breakthrough

/ˈbreɪkˌθruː//ˈbreɪkθruː/

معنی: شکاف، پیشرفت غیرمنتظره، عبورازمانع، رسوخ مظفرانه
معانی دیگر: پیشرفت یا کشف مهم (در علوم یا مذاکرات و غیره)، رخنه کردن (در خطوط دفاعی دشمن وغیره)، رسوخ، فرا شکافت، عبورازمانع، رسو  مظفرانه، پیشرفت غیرمنتظره علمی یافنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act of overcoming or moving through an obstacle or restriction.

(2) تعریف: an important discovery in a particular field that encourages an acceleration in knowledge or expertise.
متضاد: setback

- The discovery of penicillin was a tremendous breakthrough in the treatment of disease.
[ترجمه گوگل] کشف پنی سیلین یک پیشرفت بزرگ در درمان بیماری بود
[ترجمه ترگمان] کشف پنی سیلین موجب پیشرفت قابل ملاحظه ای در درمان بیماری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a great breakthrough in the world of medicine
پیشرفت عظیمی در عالم پزشکی

2. Scientists are on the brink of a breakthrough in the treatment of cancer.
[ترجمه گوگل]دانشمندان در آستانه موفقیت در درمان سرطان هستند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در آستانه موفقیت در درمان سرطان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Scientists are claiming a major breakthrough in the fight against cancer.
[ترجمه گوگل]دانشمندان مدعی پیشرفت بزرگی در مبارزه با سرطان هستند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان مدعی یک پیشرفت بزرگ در مبارزه با سرطان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We have achieved a real breakthrough in the search for peace.
[ترجمه گوگل]ما به یک پیشرفت واقعی در جستجوی صلح دست یافته ایم
[ترجمه ترگمان]ما به یک پیشرفت واقعی در جستجوی صلح رسیده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This may have been an improvement, but "breakthrough" was an overstatement.
[ترجمه learner] این ممکنه یه پیشرفت بوده باشه اما " پیشرفت ناگهانی اغراق آمیز بود" .
|
[ترجمه گوگل]این ممکن است یک پیشرفت بوده باشد، اما "دستیابی به موفقیت" یک اغراق بود
[ترجمه ترگمان]این ممکن است بهبود باشد، اما \"پیشرفت\" یک overstatement بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These results represent a major breakthrough in Aids research.
[ترجمه فاطمه] هنوز مجال برای نویسندگان جدید وجود دارد تا کسب موفقیت کنند
|
[ترجمه گوگل]این نتایج نشان دهنده یک پیشرفت بزرگ در تحقیقات ایدز است
[ترجمه ترگمان]این نتایج نشان دهنده یک پیشرفت عمده در تحقیقات مربوط به ایدز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This drug has been heralded as a major breakthrough in the fight against breast cancer.
[ترجمه گوگل]این دارو به عنوان یک پیشرفت بزرگ در مبارزه با سرطان سینه اعلام شده است
[ترجمه ترگمان]این دارو به عنوان یک پیشرفت بزرگ در مبارزه با سرطان سینه اعلام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. God willing, there will be a breakthrough.
[ترجمه گوگل]انشاءالله پیشرفتی حاصل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]انشاالله که پیشرفتی حاصل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Scientists have made a major breakthrough in their fight against AIDS.
[ترجمه گوگل]دانشمندان در مبارزه با ایدز پیشرفت بزرگی کرده اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان پیشرفت بزرگی در مبارزه خود با ایدز ایجاد کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Scientists have made a major breakthrough in the treatment of cancer.
[ترجمه amir33] ما امیدواریم به زودی در مبارزه با بیماری ایدز پیشرفت کنیم
|
[ترجمه گوگل]دانشمندان به پیشرفت بزرگی در درمان سرطان دست یافته اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان پیشرفت بزرگی در درمان سرطان داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jo was only 19 when he got his breakthrough as a DJ.
[ترجمه گوگل]جو تنها 19 سال داشت که به عنوان یک دی جی به موفقیت دست یافت
[ترجمه ترگمان]جو فقط ۱۹ سالش بود وقتی به عنوان یه دی جی موفق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The company looks poised to make a significant breakthrough in China.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این شرکت در چین پیشرفت چشمگیری داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این شرکت به نظر می رسد که در چین پیشرفت قابل توجهی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Surgeons have made a great breakthrough in the kidney transplantation.
[ترجمه گوگل]جراحان پیشرفت بزرگی در پیوند کلیه داشته اند
[ترجمه ترگمان]جراحان پیشرفت بزرگی در پیوند کلیه انجام داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The new deal represents a major breakthrough for the company.
[ترجمه گوگل]قرارداد جدید نشان دهنده یک پیشرفت بزرگ برای این شرکت است
[ترجمه ترگمان]این قرارداد جدید نشان دهنده یک پیشرفت عمده برای این شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was quite some time before they break through the enemy's blockade.
[ترجمه گوگل]مدت زیادی گذشت تا محاصره دشمن را شکستند
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا از محاصره دشمن جدا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Protesters tried to break through a police cordon.
[ترجمه گوگل]معترضان سعی کردند از حلقه پلیس عبور کنند
[ترجمه ترگمان]معترضان کوشیدند تا از میان یک کمربند پلیس عبور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The crowd managed to break through the barriers and get onto the pitch.
[ترجمه گوگل]تماشاگران موفق شدند از موانع عبور کرده و وارد زمین شوند
[ترجمه ترگمان]جمعیت از موانع عبور کرد و وارد زمین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Demonstrators tried to break through the police cordon.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان سعی کردند از حلقه پلیس عبور کنند
[ترجمه ترگمان]تظاهرکنندگان کوشیدند تا کمربند پلیس را بشکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Some protesters managed to break through the police cordon.
[ترجمه گوگل]برخی از معترضان موفق به شکستن حلقه پلیس شدند
[ترجمه ترگمان]برخی از معترضان توانستند کمربند پلیس را بشکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. There is still scope for new writers to break through.
[ترجمه گوگل]هنوز فرصتی برای نویسندگان جدید وجود دارد که بتوانند از آن عبور کنند
[ترجمه ترگمان]هنوز یک حوزه برای نویسندگان جدید وجود دارد که باید از آن عبور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He tried to break through the cloud of gloom hanging over his roomates with a joke.
[ترجمه ارتمیس] او سعی کرد غم هم اتاقی اش را با یک جک از بین ببرد
|
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با شوخی از میان ابر تاریکی که بر روی اتاق‌هایش آویزان شده بود عبور کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد ابر سیاهی را که با یک شوخی بر سر داشت از میان ابر بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Soon the sun would break through the mist.
[ترجمه گوگل]به زودی خورشید از میان مه عبور می کند
[ترجمه ترگمان]به زودی خورشید از میان مه ناپدید می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Scientists think they are beginning to break through in the fight against cancer.
[ترجمه گوگل]دانشمندان فکر می کنند که شروع به شکستن در مبارزه با سرطان کرده اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان بر این باورند که آن ها کم کم وارد مبارزه با سرطان می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. We hope to break through soon in the fight against AIDS.
[ترجمه مهرو حمیدی] ما امیدواریم که به زودی در مبارزه با ایدز پیشرفت کنیم
|
[ترجمه گوگل]امیدواریم به زودی در مبارزه با ایدز موفق شویم
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که به زودی در مبارزه با ایدز از بین برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The crowd managed to break through the police cordon.
[ترجمه گوگل]جمعیت موفق شدند از حلقه پلیس عبور کنند
[ترجمه ترگمان]مردم توانستند کمربند پلیس را بشکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. It remained for Mr Parkhill to break through the impasse.
[ترجمه گوگل]برای آقای پارکهیل باقی مانده بود که از بن بست عبور کند
[ترجمه ترگمان]برای آقای Parkhill باقی مانده بود که از بن بست عبور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Scientists say they are beginning to break through in the fight against cancer.
[ترجمه گوگل]دانشمندان می گویند که آنها شروع به شکستن در مبارزه با سرطان کرده اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان می گویند که آن ها کم کم وارد مبارزه با سرطان می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I tried hard to break through his silent mood.
[ترجمه گوگل]خیلی سعی کردم از حال و هوای بی صداش بشکنم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم با این حال سکوت او را بشکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Women are starting to break through the barriers that keep them out of top management.
[ترجمه گوگل]زنان شروع به شکستن موانعی کرده اند که آنها را از مدیریت ارشد دور می کند
[ترجمه ترگمان]زنان شروع به شکستن موانعی کرده اند که آن ها را از مدیریت ارشد دور نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

پیشرفت غیرمنتظره (اسم)
breakthrough

عبور از مانع (اسم)
breakthrough

رسوخ مظفرانه (اسم)
breakthrough

تخصصی

[زمین شناسی] شکافتن، نفوذ مسیری برای تخلیه که از میان ستونهای بین اتاق های می گذرد .
[معدن] میانبر تهویه (تهویه)
[نفت] هجوم آب

به انگلیسی

• progress, removal of a barrier; penetration
a breakthrough is an important development or achievement.
force a way through in spite of resistance (as in warfare); burst in, break out

پیشنهاد کاربران

راه نجات
خط شکن ، خط شکنی

دستاورد ، دستاورد بزرگ/چشمگیر/ارزشمند/مهم

پیشرفت بزرگ/چشمگیر/ارزشمند/مهم


( صفت ) پیروزمندانه

مثال: breakthrough solution

راهکار پیروزمندانه
پیشرفت و موفقیت تجاری
نشت ، نفوذ
کشف دشوار
Some thing special that change the world
کشف / موفقیت مهم
پیشرفت کردن
موفقیت بزرگ
شاهکار کردن
success
achievement
پیشرفت قابل ملاحظه و تاثیر گذار
کسب موفقیت با وجود دشواری ها
پیشرفت کردن با وجود مشکلات
پیشرفت، کشف مهم
دست آورد بزرگ
اکتشاف بزرگ
پیشرفت یا کشف مهم
( نظامی ) :رخنه - نفوذ
انکشاف
Achieve success even though there are difficulties
پیشرفت با شکست سد مشکلات
پیشروی ناگهانی ، پیشروی پیشنادیده
راه گشایی. ره گشایی
عبور از موانع
فائق آمدن
گشایش، دستاورد*بنیادی، اساسی
کشف مهم
از پس چیزی براومدن
گشایش در کاری
پیشرفت کردن ( علی رغم مشکلات )
موفقیت
پیروزی
یافته ارزشمند، دستاورد بزرگ، پیشرفت عظیم
تعیین کننده؛ سرنوشت ساز ( صفت )
◼️​ ( of the sun or moon ) to appear from behind clouds

[The Weather Improves]
[Collocation]
the sun breaks through the clouds

. E. g
1 ) The sun broke through at last in the afternoon
2 ) At last the moon broke through the clouds and they could see their way
پشرفت حیرت انگیز
پیشرفت و دستاورد
موقفیت . کشف
گشایش
شروع پیشرفت/استارت خوردن یک موفقیت در حالی که قبلش تا این حد نبوده / اوج پیشرفت
پیشرفت غیرمنتظره
موفق شدن
سدشکنی، سدشکنانه
دستیابی به موفقیت
fishing row deadline passes without breakthrough = ضرب الاجل اختلاف ماهیگیری بدون دستیابی به موفقیت به پایان می رسد/تمام می شود
breakthrough ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: خط شکنی
تعریف: پیشرفت مهم و ناگهانی به ویژه در حوزۀ دانش یا فن یا بروندادها که به تغییر بنیادی در وضع موجود بینجامد
noun
[count]
1 : a sudden increase in knowledge, understanding, etc. : an important discovery that happens after trying for a long time to understand or explain something
Researchers say they have made/achieved a major◀️ breakthrough in cancer treatment.
◀️a scientific breakthrough
◀️
The police have announced a breakthrough in the murder case.
— sometimes used before another noun
◀️breakthrough ideas/products

2 : a person's first important success
◀️This job could be the breakthrough she's been waiting for.
— sometimes used before another noun
◀️a breakthrough performance/role/album


I learned how to say Buenos dias, Buenas Tardes, Buenas Noches in Spanish

That's a breakthrough

پیشرفت ناگهانی و قدرتمند
through : سراسر - یکسر
breakthrough :در نمودارها خط یکسره نمودار را شکستن .
پس به معنی پیشرفت آشکار ایجاد کردن - پیشرفت ناگهانی ایجاد کردن - از موانع گذشتن
( پزشکی ) : ابتلا ( به یک بیماری ) با وجود واکسینه شدن ( در برابر آن )
راه حل ، روزنه / راه بیرون ( برون ) رفت از مشکل
اگر فعل باشه معنی عبور کردن ( از موانع ) هم میده
مثلا:
A group of young demostrators attempted to break through police lines.
At last a breakthrough!
بالاخره فرجی شد! / بالاخره خلاص شدیم! / بالاخره به یه جایی رسیدیم!
رسیدن به موفقیت
Moon breakthrough as vast slabs of ice could provide huge source of water for astronauts
دستیابی موفق به ماه به عنوان صفحات وسیع یخ می تونه فراهم کنه منبع عظیم آب رو برای فضانوردان
راه گشاینده
پر سر و صدا
راه دررو
مشاهده پیشنهاد های امروز

معنی یا پیشنهاد شما