splash

/ˈsplæʃ//splæʃ/

معنی: چلپ چلوپ، صدای ریزش، دارای ترشح، شتک، دارای صدای چلب چلوب، صدای ترشح، چلپ چلوپ کردن، ریختن، ترشح کردن
معانی دیگر: (آبگونه را) پاشیدن، اشپوختن، پشنجیدن، شلپ شلوپ کردن، شلپ شلپ کردن، شلپی افتادن یا پریدن، خیس کردن، (با ترشح) کثیف یا لک کردن، (با بی دقتی) رنگ کردن یا مالیدن، (به طور چشمگیر) چاپ کردن، اعلام کردن، نوشتن، (انگلیس - عامیانه) ولخرجی کردن، ولخرجی، (مجازی - به ویژه رنگ و نور) پخش کردن، پراکنده کردن یا شدن، عمل پاشیدن، پاش، صدای شلپ، چلپ چلپ، (رنگ یا آبگونه ای که) با بی دقتی پاشیده یا مالیده شده، لکه، پشنگ، (انگلیس - نوشابه) کمی، یک ذره، یک قطره، نمایش، تظاهر، سر و صدا، (با صدای شلپ شلوپ) راه رفتن، حرکت کردن، ریختن باصدای ترشح

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: splashes, splashing, splashed
(1) تعریف: to dash or scatter (a liquid or semiliquid).
مشابه: dash, spatter

- The automobile splashed mud.
[ترجمه نازنین] گل روی اتومبیل پاشید
|
[ترجمه Kosarbejani] ماشین گل پاشید.
|
[ترجمه ] یک اتوموبیل گل پاشید
|
[ترجمه گوگل] ماشین گل پاشید
[ترجمه ترگمان] اتومبیل بر روی گل پاشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to wet or soil by this means.
مشابه: spatter

- The automobile splashed me with mud.
[ترجمه mohammad.t] اتوموبیل گِل را به من پاشید.
|
[ترجمه .....] اتومبیل به من پاشید گل رو
|
[ترجمه گوگل] ماشین روی من گل پاشید
|
[ترجمه ....] اتوموبیل به من گل پاشید
|
[ترجمه گوگل] ماشین من را با گل پاشید
[ترجمه ترگمان] اتومبیل با گل به من پاشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cause (a liquid) to dash or scatter.

- The wind splashed the waves.
[ترجمه Delina] باد باعث حرکت موج ها شد
|
[ترجمه گوگل] باد امواج را پاشید
[ترجمه ترگمان] باد بر موج ها می وزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to dash or scatter, or be dashed or scattered, as a liquid.
مشابه: sprinkle

- The waves splashed on the shore.
[ترجمه گوگل] امواج به ساحل پاشیدند
[ترجمه ترگمان] موج ها در ساحل پخش می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to fall or move with a dashing of liquid.

- We splashed in the ocean.
[ترجمه گوگل] ما در اقیانوس پاشیدیم
[ترجمه ترگمان] تو اقیانوس نفوذ کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: splasher (n.)
(1) تعریف: the act or sound of splashing.
مشابه: dash, spat, spatter, sprinkle

(2) تعریف: liquid or the amount of liquid splashed.

(3) تعریف: a spot made by a splash, or a similar spot or patch made by other means, such as color or light.

(4) تعریف: a showy display or vivid impression.
مشابه: display, spectacle

- He made quite a splash in his new automobile.
[ترجمه گوگل] او در خودروی جدیدش سروصدای زیادی به پا کرد
[ترجمه ترگمان] در اتومبیل تازه اش آب می پاشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. don't splash your dress
پیراهنت را لک نکن.

2. a splash of color
لکه یا قطعه ای رنگین،بخش پوشیده از رنگ

3. just a splash of vodka, please
لطفا فقط یک کمی ودکا

4. make a splash
سر و صدا ایجاد کردن،جلب توجه کردن،گرفتن

5. some painters merely splash paint on the canvas
برخی نقاشان فقط رنگ را بر کرباس می پاشند.

6. there is a big splash of paint on the floor
در کف اتاق لکه ی بزرگ رنگ وجود دارد.

7. his new film made a big splash
فیلم جدید او سر و صدای زیادی به پا کرد.

8. the big stone hit the water with a splash
سنگ بزرگ با صدای شلپ بر آب خورد.

9. the whip swished and hit the water with a splash
تازیانه در هوا وژ کرد و با صدای شپلق خورد به آب.

10. She intended to make a big splash with her wedding.
[ترجمه Helena] او قصد داشت با عروسی خود سر و صدای بزرگی به پا کند
|
[ترجمه گوگل]او قصد داشت با عروسی خود سروصدای زیادی به پا کند
[ترجمه ترگمان]قصد داشت با عروسی خودش یه نوشیدنی بزرگ درست کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Russell's new show made a big splash in New York.
[ترجمه گوگل]نمایش جدید راسل سروصدای زیادی در نیویورک به پا کرد
[ترجمه ترگمان]نمایش جدید راسل آب بزرگی در نیویورک ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They are due to splash down in the Pacific tomorrow.
[ترجمه گوگل]آنها قرار است فردا در اقیانوس آرام سقوط کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها قرار است فردا در اقیانوس آرام پخش شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These flowers will give a splash of colour throughout the summer.
[ترجمه Elham] این گلها در طول تابستان طیفی از رنگ خواهند داد
|
[ترجمه گوگل]این گل ها در طول تابستان رنگ و بویی می دهند
[ترجمه ترگمان]این گل ها در طول تابستان رنگی از رنگ ها خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She has made quite a splash in literary circles with her first book.
[ترجمه گوگل]او با اولین کتابش سروصدای زیادی در محافل ادبی به پا کرد
[ترجمه ترگمان]او در محافل ادبی با اولین کتابش \"splash\" (her quite)برخورد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Rachel fell into the river with a loud splash.
[ترجمه گوگل]راشل با صدای بلندی به داخل رودخانه افتاد
[ترجمه ترگمان]را شل با صدای بلندی به رودخانه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Splash water over his face, it'll help to wake him.
[ترجمه Elham] پاشیده شدن آبروی صورتش؛ به بیدار کردنش کمک خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل]روی صورتش آب بپاشید، این به بیدار شدن او کمک می کند
[ترجمه ترگمان]آبی رنگارنگی بر چهره اش می نشیند، کم کم می کند که بیدارش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She jumped into the pool with a splash.
[ترجمه فامک فاکی] فاک لایف : ) ⁦₍⁠₍⁠�⁠◝⁠ ( ⁠ ゚⁠∀⁠�゚⁠�⁠ ) ⁠◟⁠�⁠⁾⁠⁾⁩
|
[ترجمه گوگل]با صدایی به داخل استخر پرید
[ترجمه ترگمان]با صدای شلپ شلپ در استخر پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Don't splash me: I don't want to get wet.
[ترجمه Mahsa. D] به من اب نپاش نمی خواهم خیس شوم .
|
[ترجمه گوگل]من را نپاشید: من نمی خواهم خیس شوم
[ترجمه ترگمان]به من توجهی نکن: نمی خواهم خیس شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The ball fell splash into the river.
[ترجمه گوگل]توپ به داخل رودخانه افتاد
[ترجمه ترگمان]گلوله به درون رودخانه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Window boxes of tulips added a splash of colour to the street.
[ترجمه گوگل]جعبه های پنجره ای از لاله ها رنگ و بویی به خیابان اضافه کردند
[ترجمه ترگمان]جعبه های لاله از لاله سرخ رنگی از رنگ به خیابان افزودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چلپ چلوپ (اسم)
splash

صدای ریزش (اسم)
splash

دارای ترشح (اسم)
splash

شتک (اسم)
splash

دارای صدای چلب چلوب (اسم)
splash

صدای ترشح (اسم)
splash

چلپ چلوپ کردن (فعل)
splash, splatter, swash

ریختن (فعل)
infuse, pour, found, lave, besprinkle, shed, cast, splash, bestrew, strew, decant, dust, melt, disembogue, disgorge

ترشح کردن (فعل)
discharge, spatter, sprinkle, splash, splatter, secrete, plash, splutter

تخصصی

[عمران و معماری] پاشیده شدن
[مهندسی گاز] صدای ترشح، صدای ریزش، ریختن
[زمین شناسی] تراوش، پاشیده شدن
[آب و خاک] پاشمان

انگلیسی به انگلیسی

• act of splashing; splashing sound; amount of liquid thrown or dropped on a surface; mark made by a falling quantity of liquid; spot of light or color; strong impression, showy display
dash a liquid, spatter, spray; wet or mark by spattering with a liquid; move through a liquid and scatter or dash it about; be spattered; mark with contrasting colors; display conspicuously
in a splashing manner; with the sound of splashing liquid; in a prominent manner
if you splash around in water, you disturb the water in a violent and noisy way, so that it flies up.
if a liquid splashes on something, it scatters in a lot of small drops over it.
a splash is the sound made when something hits water.
a splash of a liquid is a small quantity of it that has been spilt on something.
a splash of colour is an area of a bright colour.
if you splash out on a luxury, you buy it even though it costs a lot of money; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

چکه کردن
پر شدن مطبوعات از خبری
پر کردن مطبوعات با خبری
Several newspapers splashed colour pictures of the star across their front pages.
صفحه اول چندین روزنامه با عکس های رنگی هنرپیشه پر شده است.
پخش کردن
اعلام کردن
پراکنده کردن
پشنگ. پڕیشکه. زبان فارسی کلمه خیلی کم داره. باید از زبان کردی گرفت
( خبر شوکه کننده ) پخش شدن/سروصدا کردن
✅ ( انگلیس - عامیانه ) ولخرجی کردن
US splashes $290m on anti - radiation drugs
after Putin ups nuclear threads
Telegraph. co. uk@
حرکت کردن در آب، به نحوی که بخشی از آن به اطراف بپاشد، همچون خودرویی که از داخل چاله ی آبی با سرعت رد می شود
Make a splash
جلب توجه کردن
کمی، یک ذره از چیزی
ولوله انداختن
فوران
Fly in drops and make something or somebody wet
پاشیدن
fly in drops and make something or somebody wet
پاشیدن 💧
پاشیدن ( مایعات )
برخورد صدادار ( با شلب و شلوب ) مایعات با سطوح
یعنی شلپ شلپ کردن
معنیش میشه توی اب راه رفتن
که بهش میگن
چلپ چلوپ
ترشح ، پاشیدن
fly in drops and make something or somebody wet
معنی :پاشیدن
یزدیا بهش می گن �پَشُفته کردن� یعنی همین که مثلا رو زمین خیس پاتو بکوبی آبش بپاشه به بقیه.
افشانه کردن آب یا مایعات
آب ریختن یا پاشیدن
آب بازی کردن با دو دست
پاشیدنــ ــ
پاشیدن آب
Fly in drops and make something or somebody wet
برگرفته از کتاب :English Time 6
پاشمان. از هم گسیختگی. همان اتفاقی که هنگام ضربه زدن قطرات باران به خاک می افتد.
ریزش آب - ضربه آب به آب - ریختن آب - پاشش آب
fly in drops and make something or somebody wet
شیرجه در آب و خیس کردن دیگران ( توسط شیرجه )
وقتی مایع ای به یه شی بخوره و صدا بده مثل چلپ چلپ کردن قطره آب ، مثل خوردن آب دریا به صخره
در مورد شوینده های بدن بمعنای افشانه
اب پاشیدن
( به ) آب زدن
اب ریختن
پاشش
شیرجه در آب که باعث خیس شدن دیگران شود
اب بازی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس