stipulate

/ˈstɪpjəˌlet//ˈstɪpjʊleɪt/

معنی: تصریح کردن، قرار گذاشتن، پیمان بستن، قید کردن
معانی دیگر: (در قرارداد یا توافق نامه و غیره) قید کردن، تصریح کردن یا شدن، الزام آور کردن، (گیاه شناسی) گوشوارک دار، گوشوارکی (stipulated هم می گویند)، میثاق بستن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to specify or arrange as a condition of an agreement.
مترادف: designate, fix, specify
مشابه: arrange, condition, covenant, determine, indicate, limit, provide, require, set, state

- He has agreed to sell the property but has not yet stipulated a price.
[ترجمه گوگل] او با فروش ملک موافقت کرده است اما هنوز قیمتی را تعیین نکرده است
[ترجمه ترگمان] او موافقت کرده است که این ملک را بفروشد، اما هنوز آن را تصریح نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The university clearly stipulates the criteria for a student's acceptance into its honors programs.
[ترجمه گوگل] این دانشگاه به وضوح معیارهای پذیرش دانشجو را در برنامه های ممتاز خود مشخص می کند
[ترجمه ترگمان] این دانشگاه به وضوح معیارهایی را برای پذیرش دانش آموز در برنامه های honors تصریح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did they stipulate how they wanted the money to be paid?
[ترجمه پارسا] آیا آنها تعیین کردند که چگونه میخواهند پول پرداخت شود؟
|
[ترجمه گوگل] آیا آنها تصریح کردند که چگونه می خواهند پول پرداخت شود؟
[ترجمه ترگمان] اونا stipulate رو قبول کردن که چقدر پول میخوان که پولشون رو بدن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The mortgage lender stipulates that there must be insurance on the property before the loan will be granted.
[ترجمه گوگل] وام دهنده وام مسکن شرط می کند که قبل از اعطای وام، ملک باید بیمه باشد
[ترجمه ترگمان] وام دهنده مسکن تصریح می کند که باید قبل از اعطای وام، حق بیمه بر روی این ملک وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in a contract or other agreement, to promise or guarantee.
مترادف: guarantee, promise
مشابه: agree, assure, covenant, grant, insure, pledge, warrant
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: stipulates, stipulating, stipulated
مشتقات: stipulator (n.)
• : تعریف: to specify a condition or conditions that must be satisfied before a contract or other agreement can be made or signed (often fol. by "for.")
مشابه: contract, insist, require

- The author stipulated for the right to accept or reject illustrations for her book.
[ترجمه گوگل] نویسنده برای حق پذیرش یا رد تصاویر برای کتاب خود شرط کرده است
[ترجمه ترگمان] نویسنده حق پذیرش یا رد کردن تصاویر برای کتابش را تصریح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Laws stipulate the maximum interest rate that banks can charge.
[ترجمه اشرف] قوانین حد اکثر سود را که بانک ها میتوانند وضع کنند، تصریح می نمایند.
|
[ترجمه گوگل]قوانین حداکثر نرخ سودی را که بانک ها می توانند دریافت کنند، تعیین می کنند
[ترجمه ترگمان]قوانین حداکثر نرخ بهره که بانک ها می توانند هزینه کنند را تصریح می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. International rules stipulate the number of foreign entrants.
[ترجمه گوگل]قوانین بین المللی تعداد ورودی های خارجی را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]قوانین بین المللی تعداد of خارجی را تصریح می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Can you stipulate they would carry out the treaty?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید شرط کنید که آنها پیمان را اجرا کنند؟
[ترجمه ترگمان]شرط می بندی که اونا معاهده رو انجام می دن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some manufacturers stipulate the price at which their goods are to be sold.
[ترجمه گوگل]برخی از تولیدکنندگان قیمتی را که قرار است کالاهایشان به فروش برسد، تعیین می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از تولید کنندگان این قیمت را که کالاهای آن ها باید فروخته شوند را تصریح می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The regulations stipulate that everything has to comply to the relevant safety standards.
[ترجمه گوگل]مقررات تصریح می کند که همه چیز باید با استانداردهای ایمنی مربوطه مطابقت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این مقررات تصریح می کند که همه چیز باید مطابق با استانداردهای ایمنی مربوطه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nor did it stipulate how long the incumbent would hold office until fresh elections produced a successful candidate.
[ترجمه گوگل]همچنین تعیین نکرده بود که رئیس فعلی تا چه مدت در سمت خود باقی بماند تا زمانی که انتخابات جدید یک نامزد موفق ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]همچنین تصریح نکرد که تا زمانی که انتخابات تازه نامزد موفقی شود، تا چه مدت دفتر را اداره خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Other treaties stipulate that no conflicting obligations can be made, but without specifying any consequence of breach.
[ترجمه گوگل]معاهدات دیگر تصریح می کنند که هیچ تعهد متضادی نمی تواند ایجاد شود، اما بدون مشخص کردن هیچ گونه پیامد نقض
[ترجمه ترگمان]معاهدات دیگری تصریح می کنند که هیچ تعهد متناقض نمی تواند انجام شود، اما بدون مشخص کردن هرگونه پیامد نقض
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I think most reasonable people will stipulate that this field is mined with them.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم اکثر افراد منطقی شرط می کنند که این رشته با آنها استخراج شود
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که بیشتر افراد منطقی تصریح خواهند کرد که این زمینه با آن ها مین گذاری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Currently, many contracts stipulate the opposite -- making the proceedings much more convenient for the franchiser.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، بسیاری از قراردادها برعکس این موضوع را مشخص می‌کنند - روند رسیدگی را برای فرنچایزر بسیار راحت‌تر می‌کنند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، بسیاری از قراردادها نقطه مقابل را تصریح می کنند - که روند کار را بسیار راحت تر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But why don't the rules stipulate that on a grey you have to wear brown breeches for the same reason?
[ترجمه گوگل]اما چرا قوانین قید نمی کنند که در لباس خاکستری باید به همین دلیل شلوارهای قهوه ای بپوشید؟
[ترجمه ترگمان]اما چرا قوانین این که تو خاکستری باید به همین دلیل شلوار قهوه ای بپوشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pragmatism as a conception of law does not stipulate which of these various visions of good community are sound or attractive.
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم به‌عنوان مفهومی از قانون تصریح نمی‌کند که کدام یک از این دیدگاه‌های مختلف از جامعه خوب، صحیح یا جذاب هستند
[ترجمه ترگمان]Pragmatism به عنوان مفهوم قانون تصریح نمی کند کدام یک از این رویاهای مختلف از جامعه خوب صدا و یا جذاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Modern men also stipulate that they mustn't be boring, without seeing any contradiction in that thought.
[ترجمه گوگل]مردان مدرن همچنین تصریح می کنند که نباید خسته کننده باشند، بدون اینکه هیچ تناقضی در این فکر ببینند
[ترجمه ترگمان]افراد مدرن همچنین تصریح می کنند که نباید خسته کننده باشند، بدون اینکه هیچ تناقضی در این فکر مشاهده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Combine to concretely stipulate each complete date of work preface by the form of production process form.
[ترجمه گوگل]برای مشخص کردن دقیق هر تاریخ کامل از مقدمه کار با فرم فرم فرآیند تولید ترکیب کنید
[ترجمه ترگمان]هر زمان کامل مقدمه کار را با فرم فرآیند تولید مشخص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How many requirements stipulate security testing (or another quality criteria)?
[ترجمه گوگل]تست امنیتی (یا معیار کیفیت دیگری) چند مورد الزامی است؟
[ترجمه ترگمان]چند مورد نیاز برای آزمایش امنیت (یا معیارهای کیفیت دیگر)وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصریح کردن (فعل)
affirm, restate, clarify, explain, reiterate, specify, stipulate

قرار گذاشتن (فعل)
arrange, stipulate

پیمان بستن (فعل)
covenant, pact, promise, stipulate

قید کردن (فعل)
stipulate

انگلیسی به انگلیسی

• require that certain conditions be met before the signing of a contract; specify, require; promise, guarantee (regarding a contract)
if you stipulate that something must be done, you state clearly that it must be done; a formal word.

پیشنهاد کاربران

stipulate
قید کردن - تصریح کردن - با صراحت گفتن
stimulate
برانگیختن - تحریک کردن
simulate
شبیه سازی کردن
قید کردن - مشخص کردن - تصریح کردن
MEANING:
If you stipulate a condition or stipulate that something must be done, you say clearly that it must be done.
⭐SYNs
specify - say/state ( exactly )
...
[مشاهده متن کامل]

e. g.
💠 Alignment of the shaft shall be within the tolerance specified in Table 14. 5 unless
otherwise stipulated by the manufacturer.
💠 What’s in Hamas’s 135 - day proposal for a Gaza truce?
. . . Hamas is also asking for at least 500 humanitarian aid and fuel trucks to be allowed into Gaza daily. It has asked for the provision of 60, 000 temporary homes and 200, 000 tents and has stipulated that displaced Palestinians in Gaza must be allowed to freely return to their homes, with no barriers, in the context of a mutual, temporary truce. Hamas has not stipulated where the funding for the homes and tents should come from.

ملزم دانستن
stipulate = to state exactly what must be done
. EX: State laws stipulate that public education be free
stipulate = specify = set down
stipulate = to say exactly how something must be or must be done
مشخص کردن
stipulated payment = وجه التزام
قید کردن
معین کردن
تعیین کردن
الزام کردن ( قید کردن )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس