tiredly

/tiredlei//tiredlei/

معنی: باخستگی
معانی دیگر: tired خسته، سیر، بیزار، خستگی

جمله های نمونه

1. He shook his head tiredly.
[ترجمه گوگل]با خستگی سرش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]با خستگی سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In the end, though, she turned tiredly away and began unpacking her bags.
[ترجمه گوگل]با این حال، در پایان، او با خستگی دور شد و شروع به باز کردن چمدان هایش کرد
[ترجمه ترگمان]سرانجام با خستگی برگشت و وسایلش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A long day out and lying tiredly on bunks, laughing at Miss?
[ترجمه گوگل]یک روز طولانی بیرون رفتن و خسته روی تخت خوابیده و به خانم می خندید؟
[ترجمه ترگمان]یک روز طولانی و دراز روی تخت دراز کشیده بود و به میس پراس می خندید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Oh, Gramps, she thought tiredly, what a nice little legacy you left your granddaughter.
[ترجمه گوگل]اوه، گرامپس، او با خستگی فکر کرد، چه میراث کوچک خوبی برای نوه‌ات گذاشتی
[ترجمه ترگمان]با خستگی فکر کرد: اوه، بابابزرگ، چه میراث قشنگی برای نوه تون جا گذاشته بودین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He grinned tiredly at himself, and wondered where the young officer had gone.
[ترجمه گوگل]او با خستگی به خودش پوزخند زد و متعجب شد که افسر جوان کجا رفته است
[ترجمه ترگمان]با خستگی لبخند زد و از خود می پرسید که این افسر جوان کجا رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. "Oh yes?" Rilla said tiredly.
[ترجمه گوگل]"آه بله؟" ریلا با خستگی گفت:
[ترجمه ترگمان]\" \" \"اوه، بله؟\" Rilla با خستگی گفت: \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So, studying the rail bolt to destroy tiredly has greater realistic meanings.
[ترجمه گوگل]بنابراین، مطالعه پیچ ریل برای از بین بردن خسته، معانی واقعی تری دارد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، مطالعه چفت ریل برای از بین بردن خستگی معانی واقع گرایانه بیشتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why to always feel oneself live very tiredly?
[ترجمه گوگل]چرا همیشه احساس می کنیم که خیلی خسته زندگی می کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه باید خود را با خستگی زندگی کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Factitious what can feel tiredly occasionally?
[ترجمه گوگل]ساختگی چه چیزی می تواند گاهی اوقات احساس خستگی کند؟
[ترجمه ترگمان]factitious چی می تونه با خستگی احساس کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The person lives tiredly to get time, should go dead?
[ترجمه گوگل]آدم برای بدست آوردن زمان خسته زندگی می کند، آیا باید بمیرد؟
[ترجمه ترگمان]کسی که با خستگی زندگی می کنه باید مرده باشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bustles about tiredly. Thinks of deeply also.
[ترجمه گوگل]خسته در مورد شلوغی عمیقاً نیز فکر می کند
[ترجمه ترگمان]با خستگی در این مورد حرف می زدم او عمیقا به فکر فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Frank sat slumped tiredly, sipping cup after cup of tea.
[ترجمه گوگل]فرانک خسته نشسته بود و فنجانی پشت فنجان چای می خورد
[ترجمه ترگمان]فرانک با خستگی خم شد و فنجان چایش را نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Develop microeconomic, the key depends on tiredly, classification is directive.
[ترجمه گوگل]توسعه اقتصاد خرد، کلید بستگی به خستگی، طبقه بندی دستورالعمل است
[ترجمه ترگمان]برای اقتصاد خرد، کلید بستگی به خستگی دارد، طبقه بندی دستورالعمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Everyday is very tired to very tiredly walk to go home.
[ترجمه گوگل]هر روز خیلی خسته است تا خیلی خسته راه برود تا به خانه برود
[ترجمه ترگمان]هر روز برای رفتن به خانه بسیار خسته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. " Oh yes? " Rilla said tiredly. “ But when? ”
[ترجمه گوگل]ریلا با خستگی گفت: اوه بله؟ " اما کی؟ ”
[ترجمه ترگمان]\" \" \"اوه، بله؟\" \"با خستگی گفت:\" اما کی؟ \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باخستگی (قید)
tiredly

انگلیسی به انگلیسی

• wearily, in an exhausted manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : tire
✅️ اسم ( noun ) : tiredness
✅️ صفت ( adjective ) : tired / tireless / tiresome / tiring
✅️ قید ( adverb ) : tiredly / tirelessly / tiresomely
با بی علاقگی، با بی حوصلگی، با بیزاری، با ناراحتی

بپرس