beg

/ˈbeɡ//beɡ/

معنی: درخواست کردن، خواستن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن
معانی دیگر: تکدی کردن، دریوزگی کردن، (با فروتنی) خواهش کردن، التماس کردن، استدعای عاجزانه کردن، کشتیار شدن، اجازه خواستن، نادیده گرفتن، در نظر نگرفتن، خواهش کردن از، استدعا کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: begs, begging, begged
عبارات: beg the question
(1) تعریف: to ask for (food, money, or other necessities) as charity or as a gift.
مترادف: cadge, panhandle, solicit
مشابه: bum, cry, request, seek, sponge, supplicate

- The orphans were forced to beg for food.
[ترجمه :)] یتیمان مجبور شدند که درخواست غذا کنند
|
[ترجمه هانیه] انها مجبور شدند برای غذا التماس کنند
|
[ترجمه گوگل] یتیمان مجبور شدند برای غذا گدایی کنند
[ترجمه ترگمان] یتیمان مجبور شدند برای غذا گدایی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to humbly and pleadingly ask a favor of; implore.
مترادف: adjure, beseech, crave, entreat, implore, solicit, supplicate
مشابه: cry, importune, petition, pray, press, request, urge

- I beg you to reconsider this decision.
[ترجمه محسن] به شما التماس میکنم که در این تصمیم ، تجدید نظر کنید
|
[ترجمه گوگل] از شما می خواهم در این تصمیم تجدید نظر کنید
[ترجمه ترگمان] ازت خواهش می کنم که در این مورد تجدید نظر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He begged his wife to forgive him.
[ترجمه گوگل] از همسرش التماس کرد که او را ببخشد
[ترجمه ترگمان] از همسرش خواهش کرد که او را ببخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: beg off
(1) تعریف: to request humbly or desperately.
مترادف: implore, supplicate
مشابه: appeal, ask, beseech, entreat, importune, petition, plead, pray, press, solicit

- The little girl begged for another ride on her father's shoulders.
[ترجمه گلی افجه ] دخترک التماس کرد بار دیگر روی شانه های پدرش سوار شود
|
[ترجمه گوگل] دخترک التماس کرد تا سواری دیگر بر دوش پدرش بگذارد
[ترجمه ترگمان] دختر کوچک التماس کرد که دیگری سوار بر شانه های پدرش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The prisoner begged for mercy.
[ترجمه گلی افجه ] زندانی تقاضای بخشش کرد
|
[ترجمه گوگل] زندانی التماس رحمت کرد
[ترجمه ترگمان] زندانی التماس کرد که رحم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He begged to see his wife, but the guards would not allow it.
[ترجمه گوگل] او التماس کرد که همسرش را ببیند، اما نگهبانان اجازه ندادند
[ترجمه ترگمان] از او تقاضا کرد همسرش را ببیند، اما نگهبانان اجازه این کار را نمی دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to ask for charity or gifts.
مترادف: panhandle, solicit
مشابه: appeal, ask, cadge, pray, sponge, supplicate

- The poor were begging in the streets.
[ترجمه گوگل] فقرا در خیابان ها گدایی می کردند
[ترجمه ترگمان] فقرا در خیابان ها گدایی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. (j. donne) beg from above, a pattern of your love!
از عرش،استدعای نمونه ای از عشق خود را بکن !

2. beg leave
اجازه خواستن

3. beg off
درخواست معافیت کردن،عذر خواستن،معذور کردن،معاف کردن

4. beg someone's pardon
پوزش خواستن،معذرت خواهی کردن

5. beg the question
از موضوع اصلی گریختن،سرمطلب نرفتن

6. beg the question
بدون ثابت کردن چیزی آن را صادق فرض کردن و مبنای استدلال یا اظهار بعدی قرار دادن

7. i beg to differ!
اجازه بدهید مخالفت خود را ابراز کنم !

8. i beg to state . . .
اجازه میخواهم که عرض کنم . . .

9. i beg your pardon
عذر می خواهم،ببخشید.

10. to beg a person off from a duty
کسی را از انجام وظیفه معاف کردن

11. to beg forgiveness
تقاضای بخشش کردن

12. pardon me (or i beg your pardon)
پوزش می خواهم (ببخشید،معذرت می خواهم).

13. i would rather starve to death than to beg
ترجیح می دهم از گرسنگی بمیرم ولی گدایی نکنم.

14. Cross decided to beg and wheedle a bit.
[ترجمه گوگل]کراس تصمیم گرفت کمی التماس کند و چرخ بزند
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیدم که باید به او التماس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. he sands in your way beg for your song and your movement, dancingwater. will you carry the burden of their lameness?
[ترجمه گوگل]او در راه شما التماس آهنگ و حرکت شما، رقص آب آیا بار لنگش آنها را به دوش می کشی؟
[ترجمه ترگمان]اون در راه شما برای song و جنبش تو خواهد بود، dancingwater مسئولیت lameness را به عهده می گیرید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I beg you to have pity on him.
[ترجمه گوگل]التماس میکنم بهش رحم کن
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم به او رحم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The sands in your way beg for your song and your movement, dancing water. Will you carry the burden of their lameness?
[ترجمه گوگل]شن های سر راهت برای آواز و حرکت تو، آب رقصیدن، التماس می کنند آیا بار لنگش آنها را به دوش می کشی؟
[ترجمه ترگمان]شن ها در راه شما برای song و جنبش و جنبش شما التماس می کنند مسئولیت lameness را به عهده دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I managed to beg a lift from a passing motorist.
[ترجمه گوگل]من موفق شدم از یک راننده عبوری التماس کنم
[ترجمه ترگمان]من موفق شدم از یه ماشین سواری بگذرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Can I beg a favour of you?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم از شما التماس کنم؟
[ترجمه ترگمان]می تونم ازت خواهش کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I must beg a favour of you.
[ترجمه گوگل]من باید از شما التماس کنم
[ترجمه ترگمان]باید از شما خواهش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درخواست کردن (فعل)
plead, request, bone, apply, solicit, beg, pray, supplicate, petition, cry off

خواستن (فعل)
choose, wish, desire, will, call, invite, bone, intend, solicit, beg, ask, want, require, desiderate, invocate

خواهش کردن (فعل)
request, beg, ask, pray

گدایی کردن (فعل)
beg, mump

استدعاء کردن (فعل)
entreat, beseech, beg, invocate, invoke, supplicate

انگلیسی به انگلیسی

• smirk, sarcastic or gloating smile (internet chat slang)
request, plead; ask for charity
if you beg someone to do something, you ask them anxiously or eagerly to do it.
when someone begs, they ask people to give them food or money because they are poor.
i beg your pardon: see pardon.

پیشنهاد کاربران

I beg of you
تمنا دارم
?I beg your pardon
لطفا حرفتون رو تکرار کنین
?Pardon
Entreat, implore, ask
تمنا کردن، ملتمسانه خواستن
Ask for food or money
اِلتِماسیدن.
اجازه خواستن، درخواست مودبانه کردن.
The feeling of that
خواهش کردن، درخواست کردن
And the felling of that is desperate
خواهش کردن
( به نقل از جناب علی اکبر منصوری )
1 - سؤالی را مطرح کردن، مسأله خاصی را بوجود آوردن، پرسش خاصی را مطرح کردن!
مثال:
If he has a great job but is always broke, it begs the question of where the money is going?
...
[مشاهده متن کامل]

اگر او یک شغل خوب دارد اما همیشه آس و پاس است، این سؤال مطرح می شود که پولها کجا می روند?
2 - طفره رفتن از جواب، ماستمالی کردن، از زیر جواب در رفتن!
مثال:
A: Why do two lines that are equidistant from one another never meet?
B: Because they are parallel
A: You are begging the question
نفر اول: چرا دوتا خط که به فاصله مساوی از یکدیگر هستند هیچوقت بهم برخورد نمیکنند?
نفر دوم: چون آنها موازی هستند.
نفر اول: تو داری از جواب دادن طفره میری?
3 - فرضی را مسلم دانستن، مصادره به مطلوب کردن، چیزی را بدیهی فرض کردن، نکته مورد بحث را مسلم فرض کردن، ( در منطق ) بدون ثابت کردن چیزی آن را صادق فرض کردن و مبنای استدلال یا اظهار بعدی قرار دادن!
مثال:
Shopping now for a dress to wear to the ceremony is really begging the question - she hasn't been invited yet
خرید حال حاضر یک لباس برای پوشیدن در مراسم، این مسأله که او هنوز دعوت نشده است را بدیهی میکند! /این فرضیه را مسلم میکند که او هنوز دعوت نشده است!

درخواست کردن ( همراه با التماس و لابه )
Donald Trump is now openly begging for votes
to ask somebody for something especially in an anxious way because you want or need it very much ( ibid )
عاجزانه خواستن
ask
beg=please
التماس کردن، خواهش کردن
عجز ولابه کردن، عز وجز کردن
درخواست کردن_گدایی کردن
التماس کردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس