filling

/ˈfɪlɪŋ//ˈfɪlɪŋ/

معنی: لفاف، هر چیزیکه با ان چیزیرا پرکنند
معانی دیگر: هر چیزی که با آن چیز دیگری را پر کنند (مثلا ماده ی پر کننده ی دندان یا کالباس و کاهو که با آن ساندویچ را پر می کنند)، آکندگر، پرکن، پرکنه، آکنه، (عمل) پر کردن، آکنده سازی، آکنش گری، اجرا، انجام، (پارچه بافی) پود (در برابر: تار woof) (warp هم می گویند)، پرکردن، پرشدگی دندان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a substance used to fill a cavity in a tooth.

- My dentist uses gold fillings.
[ترجمه روژان] دندانپزشک من از طلا برای پر کردن استفاده میکند
|
[ترجمه محمد رهگشای] دندان پزشک من برای پر کردن از طلا استفاده می کند
|
[ترجمه گوگل] دندانپزشک من از پر کردن طلا استفاده می کند
[ترجمه ترگمان] دندان پزشک من از پر کردن طلا استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any of numerous edible mixtures used to fill certain foods.

- a pastry filling made of butter and cream
[ترجمه گوگل] پر کردن شیرینی از کره و خامه
[ترجمه ترگمان] شیرینی خامه ای که از کره و خامه درست شده بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- blueberry pie filling
[ترجمه گوگل] فیلینگ پای بلوبری
[ترجمه ترگمان] کیک زغال آخته پر میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the threads of a fabric that have been woven horizontally by the movement of the shuttle.

جمله های نمونه

1. the filling in my tooth fell off
پر کردگی دندانم افتاد.

2. the filling station is located at the intersection of three main roads
پمپ بنزین در محل تقاطع سه راه اصلی قرار دارد.

3. gas station, filling station
(امریکا) پمپ بنزین،محل فروش بنزین

4. chocolate with cream filling
شکلات خامه دار

5. a cake with cream filling
کیک که توی آن خامه گذاشته اند

6. Education is not the filling of a pail but the lighting of a fire.
[ترجمه گوگل]آموزش پر کردن یک سطل نیست بلکه روشن کردن آتش است
[ترجمه ترگمان]تحصیل، پر کردن یک سطل نیست، بلکه روشنایی آتش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Lake Erie is filling with the heavy rain.
[ترجمه گوگل]دریاچه ایری مملو از باران شدید است
[ترجمه ترگمان]دریاچه ایری از باران سنگین پر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't forget to cap the tank after filling it up with petrol.
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که پس از پر کردن باک درب آن را با بنزین ببندید
[ترجمه ترگمان]فراموش نکنید که مخزن را بعد از پر کردن باک بنزین پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Love is like an hourglass,(sentence dictionary) with the heart filling up as the brain empties. Jules Renard
[ترجمه گوگل]عشق مانند ساعت شنی است، (فرهنگ جمله ها) که با خالی شدن مغز، قلب پر می شود ژول رنار
[ترجمه ترگمان]عشق مانند ساعت شنی است (فرهنگ لغت (جمله لغت)با قلب پر می شود چون مغز خالی می شود ژول Renard
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The dentist said she would do the filling straightaway.
[ترجمه گوگل]دندانپزشک گفت که بلافاصله پر کردن را انجام خواهد داد
[ترجمه ترگمان]دندان پزشک گفت که بلافاصله این کار را انجام خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His car drew up before the oil - filling station.
[ترجمه گوگل]ماشین او قبل از پمپ بنزین نفت کشیده شد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل او قبل از ایستگاه پر کردن نفت متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That's not a career. She's just filling in time until she gets married.
[ترجمه گوگل]این حرفه نیست او فقط دارد وقتش را پر می کند تا زمانی که ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]این یه شغل نیست اون فقط داره زمان رو پر میکنه تا اون ازدواج کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can claim back the overpaid tax by filling in this form.
[ترجمه گوگل]با پر کردن این فرم می توانید مالیات اضافه پرداخت شده را پس بگیرید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با پر کردن این فرم درخواست مالیات بیش از حد را بکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I awoke to bright sunlight filling my room. It was already midday.
[ترجمه گوگل]با نور شدید خورشید که اتاقم را پر کرده بود از خواب بیدار شدم دیگر ظهر بود
[ترجمه ترگمان]از خواب بیدار شدم تا نور خورشید اتاقم را پر کنم امروز ظهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It makes a superb filling for cakes and sponges.
[ترجمه گوگل]فیلینگ فوق العاده ای برای کیک و اسفنج ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این یک پر کردن عالی برای کیک و اسفنج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I am filling in.
[ترجمه گوگل]دارم پر می کنم
[ترجمه ترگمان] من دارم اینجا رو پر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The balloon was distended because of filling of hydrogen.
[ترجمه گوگل]بالون به دلیل پر شدن از هیدروژن منبسط شد
[ترجمه ترگمان]بالون به خاطر پر کردن هیدروژن باد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لفاف (اسم)
cover, envelopment, envelope, wrapper, wrapping, sheeting, filling, folder, padding

هر چیزی که با ان چیزی را پر کنند (اسم)
filling

تخصصی

[عمران و معماری] خاکریزی - پر کردن - آب اندازی - بطانه - پرسازی
[کامپیوتر] پر کردن ؛ لایی گذاری
[زمین شناسی] خاکریزی، پر کردن، آب اندازی، بطانه، پرسازی
[نساجی] پود - پر کردن - پر کننده - پود به زبان آمریکائی - موادی که به نخ اضافه می شود تا وزن آن زیادتر شود مثل آهار نشاسته که به چلوار اضافه می شود
[معدن] پر کردن (معادن زیرزمینی) - پرکننده (معادن زیرزمینی)

انگلیسی به انگلیسی

• material used to fill a cavity in a tooth; stuffing; act of making full
satiating, satisfying
a filling is a small amount of metal or plastic that a dentist puts in a hole in a tooth.
the filling in a pie, chocolate, sandwich, or cake is the mixture inside it.
the filling in a piece of soft furniture such as a sofa is the material inside the cushions.
food that is filling makes you feel full when you have eaten it.
see also fill.

پیشنهاد کاربران

filling 3 ( n ) =soft material used to fill cushions, pillows, etc.
filling
filling 2 ( n ) =food put inside a sandwich, cake, pie, etc. , e. g. a wide range of sandwich fillings.
filling
filling 1 ( n ) ( fɪlɪŋ ) =a small amount of metal or other material used to fill a hole in a tooth, e. g. One of my fillings came out this morning.
filling
برآورده کردن
شکم پرکن
ماده پر کننده دندان
در دندان پزشکی به معنی "پر کردن دندان" هست.
Fill in on به معنی "کسی را در جریان یک موضوع پنهان/اضافی گذاشتن"
I’m filling your mother in on your secret activities
پرحجم
اقلام، موارد، اجناس ( برای پُر کردنِ داخلِ چیزی ) وقتی که اسم آن را نمی برند
در کتاب touch stone3
They often have a fish filling
به معنی پر کردن. . .
My salad wasn't filliing enough
سالاد من به اندازه کافی سیر کننده نبود
هر چیزی که باهاش چیز دیگه ای رو پر میکنن
تعریف انگلیسی: something that you put into a space or hole
جبران
مخلفات داخل چیزی
آکندن
[نقشی را] ایفا کردن
سیر کننده
تکمیل کردن
1 - pasta and rice are both filling
شکم پر کن
2 - هر چیزی که با آن چیز دیگری را پر کنند ( دندان پزشکی ماده ای که دندان را با آن پر میکنند، آشپزی مواد داخل شیرینی و کیک و ساندویچ و . . . )
filling station, gas station AmE
petrol station BrE
پمپ بنزین
تودلی
شدید
پرکردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس