skip

/ˈskɪp//skɪp/

معنی: جست، جست بزن، جست زدن، از قلم اندازی، رقص کنان حرکت کردن، سفید گذاردن قسمتی از نقاشی، پریدن، جست و خیز کردن، ورجه ورجه کردن، پرش کردن، لی لی کردن، بالا و پایین رفتن، تپیدن
معانی دیگر: ورجه وورجه کردن، (روی یک پا) ورجستن، از روی طناب پریدن، طناب بازی کردن (jump rope هم می گویند)، (عامیانه) سفر تند یا کوتاه کردن، رفتن، پرواز کردن، پریدن و رفتن، سرسری خواندن، (به سرعت یا ندیده) رد شدن، موضع را عوض کردن، نخوانده رد شدن، دو کلاس یک کلاس کردن، از روی یک کلاس پریدن، جهشی خواندن، از روی یک (یا چند سطر) پریدن، یک سطر در میان (یا چند سطر در میان) کردن، (معمولا با: out of یا off) جیم شدن، در رفتن، زدن به چاک، فرار کردن، (کلاس یا جلسه و غیره) نرفتن، غایب شدن، (مثل سنگ مسطحی که برسطح آب بیاندازند) ورجه وورجه کردن، جهش و واجهش کردن، واجهیدن، پرش، خیز، حذف، (مخفف) skipper، (در بولینگ و نعل پرانی و غیره) کاپیتان تیم، سردسته، از روی چیزی پریدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: skips, skipping, skipped
(1) تعریف: to jump forward lightly by sliding and hopping on each foot alternately.
مترادف: caper, frisk, gambol, trip
مشابه: bounce, bound, frolic, hop, romp

- She was so happy she skipped all the way home.
[ترجمه Raha] آن زن خیلی خوشحال بود که همه ی راه برگشت به خانه را پیموده است
|
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] او آنقدر خوشحال بود که تمام مسیر تا خونه را رقص ( جست و خیز ) کرد.
|
[ترجمه Arshia] او خیلی خوشحال بود که تمام راه را به خانه پیموده است.
|
[ترجمه 2s0p0v5] او ( دختر ) خیلی خوشحال بود که همه ی راه تا خانه را پشت سر گذاشته بود.
|
[ترجمه آزادی] او خیلی خوشحال بود پس همه ی راه را تا خانه رقصید.
|
[ترجمه گوگل] او آنقدر خوشحال بود که تمام راه را به خانه رد کرد
[ترجمه ترگمان] خیلی خوشحال بود که همه راه برگشت به خانه را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to jump about from one thing to another, ignoring or leaving out intervening or connective material.
مترادف: flit, jump
مشابه: dart, pass

- She skipped from one idea to the next and gave the impression that she was very disorganized in her thinking.
[ترجمه گوگل] او از یک ایده به ایده دیگر می گذرد و این تصور را ایجاد می کند که در تفکر خود بسیار بی نظم است
[ترجمه ترگمان] از یک فکر به فکر بعدی پرید و به این نتیجه رسید که در فکر او آشفته و آشفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to bounce lightly over or along a surface.
مترادف: bounce, carom, ricochet
مشابه: bob, dart, rebound, scoot, scud, spank

- The boat skipped across the waves.
[ترجمه گوگل] قایق از روی امواج عبور کرد
[ترجمه ترگمان] قایق از میان امواج بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) to leave secretly and in haste (often fol. by out).
مترادف: abscond, fly the coop
مشابه: dodge, duck out, escape, evade, flee, leave, skedaddle, slip out

- We skipped out of that boring banquet as soon as we could.
[ترجمه احسان] به محض این که تونستیم اون مهمونی خسته کننده رو پیچوندیم
|
[ترجمه گوگل] ما در اسرع وقت از آن ضیافت کسل کننده خارج شدیم
[ترجمه ترگمان] به محض اینکه بتونیم از اون مهمونی خسته کننده دور شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to jump or pass lightly over without touching or lingering on.
مترادف: jump
مشابه: leap, miss, overlook, span, traverse

- He skipped the second step.
[ترجمه گوگل] از مرحله دوم گذشت
[ترجمه ترگمان] او قدم دوم را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to miss or omit (one or more steps in a series).
مشابه: avoid, jump, miss, omit

- She skipped the fourth grade.
[ترجمه elena] اون پایه چهارم رو جهش کرد
|
[ترجمه گوگل] کلاس چهارم را رها کرد
[ترجمه ترگمان] کلاس چهارم رو خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to fail to attend (a class, meeting, or the like).
مترادف: cut, play hooky from
مشابه: ditch, miss

(4) تعریف: to cause to skim across the surface, esp. of water.
مترادف: skim
مشابه: dart

- The children like to skip stones across the river.
[ترجمه Seta] بچه ها دوست دارند با پرش از روی سنگ ها، عرض رودخانه را طی کنند.
|
[ترجمه Maneli] مانلی مترجم زبان انگلیسی = بچه ها دوست دارند از روی رودخانه سنگ بگذرند.
|
[ترجمه idk] بچه ها دوست دارند از روی رودخانه سنگ بگذرند.
|
[ترجمه گوگل] بچه‌ها دوست دارند از روی رودخانه سنگ بگذرند
[ترجمه ترگمان] بچه ها دوست دارند از روی رودخانه رد بشوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a skipping step, gait, or bounce.
مترادف: bounce, bound, jump, ricochet, spring
مشابه: trip

(2) تعریف: the act or an instance of passing lightly over or omitting from a series.
مترادف: elision, exception, exclusion, jump, leap, miss, omission, skim

جمله های نمونه

1. skip it!
(خودمانی) 1- بس است !،ول کن،دست بردار 2- مهم نیست !،ذکر نکن !،حرفش را نزن !،قابل ندارد!

2. i decided to skip the afternoon meeting
تصمیم گرفتم به جلسه ی بعدازظهر نروم.

3. restaurant customers who skip on their bills
مشتریان رستوران که بدون پرداخت صورتحساب خود جیم می شوند

4. read carefully and do not skip pages
با دقت بخوان و صفحه جا نیانداز.

5. to make your writing more legible, skip every other line
برای خواناتر کردن نوشته ی خود یک سطر در میان بنویسید.

6. She watched her little granddaughter skip down the path.
[ترجمه النا] نوه اش را دید که از مسیر رد می شد
|
[ترجمه Hana] اون نوه ی کوچکش را در حال پرش توی راه دید
|
[ترجمه گوگل]او شاهد پرش نوه کوچکش در مسیر بود
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک او را تماشا می کرد که از جاده رد می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let's skip the formalities and get down to business.
[ترجمه گوگل]از تشریفات بگذریم و دست به کار شویم
[ترجمه ترگمان]بیا تشریفات رو بی خیال شیم و بریم سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let's skip to the last item on the agenda.
[ترجمه گوگل]بیایید به آخرین مورد در دستور کار بگذریم
[ترجمه ترگمان]بیایید به آخرین مورد در دستور کار صرف نظر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He managed to skip the washing-up.
[ترجمه گوگل]او موفق شد از شستشو صرف نظر کند
[ترجمه ترگمان]او توانست از شستن لباس ها صرف نظر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'll skip the usual preliminaries and come straight to the point.
[ترجمه گوگل]از مقدمات معمول می گذرم و مستقیماً سر اصل مطلب می روم
[ترجمه ترگمان]مقدمات کار را مرتب می کنم و مستقیم به سر اصل مطلب می رسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She gave a skip and a jump and was off down the street.
[ترجمه گوگل]او یک پرش و یک پرش داد و از خیابان خارج شد
[ترجمه ترگمان]به سرعت از خیابان گذشت و از خیابان خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Skip the first chapter and start on page 2
[ترجمه گوگل]از فصل اول بگذرید و از صفحه 2 شروع کنید
[ترجمه ترگمان]پرش از بخش اول و شروع در صفحه ۲
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I decided to skip the first chapter.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم فصل اول را رد کنم
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم که از فصل اول شروع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I suggest we skip to the last item on the agenda.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد می کنم به آخرین مورد در دستور کار برویم
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد می کنم که به آخرین مورد در دستور کار صرف نظر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'd better skip the party and stay at home to revise.
[ترجمه گوگل]بهتر است از مهمانی صرف نظر کنم و برای تجدید نظر در خانه بمانم
[ترجمه ترگمان]بهتر است مهمانی را ترک کنم و در خانه بمانم تا اصلاح کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Lambs like to skip.
[ترجمه گوگل]بره ها دوست دارند پرش کنند
[ترجمه ترگمان]لمب ها دوست دارند از اینجا بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. You can skip the next chapter if you have covered the topic in class.
[ترجمه گوگل]اگر در کلاس به موضوع پرداخته اید، می توانید فصل بعدی را نادیده بگیرید
[ترجمه ترگمان]اگر موضوع را در کلاس تحت پوشش قرار داده اید، می توانید از بخش بعدی صرف نظر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She decided to skip the afternoon's class.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت از کلاس بعد از ظهر صرف نظر کند
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت از کلاس بعد از ظهر برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جست (اسم)
skip, leap, bounce, gambol

جست بزن (اسم)
skip

جست زدن (فعل)
vault, skip

از قلم اندازی (فعل)
skip

رقص کنان حرکت کردن (فعل)
skip

سفید گذاردن قسمتی از نقاشی (فعل)
skip

پریدن (فعل)
flight, spout, vault, fly, skip, jump, bounce, spring, tumble

جست و خیز کردن (فعل)
lope, skip, gambol, cavort, jig, tumble, rollick

ورجه ورجه کردن (فعل)
frolic, skip

پرش کردن (فعل)
skip, gambol

لی لی کردن (فعل)
hop, hip, skip, spring

بالا و پایین رفتن (فعل)
skip, seesaw, teeter

تپیدن (فعل)
beat, pulse, throb, palpitate, skip, pulsate

تخصصی

[کامپیوتر] جست زدن ؛ جست ؛ پرش
[برق و الکترونیک] پرش
[زمین شناسی] جام بتون
[نساجی] رو زدن پود - رو ریختگی پود - پرش
[ریاضیات] حذف کردن
[معدن] اسکیپ (ترابری)

انگلیسی به انگلیسی

• act of skipping; bounce, spring, jump; act of passing over something, omission, exclusion
move forward in a series of light jumps; leap lightly; pass over; leave out, exclude, omit; leave, flee, escape (informal); fail to attend (school, etc.)
if you skip, you move along with a series of little jumps from one foot to the other. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...taking little skips as they walked.
to skip also means to jump up and down over a rope which you or other people are holding at each end and turning round and round.
if you skip something that you usually do or that you have been instructed to do, you deliberately do not do it; an informal use.
if you skip something such as a section of a book that you are reading, you pass over it quickly or miss it out altogether.
a skip is a large metal container for holding rubbish, usually from building work.

پیشنهاد کاربران

به معنی صرف نظر کردن هم میشه
Women should skip the high heels
ت، جست بزن، جست زدن، از قلم اندازی، رقص کنان حرکت کردن، سفید گذاردن قسمتی از نقاشی
صرف نظر کردن نیز یکی از معانی بسیار کاربردی فعل skip است،
مثلا میخای بگی ، از ناهار خوردن صرف نظر کردم،
I'm trying to lose weight, so I'm skipping ( = not
eating ) lunch today
چون می خواهم لاغر شوم امروز از خوردن ناهار صرف نظر می کنم.
...
[مشاهده متن کامل]

یا میخای بگی که از رفتن به کلاس صرف نظر کردم،
I skipped class and went to the park instead
از رفتن به کلاس صرف نظر کردم و به پارک رفتم.
You must not skip class. Unexcused absence will lower your gade.
نباید از کلاس صرف نظر کنی ، غیبت غیر موجه نمره ات رو پایین میاره.
سعید امدادی
عاشق کلمه
۰۹۱۲۷۷۷۲۱۲۵

یه معنیش هم کانتینره
خصوصا کانتینر زباله
( منبع: دیکشنری هزاره )
British English a large container for bricks, wood, and similar heavy waste SYN dumpster American English
کاربران گرامی که اون بالا پیام دادن. اسکیپ میشه پریدن نه صرف نظر کردن. . .
هنگام استفاده با مکان:
رفتن، عازم شدن
جیم زدن. . .
ورجه وورجه کردن.
تیر شدن
انجام ندادن
جهشی خواندن
معنی: جست، جست بزن، جست زدن، از قلم اندازی، رقص کنان حرکت کردن، سفید گذاردن قسمتی از نقاشی، پریدن، جست و خیز کردن، ورجه ورجه کردن، پرش کردن، لی لی کردن، بالا و پایین رفتن، تپیدن، ورجه وورجه کردن، ( روی یک پا ) ورجستن، از روی طناب پریدن، طناب بازی کردن ( jump rope هم می گویند ) ، ( عامیانه ) سفر تند یا کوتاه کردن، رفتن، پرواز کردن، پریدن و رفتن، سرسری خواندن، ( به سرعت یا ندیده ) رد شدن، موضع را عوض کردن، نخوانده رد شدن، دو کلاس یک کلاس کردن، از روی یک کلاس پریدن، جهشی خواندن، از روی یک ( یا چند سطر ) پریدن، یک سطر در میان ( یا چند سطر در میان ) کردن، ( معمولا با: out of یا off ) جیم شدن، در رفتن، زدن به چاک، فرار کردن، ( کلاس یا جلسه و غیره ) نرفتن، غایب شدن، ( مثل سنگ مسطحی که برسطح آب بیاندازند ) ورجه وورجه کردن، جهش و واجهش کردن، واجهیدن، پرش، خیز، حذف، ( مخفف ) skipper، ( در بولینگ و نعل پرانی و غیره ) کاپیتان تیم، سردسته، از روی چیزی پریدن
...
[مشاهده متن کامل]

جمله ها
. skip it!
( خودمانی ) 1 - بس است !، ول کن، دست بردار 2 - مهم نیست !، ذکر نکن !، حرفش را نزن !، قابل ندارد!
2. i decided to skip the afternoon meeting
تصمیم گرفتم به جلسه ی بعدازظهر نروم.
3. restaurant customers who skip on their bills
مشتریان رستوران که بدون پرداخت صورتحساب خود جیم می شوند
4. read carefully and do not skip pages
با دقت بخوان و صفحه جا نیانداز.

Visit someone's house or place
?Are you skipping school
از مدرسه جیم زدی؟
Skip مترادف forgo هست .
صرفنظر کردن . رد کردن
معنی skip : جست و خیز کردن , پریدن
چشم پوشی کردن
( skip ( stones/rocks
( سنگ ) پر دادن
اشتباه فکر نکنید
معنی skipیعنی منصرف شدن
not do some thing
جست
hani عزیز ، اطلاعات غلط رو خودت میدی که فکر میکنی معانی کلمات، به همونایی که تو کلاس زبانتون میگن محدود میشه.
از پرکاربرد ترین معانی skip : نادیده گرفتن، رد شدن، گذر کردن، صرف نظر کردن، پریدن و. . . . .
( در مورد غذا ) نخوردن_حذف کردن_بیخیال شدن_
قلم گرفتن
( در مورد سطر ) جا انداختن_نخواندن
سطل زباله بزرک
در محاوره استفاده میشود.
he throws the parcel into the skip:
او بسته را داخل سطل زباله پرت میکند.
Avoid doing or having sth
صرف کردن
not do something that you usually do or you should do
بیرون زدن
پر کردن
طناب زدن
[کامپیوتر] جست ؛ پرش, وقتی دستوری به کامپیوتر داده می شود گاهی اوقات پنجره ای باز می شود که یکی از گزینه های آن اسکیپ است که اگر این گزینه انتخاب شود به این معناست از این قسمت یا از این فایل بگذر و دستور
...
[مشاهده متن کامل]
را برای بقیه قسمت ها یا فایل ها اجرا کن مثلا دستور دلیت در مورد پوشه ای حاوی فایل هایی اجرا می کنیم پیام می دهد که مثلا فلان فایل قابل پاک شدن نیست دراینجا با زدن کلید اسکیپ به رایانه اعلام می کنیم که بی خیال این فایل شو و عمل دلیت را برای بقیه فایل ها اجرا کن پس این فایل در آخر بار در پوشه باقی می ماند.

از زیر کاری در رفتن، جیم شدن
صرف نظر کردن
جا انداختن
منصرف شدن، از دست دادن، پیچوندن، نخواستن
Not do something that you usually do or you should do
از دست دادن
not do something that you usually do or you should do.
زود رفتن
جاانداختن

حذف کردن یا رد کردن چیزی ک نمیخوای
پریدن
تحرک در بازی

قلم اندازی پریدن
بیخیال و منصرف شدن
Not do somethingthat you should do
کلاس رو پیچوندن
از دست دادن ( هم معنی miss )
نخواستن
ترک کردن
نادیده گرفتن
رد کردن ، صرف نظر کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥١)

بپرس