گلی افجه

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
hippie٠١:٤٩ - ١٤٠١/٠٥/١٧گروهی که در اواخر دهه شصت میلادی ، صلح و عشق را شعار داده و لباس های نامتعارف می پوشیدند ، به قواعد اجتماعی بی اعتنا بودند و گاهی گروهی یا انفرادی جه ... گزارش
7 | 0
wondered٢٣:١١ - ١٤٠٠/١٢/٠٣Gabby عزیز پیانو را می نوازند play به معنی نواختن هست اینجا Wonder سرگردان ، حیران ، متعجبگزارش
7 | 1
bottom١٩:٥٤ - ١٤٠٠/٠٩/٢٦How can I get to the bottom of all this ? چطور میتونم ته و توی قضیه را در بیارم؟گزارش
9 | 0
bell staff١٤:٢٩ - ١٤٠٠/٠٩/٢٤باربر هتل راننده ای که ماشین ها را در هتل جابجا می کند خدمه هتل ( راهنمایی به اتاق )گزارش
0 | 0
freezing١٤:٢٤ - ١٤٠٠/٠٩/٢٤در مورد مات شدن هم استفاده میشه در مورد کسی که از تعجب خشک شده چهره ماتگزارش
2 | 0
فهرست جمله های ترجمه شده
bring up٠٢:١٦ - ١٤٠١/٠٩/٠٥
• Many women still take career breaks to bring up children.
بسیاری از زنان هنوز برای پرورش فرزند از کار مرخصی می گیرند0 | 0
choose٠٢:٠٨ - ١٤٠١/٠٩/٠٥
• To choose time is to save time.
با انتخاب و ( اولویت قرار دادن ) زمان در وقت صرفه جویی کنید0 | 0
stretch١٣:٥٠ - ١٤٠١/٠٣/١١
• We always do our stretches at the beginning of the ballet class.
ما همیشه در ابتدای کلاس باله حرکات کششی انجام میدهیم0 | 0
stretch١٣:٤٨ - ١٤٠١/٠٣/١١
• The shoes had been a little tight, but they stretched.
کفش ها کمی تنگ بودند اما جا باز کردند ( کش امدند )2 | 0
accept٢٣:٥٩ - ١٤٠١/٠١/٠٦
• He surprised everyone by accepting his ex-wife's wedding invitation.
او با قبول دعوت ، ، عروسی زن سابقش همه را شگفت زده کرد2 | 1
accept٢٣:٥٥ - ١٤٠١/٠١/٠٦
• The townspeople didn't accept the newcomers.
مردم آن شهر تازه وارد ها را قبول نمی کردند5 | 0
fantastic١٥:٢٠ - ١٤٠٠/١٢/١٦
• She's a fantastic singer who deserves all the success she's had.
او خواننده فوق العاده ای است که لیاقت موفقیت هایش را دارد5 | 0
fantastic١٥:١٧ - ١٤٠٠/١٢/١٦
• The lighting at the disco was fantastic.
نورپردازی دیسکو خیال انگیز بود2 | 0
fantastic١٥:١٧ - ١٤٠٠/١٢/١٦
• Jo put us onto this fantastic French restaurant.
جو ما را به این رستوران فرانسوی عالی برد2 | 0
fantastic١٥:١٥ - ١٤٠٠/١٢/١٦
• It seemed fantastic that they still remembered her 50 years later.
بنظر خارق العاده است بعد از پنجاه سال او را به یاد می اورند5 | 0
pass١٨:٤٧ - ١٤٠٠/١٢/٠٤
• She passed the thread through the eye of the needle.
او سوزن رانخ کرد ، ، ، یا ، ، ، او نخ را از سوراخ سوزن گذارند5 | 0
pass١٨:٤٢ - ١٤٠٠/١٢/٠٤
• The quarterback should have passed instead of trying to run.
بازیکن مهاجم بجای دویدن باید پاس می داد2 | 0
wise man٢٣:١٧ - ١٤٠٠/١٢/٠٣
• A wise man is never less alone than when (he is) alone.
خردمند در تنهایی کمتر از هر زمانی تنهاست0 | 0
acknowledge٢٢:١٦ - ١٤٠٠/١١/٠٤
• She acknowledged his presence with a slight nod.
او به آرامی سری تکان داد و با حضور مرد موافقت کرد16 | 1
giver٢١:٠٠ - ١٤٠٠/٠٤/٣١
• The gift emphasized the fact that the giver was a public man.
هدیه برای این واقعیت تاکید داشت که اهدا کننده یک فرد عادی ( عوام ) بود0 | 0
giver٢٠:٥٥ - ١٤٠٠/٠٤/٣١
• Molly's more of a giver than a receiver.
مالی بیشتر بخشنده است تا دریافت کننده0 | 1
giver٢٠:٥٤ - ١٤٠٠/٠٤/٣١
• The heart of the giver makes the gift dear and precious.
قلب بخشنده هدیه را عزیز و ارزشمند می سازد2 | 0
look after٠١:٤٥ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩
• We look after the neighbours' cat while they're away.
تا زمانیکه همسایه از اینجا دور است ما از گربه آنها مراقبت می کنیم12 | 1
shortly٢٣:٥١ - ١٤٠٠/٠١/٢٥
• We both started to feel ill shortly after the meal.
هردوی ما مدت کوتاهی بعد از غذا احساس بیماری کردیم2 | 0
shortly٢٣:٤٩ - ١٤٠٠/٠١/٢٥
• Shortly before dusk they reached a fork and took the left-hand track.
کمی قبل از غروب آنها به انشعابی رسیدند و مسیر سمت چپ را در پیش گرفتند2 | 0
shortly٢٣:٤٥ - ١٤٠٠/٠١/٢٥
• I saw Simon shortly before his departure for Russia.
من سیمون را کمی قبل از عزیمت به روسیه دیدم2 | 0
shortly٢٣:٤٣ - ١٤٠٠/٠١/٢٥
• Duff explained his meaning shortly but clearly.
دف منظور خود را کوتاه اما واضح بیان کرد2 | 0
dawn on١٥:٢٩ - ١٤٠٠/٠١/١٩
• It was beginning to dawn on him that getting on a jet plane wasn't like stealing a truck.
او داشت می فهمید سوار هواپیما شدن مثل دزدیدن کامیون نیست2 | 1
better late than never١٥:٢٣ - ١٤٠٠/٠١/١٩
• You can tell him now, remember better late than never.
حالا میتونی به او بگی یادت باشه دیرتر بهتر از هرگز است5 | 1
better late than never١٥:٢١ - ١٤٠٠/٠١/١٩
• It's been a long time coming but better late than never.
زمان زیادی می گذرد اما از هرگز بهتر است14 | 1
invented٢١:٢٠ - ١٣٩٩/١١/١٧
• He invented an electric car, but it never really caught on.
او یک ماشین برقی اختراع کرد اما هرگز آنرا بکار نگرفت18 | 0
invented٢١:١٦ - ١٣٩٩/١١/١٧
• He's a real person, not invented in a dream.
او یک فرد واقعی است نه ساخته یک رویا18 | 1
status٢٢:٤٣ - ١٣٩٩/١١/١٤
• The report suggested that male police officers are granted a higher status by society than women police officers.
این گزارش نشان میدهد که افسران پلیس مرد موقعیت بالاتر از افسران زن در جامعه دارند9 | 1
get the better of٢٣:١٨ - ١٣٩٩/١١/١٠
• I allowed my feelings to get the better of me.
اجازه دادم احساسم بر من غلبه کند2 | 0
get the better of٢٣:١٦ - ١٣٩٩/١١/١٠
• No one can get the better of her in an argument.
هیچ کس نمی تواند در بحث بر او غلبه کند7 | 0
get the better of٢٣:١٦ - ١٣٩٩/١١/١٠
• She didn't allow her emotions to get the better of her.
او هرگز اجازه نداد احساس بر او چیره شود7 | 0
get the better of٢٣:١٥ - ١٣٩٩/١١/١٠
• You always get the better of me at chess.
تو همیشه در شطرنج از من می بری2 | 0
non fiction١٣:٠٤ - ١٣٩٩/١١/٠٢
• I often read aloud to my sons the nonfiction books that support their school studies.
من اغلب با صدای بلند کتاب های غیر داستانی را برای پسرهایم می خوانم تا به درس های آنها کمک کند2 | 0
impress٢٢:١٢ - ١٣٩٩/١٠/١٩
• She tried to impress upon the children the importance of washing away germs.
او سعی می کرد به بچه ها اهمیت شستن میکروب ها را یاد آوری کند5 | 1
impress٢٢:٠٩ - ١٣٩٩/١٠/١٩
• His earnest desire to learn impressed his teachers.
اشتیاق او به یاد گیری معلم ها را تحت تاثیر قرار داد7 | 1
impress٢٢:٠٧ - ١٣٩٩/١٠/١٩
• She impressed us as a thoughtful and honest person.
او بعنوان فردی صادق و متفکر ما را تحت تاثیر قرار داد28 | 1
tanned٢١:١٦ - ١٣٩٩/١٠/١٣
• Next to his tanned face, hers seemed pallid and unhealthy.
در مقابل چهره افتاب سوخته مرد ، زن رنگ پریده و بیمار بنظر می رسید9 | 1