offhandedly


بی مطالعه، بی اندیشه، بی تکلیف، هول هلکی

جمله های نمونه

1. He spoke offhandedly, making it clear I had no say in the matter.
[ترجمه گوگل]او با بی حوصلگی صحبت کرد و به صراحت گفت که من در این مورد نظری ندارم
[ترجمه ترگمان]با حالتی خودمانی حرف می زد و موضوع را روشن می کرد که من در این مورد حرفی نزده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She had made these remarks offhandedly.
[ترجمه گوگل]او این سخنان را ناخودآگاه بیان کرده بود
[ترجمه ترگمان]او این حرف ها را به هیجان آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She threw him over offhandedly without even a dear - john letter.
[ترجمه گوگل]او او را با بی‌حوصلگی و بدون حتی نامه‌ای عزیز پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]بدون اینکه حتی یک نامه جان - جان بخرد، با حالتی خودمانی او را پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was walking offhandedly in a busy street when I felt someone staring at me.
[ترجمه گوگل]داشتم در خیابان شلوغی راه می رفتم که احساس کردم کسی به من خیره شده است
[ترجمه ترگمان]وقتی احساس کردم کسی به من خیره شده است، در خیابانی شلوغ و شلوغ راه می رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rahat Huq, Red94: Kevin Love is offhandedly appreciated as some sort of rebounding freak, but the extent of his prowess is not quite recognized.
[ترجمه گوگل]Rahat Huq، Red94: کوین لاو به‌طور غیرقابل قبولی به‌عنوان یک دمدمی مزاحم قدردانی می‌شود، اما میزان قدرت او کاملاً مشخص نیست
[ترجمه ترگمان]راحت Huq، Red۹۴: کوین عاشق به عنوان نوعی از عجایب در حال بازگشت قدردانی می شود، اما میزان شجاعت او کاملا مشخص نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's their country. I was walking offhandedly in a busy street when I felt someone staring at me.
[ترجمه گوگل]کشور آنهاست داشتم در خیابان شلوغی راه می رفتم که احساس کردم کسی به من خیره شده است
[ترجمه ترگمان]این کشوره وقتی احساس کردم کسی به من خیره شده است، در خیابانی شلوغ و شلوغ راه می رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Last year around May, I offhandedly made a goal to quit my day job by the following year, May 200
[ترجمه گوگل]سال گذشته در حوالی ماه مه، من به طور ناخواسته به این هدف رسیدم که تا سال بعد، می 200، شغل روزانه خود را ترک کنم
[ترجمه ترگمان]سال گذشته در حدود ماه مه، من به offhandedly یک هدف را برای ترک شغل روز بعد در سال بعد، ۲۰۰ ماه مه ارائه دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Without a heart, you cannot do this story, " says Chu offhandedly. "
[ترجمه گوگل]چو با ناراحتی می‌گوید بدون قلب، نمی‌توان این داستان را انجام داد
[ترجمه ترگمان]چو offhandedly می گوید: \" بدون قلب، شما نمی توانید این داستان را انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I've seen the stuff, thank you, " Kami said offhandedly. "
[ترجمه گوگل]من چیزها را دیده ام، متشکرم
[ترجمه ترگمان]Kami گفت: \" من این چیزها را دیدم، متشکرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. By the same token, "Have you eaten?" will sound to native English speakers that the Chinese are so hospitable that they invite people to meals offhandedly.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب "خوردی؟" برای انگلیسی زبانان بومی به نظر می رسد که چینی ها آنقدر مهمان نواز هستند که مردم را بیخود به غذا دعوت می کنند
[ترجمه ترگمان]در همین راستا، \"آیا خورده اید؟\" به زبان های بومی انگلیسی صحبت خواهد کرد که چینی ها آن قدر مهمان نواز هستند که مردم را به وعده های غذایی خودمانی دعوت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When close to the whale, in the very death-lock of the fight, he handled his unpitying lance coolly and offhandedly as a whistling tinker his hammer.
[ترجمه گوگل]هنگامی که به نهنگ نزدیک شد، در همان قفل مرگ مبارزه، نیزه بی رحم خود را با خونسردی و بی احتیاطی به عنوان چکش خود که سوت می زند، برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی به وال نزدیک شد در آستانه جنگ با خونسردی و خونسردی به طرف unpitying نیزه رفت و با لحنی خودمانی و خودمانی با حالتی خودمانی و خودمانی با حالتی خودمانی به سوی وال رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• carelessly, informally, extemporaneously, casually

پیشنهاد کاربران

بدون فکر کردن، بدون اینکه فکر کند، بی هوا چیزی پراندن

بپرس