت فرسا را ​​طی می کنند
[ترجمه ترگمان]کماندوهای Trainee از طریق یک مسیر حمله خسته کننده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The recruits were put through a week of grueling endurance tests.
[ترجمه گوگل]افراد استخدام شده یک هفته آزمایش های طاقت فرسا را ​​پشت سر گذاشتند
[ترجمه ترگمان]این نیروهای تازه در یک هفته از آزمایش های تحمل خسته کننده قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All the candidates were put through their paces during the television debate.
[ترجمه learner] همه کاندیداها در مدت مناظره تلویزیونی مورد ارزیابی قرار گرفتند .
|
[ترجمه گوگل]همه نامزدها در طول مناظره تلویزیونی با سرعت خود مواجه شدند
[ترجمه ترگمان]همه نامزدها در طی مناظره تلویزیونی در فاصله خود قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The trainees were put through an assault course.
[ترجمه گوگل]کارآموزان دوره تهاجمی را طی کردند
[ترجمه ترگمان]همه کارآموزها قبلا یه حمله انجام داده بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The recruits were put through a week of gruelling endurance tests.
[ترجمه گوگل]افراد استخدام شده یک هفته آزمایش های طاقت فرسا را ​​پشت سر گذاشتند
[ترجمه ترگمان]این نیروهای تازه در یک هفته از آزمایش های استقامتی خسته کننده قرار گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These proposals have to be put through several committees.
[ترجمه گوگل]این پیشنهادات باید از طریق چندین کمیته مطرح شود
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها باید از طریق چندین کمیته مطرح شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your call has been put through.
[ترجمه learner] ارتباط شما برقرار شده است
|
[ترجمه گوگل]تماس شما انجام شد
[ترجمه ترگمان]تماس شما از بین رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. New employees are put through a course of training.
[ترجمه گوگل]کارمندان جدید یک دوره آموزشی را طی می کنند
[ترجمه ترگمان]کارکنان جدید در یک دوره آموزشی قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Back in his office he put through a call to the colonel.
[ترجمه learner] در برگشت به دفترش با سرهنگ تماس گرفت
|
[ترجمه گوگل]برگشت در دفترش با سرهنگ تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]به دفترش بازگشت و با سرهنگ تماس گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واداشتن (فعل)
stand, cause, appoint, wrest, put through

ارتباط پیدا کردن (فعل)
put through, liaise

به نتیجه رساندن (فعل)
put through

انگلیسی به انگلیسی

• transfer; complete an act;(british) connect by phone

پیشنهاد کاربران

۱. ادامه دادن با وکامل کردن یک برنامه یا پروژه وغیره
put something through
​to continue with and complete a plan, programme, etc
We managed to put the deal through.
۲. سبب تجربه خیلی مشکل وناخوشایند برای کسی شدن
...
[مشاهده متن کامل]

You have put your family through a lot recently.
۳. پرداختن یا دادن پول برای فرستادن کسی به مدرسه یا دانشگاه وعیره
You have put your family through a lot recently.
ارتباط دادن کسی به کس دیگر در تلفن
Could you put me through to the manager, please

Put through one's paces : مهارت کسی را ارزیابی کردن
یاد دادن
معنی خرج کسی را در حین مدرسه یا دانشگاه کشیدن هم میشه مثلا i put myself through college
Put someone through something:
To cause someone to undergo or endure something unpleasant, difficult, or traumatic
کسی را به زحمت و دردسر و مشقت انداختن
ترتیب چیزی را دادن، ردیف کردن، درست کردن، حل کردن، انجام دادن، اجرا کردن، پیش بُردن
به دردسر انداختن
به معنی اعمال کردن هم میده که دوستان بهش اشاره نکردن
مثال
Let me just put through a change of address
اجازه بدید یک تغییر رو روی آدرس اعمال کنیم
گرفتار کردن شخصی
do you think about everything that you have put him through
وصل کردن تلفن ( شخصی به شخص دیگر )

بپرس