deliberate

/dəˈlɪbərət//dɪˈlɪbəreɪt/

معنی: عمدی، سنجیدن، اندیشه کردن، تعمق کردن، کنکاش کردن، تعمد کردن
معانی دیگر: از روی تعمد، خود خواسته، عمدا، آگاهانه، (بادقت و سنجش جوانب) سنجیده، ژرفنگرانه، حساب شده، دقیق، (با دقت و سنجیدن جوانب) مورد ملاحظه قرار دادن، ژرفنگری کردن، ژرف اندیشی کردن، مداقه کردن، ژرف روی کردن، بی شتاب، باتانی، ناشتاب، عمدا انجام دادن، تعمدا

جمله های نمونه

1. a deliberate lie
دروغ عمدی

2. with deliberate haste
با شتاب حساب شده

3. he took deliberate aim
او با دقت نشانه گرفت.

4. his tardiness was deliberate
دیر آمدن او تعمدی بود.

5. their religious reasoning is full of fallacies and deliberate lies
استدلال های دینی آنها پر است از سفسطه و دروغ عمدی.

6. Do not call him a traitor unless you can verify the charge.
[ترجمه گوگل]او را خائن خطاب نکنید مگر اینکه بتوانید اتهام را تأیید کنید
[ترجمه ترگمان]بهش نگو خائن، مگر اینکه بتونی این اتهام رو تایید کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Take time to deliberate; but when the time for action arrives, stop thinking and go in.
[ترجمه آرمان مسگری] برای تفکر ، زمان بگذارید . ولی زمان عمل که فرارسید ، تفکر را متوقف کنید و دست به کار شوید .
|
[ترجمه گوگل]برای مشورت وقت بگذارید؛ اما وقتی زمان عمل فرا رسید، از فکر کردن دست بردارید و وارد شوید
[ترجمه ترگمان]کمی زمان بگذارید؛ اما وقتی زمان عمل فرا می رسد، فکر کردن را متوقف کنید و وارد شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Deliberate in counsel, prompt in action.
[ترجمه آرمان مسگری] تفکر و اندیشه کنید ، سریع دست به کار شوید .
|
[ترجمه آرمان مسگری] اول اندیشه و مشورت ، سپس سرعت در عمل
|
[ترجمه مجید سلطانپور] در مشاوره سنجیده بودن، در عمل سریع بودن.
|
[ترجمه شان] هنگام مشورت ( رایزنی ) ژرف اندیش و مداقه نگر باش ، و موقع عمل، سریع و چست.
|
[ترجمه گوگل]عمد در مشاوره، سریع در عمل
[ترجمه ترگمان]Deliberate در عمل، فوری دست به کار شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Deliberate before you begin, then execute with vigour.
[ترجمه زمان سلطانمرادی] قبل از شروع بدقت فکرکن سپس باقدرت عمل من
|
[ترجمه گوگل]قبل از شروع، تعمق کنید، سپس با قدرت اجرا کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از این که شروع کنید، با قدرت عمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The speech was a deliberate attempt to embarrass the government.
[ترجمه گوگل]این سخنرانی تلاشی عمدی برای شرمساری دولت بود
[ترجمه ترگمان]این سخنرانی یک تلاش عمدی برای شرمسار کردن دولت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The omission of her name was not a deliberate act.
[ترجمه گوگل]حذف نام او یک اقدام عمدی نبود
[ترجمه ترگمان]فراموش کردن اسمش یک عمل عمدی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Witnesses say the firing was deliberate and sustained.
[ترجمه گوگل]شاهدان می گویند تیراندازی عمدی و پایدار بوده است
[ترجمه ترگمان]شاهدان می گویند که این تیراندازی آگاهانه و پایدار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The attack on him was quite deliberate.
[ترجمه گوگل]حمله به او کاملا عمدی بود
[ترجمه ترگمان]حمله به او کاملا عمدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Can you pick out the three deliberate mistakes in this paragraph?
[ترجمه ندا] آیا میتوانید سه اشتباه عمدی دراین پاراگراف را دربیارید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید سه اشتباه عمدی در این پاراگراف را انتخاب کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما می توانید سه اشتباه عمدی در این پاراگراف را انتخاب کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He told us a deliberate lie.
[ترجمه گوگل]او به ما یک دروغ عمدی گفت
[ترجمه ترگمان] اون یه دروغ عمدی به ما گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He refused to bow to the Queen, in deliberate breach of etiquette.
[ترجمه گوگل]او به دلیل نقض عمدی آداب معاشرت، از تعظیم در برابر ملکه امتناع کرد
[ترجمه ترگمان]از تعظیم کردن به ملکه امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This was a deliberate piece of misinformation.
[ترجمه گوگل]این یک اطلاعات غلط عمدی بود
[ترجمه ترگمان] این یه دروغ محض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He was deliberate in his speech and action.
[ترجمه گوگل]او در گفتار و عمل خود آگاه بود
[ترجمه ترگمان]او در گفتار و کردار خود سنجیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمدی (صفت)
picked, aforethought, prepense, deliberate, intentional, purposeful, premeditated, designed

سنجیدن (فعل)
measure, rate, estimate, value, consider, deliberate, evaluate, assay, figure out, weigh, compare, ponder, meter, reckon up

اندیشه کردن (فعل)
deliberate, meditate, bethink, ponder, trow, cogitate, ruminate, muse

تعمق کردن (فعل)
consider, deliberate, think over, ponder, perpend, turn over

کنکاش کردن (فعل)
consult, deliberate

تعمد کردن (فعل)
deliberate

تخصصی

[حقوق] شور کردن، غور کردن، بررسی کردن، عمدی

انگلیسی به انگلیسی

• discuss, debate; carefully consider
carefully considered, intentional; slow, unhurried, methodical
if something that you do is deliberate, you intended to do it.
a deliberate action or movement is slow and careful.
if you deliberate, you think about something carefully before making a decision.

پیشنهاد کاربران

عمدی، از روی تعمد
آگاهانه، مصلحتی، عامدانه
عمدی، قصدی
حساب شده
سنجیده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deliberate
اسم ( noun ) : deliberation
صفت ( adjective ) : deliberate
قید ( adverb ) : deliberately
❗️نکته: لطفاً تلفظ کلمات deliberate ( فعل ) و deliberate ( صفت ) را در دیکشنری چک کنید. یک تفاوت خیلی ریزی در تلفظ این دو هست. . .
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deliberate
اسم ( noun ) : deliberation
صفت ( adjective ) : deliberate
قید ( adverb ) : deliberately
حساب شده
عمدی
کنکاش کردن ( تفکر عمیق PONDER )
سنجیده
[adj]
Can you pick out the three deliberate ( =intentional ) mistakes in this paragraph?
. . . میتونی بگردی پیدا کنی نشونم بدی دو تا اشتباه ( عمدی/از قصد ) تو این پاراگراف رو؟
آگاهانه
1 حساب شده adj
2 حساب کتاب کردن v
* deliberately قید
شور کردن در هیئت منصفه
سبک سنگین کردن
در معنای صفت "عمدی" و در معنای فعل که لغت فرمالی هم هست به معنی" ارزیابی کردن" یا" دو دوتا چهارتا کردن"
آرام و بادقت
He approached her with slow, deliberate steps.
She spoke in a slow and deliberate way.
He moved at a deliberate pace.
مشورت، بحث، گفتگو، رأی
ژرفنگر
deliberate about ( someone or something ) : گفت و گو با کسی یا چیزی - اغلب برای مدتی طولانی
deliberate over ( someone or something ) : درنظر گرفتن، گفت و گو با کسی یا چیزی - اغلب برای مدتی طولانی
deliberate about someone or something/ deliberate on: فکر کردن به کسی یا چیزی
...
[مشاهده متن کامل]

deliberate over someone or something: گفت و گو و موافقت با کسی یا چیزی
https://idioms. thefreedictionary. com/deliberate

از قصد و از روی نیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس