roil

/ˌrɔɪl//ˌrɔɪl/

معنی: اشفته کردن، دنبال هم دویدن، با جیغ و داد و بازی کردن
معانی دیگر: (آبگونه را با به هم زدن) گل آلود کردن، کدر کردن، درد آلود کردن، انگیزاندن، به هیجان درآوردن یا درآمدن، به تلاطم در آوردن، خشمگین کردن، مخلوط کردن، سرگردان شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: roils, roiling, roiled
(1) تعریف: to make (a liquid) turbid by stirring; make cloudy or muddy.
مشابه: churn, fret, rile, ruffle

(2) تعریف: to disturb or anger; agitate.
مشابه: agitate, irk, madden

- Massive protests across the country have roiled the nation's government.
[ترجمه گوگل] اعتراضات گسترده در سراسر کشور دولت این کشور را به هم ریخته است
[ترجمه ترگمان] اعتراضات گسترده در سراسر کشور باعث آشفتگی دولت این کشور شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: roiled (adj.)
• : تعریف: to be agitated or stirred up.
مشابه: churn, fret, moil, seethe

جمله های نمونه

1. don't let her roil you
نگذار اوقاتت را تلخ کند.

2. if you shake the bottle much, you will roil the wine
اگر بطری را خیلی تکان بدهی شراب را دردآلود می کنی.

3. She roiled the wine in his presence.
[ترجمه گوگل]شراب را در حضور او له کرد
[ترجمه ترگمان]او شراب را در حضور او جا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The water roiled to his left as he climbed carefully at the edge of the waterfall.
[ترجمه گوگل]هنگامی که با احتیاط از لبه آبشار بالا می رفت، آب به سمت چپ او می چرخید
[ترجمه ترگمان]وقتی با احتیاط از لبه آبشار بالا رفت، آب به سمت چپش فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dark clouds roiled up about the top of the mountain.
[ترجمه گوگل]ابرهای تیره در اطراف قله کوه پیچیدند
[ترجمه ترگمان]ابره ای تیره در بالای کوه جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Giap was nurtured in this roil of rebellion.
[ترجمه گوگل]گیاپ در این طوفان شورش پرورش یافت
[ترجمه ترگمان]Giap در این آشوب و آشوب تولید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Twisting and turning, roiling and churning, the core and mantle were impinging on one another continually.
[ترجمه گوگل]با چرخش و چرخش، چرخیدن و به هم خوردن، هسته و گوشته پیوسته به یکدیگر برخورد می کردند
[ترجمه ترگمان]در حالی که می چرخید و می چرخید و پیچ وتاب می خورد، هسته و شنل نامرئی مدام روی هم تلنبار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The subtitles now roil over this scene.
[ترجمه گوگل]اکنون زیرنویس‌ها روی این صحنه می‌چرخند
[ترجمه ترگمان]زیرنویس در حال تلاطم در این صحنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They say Time Warner, which has been roiled by management changes, will have a tough time digesting Turner.
[ترجمه گوگل]آنها می گویند تایم وارنر، که توسط تغییرات مدیریتی به هم ریخته است، برای هضم ترنر کار سختی خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]آن ها می گویند زمان وارنر، که با تغییرات مدیریتی آشفته شده است، زمان سختی را برای درک تر نر خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They were roiled by rumours.
[ترجمه گوگل]آنها تحت تأثیر شایعات قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]شایعه منتشر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stepping back a couple of paces in the roiling smoke, he aimed the shotgun at the lock and pulled the trigger.
[ترجمه گوگل]چند قدم به عقب در میان دود خروشان، تفنگ ساچمه ای را به سمت قفل گرفت و ماشه را کشید
[ترجمه ترگمان]چند قدم عقب رفت و تفنگ را به سمت قفل نشانه رفت و ماشه را کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The springs roil the waters they flow into in a phantasmal slipstream.
[ترجمه گوگل]چشمه‌ها آب‌هایی را که به آن‌ها سرازیر می‌شوند در جریانی خیال‌انگیز می‌چرخانند
[ترجمه ترگمان]چشمه ها در آب های خروشان دریا جریان می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An adverse ruling from the court could roil the muni market.
[ترجمه گوگل]حکم نامطلوب دادگاه می‌تواند بازار مونی را متلاطم کند
[ترجمه ترگمان]یک حکم مخالف از سوی دادگاه می تواند بازار muni را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشفته کردن (فعل)
confuse, flummox, dishevel, upset, puzzle, harrow, mess, put out, entangle, embrangle, roil, embroil

دنبال هم دویدن (فعل)
roil

با جیغ و داد و بازی کردن (فعل)
roil

تخصصی

[زمین شناسی] گل آلود - مقطع کوچکی از رود که توسط آب آشفته و دارای حرکت سریع تشخیص داده می شود.

انگلیسی به انگلیسی

• make turbid, make muddy; annoy, irritate

پیشنهاد کاربران

1. کدر یا کدر کردن ( مایع ) با هم زدن ته ریز یا رسوبات
2. کدر کردن گل آلود یا ته نشین نشدن ( آب، شراب و غیره ) با هم زدن رسوب ( مایع )
3. به هم زدن.
4. حرکت یا پیشروی متلاطم.
5. گویش
پر سر و صدا یا پر سر و صدا بودن
...
[مشاهده متن کامل]

6. عصبانی کردن یا تحریک پذیر کردن. غرغر
7. ایجاد مزاحمت یا ناراحتی; تحریک کردن مزاحم
8. ( اکنون نادر ) کلمه دیگری برای rile

به هم زدن، ( معده و شکم )

بپرس