peripheral

/pəˈrɪfərəl//pəˈrɪfərəl/

معنی: خارجی، پیرامونی، جنبی، دورهای، ثانوی، وابسته به محیط
معانی دیگر: برونی، غیر مرکزی، جلدی، وابسته به سطح بدن، فرعی، پهلویی، وابسته به پیرامون، محیطی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, relating to, or forming a periphery.
متضاد: central
مشابه: marginal

- The peripheral lands of the estate have been the focus of various boundary disputes over the centuries.
[ترجمه گوگل] اراضی پیرامونی املاک در طول قرن‌ها کانون اختلافات مرزی مختلف بوده است
[ترجمه ترگمان] زمین های جانبی این ملک، کانون اختلافات مرزی مختلف در طول قرن ها بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: related but not essential.
متضاد: central, essential, fundamental, integral, key, real, vital

- These issues are peripheral to our current discussion and can be dealt with at a later time.
[ترجمه نادرنیا] این موارد موضوع بحث امروز ما نیست و جنبه جانبی دارد که می توان بعدا به آن پرداخت.
|
[ترجمه گوگل] این مسائل پیرامون بحث کنونی ما هستند و می‌توان در زمان بعدی به آن پرداخت
[ترجمه ترگمان] این مسایل محیطی برای بحث فعلی ما هستند و می توان آن را در زمان بعدی مورد بررسی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: peripherally (adv.)
• : تعریف: an auxiliary device, such as a disk, printer, scanner, or the like, that is used with a computer to increase its functional range or efficiency.

جمله های نمونه

1. peripheral nerve endings
پایانه های برونی سلول های عصبی

2. peripheral vascular disorders
اختلالات جلدی وابسته به عروق

3. peripheral vision
دید جنبی،دید پیرامونی

4. peripheral wars
جنگ های جنبی

5. a rather peripheral criticism of a fine book
انتقاد نسبتا جنبی یک کتاب خوب

6. concerns which are peripheral to our vital interests
ملاحظاتی که جز و فروع علایق حیاتی ما هستند

7. Her involvement in the case was peripheral.
[ترجمه شروین شکوهی] مشارکت او در این مورد سطحی بود.
|
[ترجمه گوگل]دخالت او در این پرونده حاشیه ای بود
[ترجمه ترگمان]گرفتاری او در این پرونده، دامنه دید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fund-raising is peripheral to their main activities.
[ترجمه گوگل]جمع آوری کمک های مالی برای فعالیت های اصلی آنها جنبه جانبی دارد
[ترجمه ترگمان]افزایش بودجه محیطی برای فعالیت های اصلی آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A figure came into my peripheral vision.
[ترجمه گوگل]شکلی وارد دید پیرامونی من شد
[ترجمه ترگمان]پیکری در دامنه دید من ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Use your peripheral vision widely when moving from place to place.
[ترجمه گوگل]هنگام حرکت از مکانی به مکان دیگر از دید محیطی خود به طور گسترده استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که از مکان به مکان دیگر حرکت می کنید، از دید محیطی خود به طور گسترده استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The book contains a great deal of peripheral detail.
[ترجمه گوگل]این کتاب حاوی مقدار زیادی از جزئیات جانبی است
[ترجمه ترگمان]این کتاب شامل مقدار زیادی از جزئیات محیطی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Science is peripheral to that debate.
[ترجمه گوگل]علم در کنار این بحث است
[ترجمه ترگمان]علم محیطی برای این بحث است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yet the peripheral zone is hypersensitive to sudden change.
[ترجمه گوگل]با این حال منطقه محیطی به تغییرات ناگهانی حساس است
[ترجمه ترگمان]با این وجود، منطقه دامنه بسیار حساس برای تغییر ناگهانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These are not peripheral issues; they are key issues to individuals, families and local communities.
[ترجمه گوگل]اینها مسائل حاشیه ای نیستند آنها مسائل کلیدی برای افراد، خانواده ها و جوامع محلی هستند
[ترجمه ترگمان]این ها مسائل محیطی نیستند؛ آن ها مسائل کلیدی برای افراد، خانواده ها و جوامع محلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Too much money is being spent on peripheral programs when our kids can't read or do basic math.
[ترجمه گوگل]وقتی بچه های ما نمی توانند بخوانند یا ریاضی اولیه را انجام دهند، پول زیادی صرف برنامه های جانبی می شود
[ترجمه ترگمان]زمانی که کودکان نمی توانند ریاضی اصلی را بخوانند و یا ریاضی اصلی را انجام دهند، پول زیادی صرف برنامه های محیطی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The commonest peripheral devices are undoubtedly printers, with the majority being dot-matrix types, including some letter-quality machines.
[ترجمه گوگل]متداول ترین دستگاه های جانبی بدون شک چاپگرها هستند که اکثر آنها انواع ماتریس نقطه ای از جمله برخی از ماشین های با کیفیت حروف هستند
[ترجمه ترگمان]رایج ترین وسایل جانبی بدون شک چاپگر هستند، با اکثر انواع نقطه - ماتریس، از جمله برخی ماشین های با کیفیت نامه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They are low value, from a peripheral hand.
[ترجمه گوگل]آنها از یک دست محیطی کم ارزش هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها ارزش پایینی دارند، از یک دست حاشیه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Here the maintenance of the peripheral devices used to access and present the information will be essential.
[ترجمه گوگل]در اینجا نگهداری از دستگاه های جانبی مورد استفاده برای دسترسی و ارائه اطلاعات ضروری خواهد بود
[ترجمه ترگمان]در اینجا نگهداری وسایل جانبی مورد استفاده برای دسترسی و ارائه اطلاعات ضروری خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خارجی (صفت)
alien, out, outside, foreign, strange, exotic, oversea, external, outer, exterior, peripheral, extrinsic, extern, extraneous

پیرامونی (صفت)
circumferential, peripheral

جنبی (صفت)
next, lateral, circumferential, peripheral

دوره ای (صفت)
periodic, periodical, peripheral

ثانوی (صفت)
secondary, sec, peripheral

وابسته به محیط (صفت)
peripheral

تخصصی

[کامپیوتر] دستگاه جانبی - دستگاه جانبی دستگاهی که به یک کامپیوتر متصل است . ترمینالها، نوار گردان ها، دیسک گردان ها و چاپگرها نمونه هایی از دستگاههای جانبی هستند .
[برق و الکترونیک] پیرامونی، جانبی - جانبی 1. در سیستمهای کامپیوتری، هر واحد کار کردی که در داخل جعبه کامپیوتر قرار ندارد و بخشی از سیستم است . 2 قطعات مدار مجتمعی که بهریز پردازنده برای ارایه مجموعه کاملی از توابع کمک می کنند . مانند قطعات ورودی / خروجی ( I/O ) قطعات حافظه اضافه شونده و در بعضی سیستمها، پردازنده های کمکی .
[ریاضیات] پیرامونی، محیطی، جنبی

انگلیسی به انگلیسی

• auxiliary equipment that is connected to a computer (printer, keyboard, etc.)
of the circumference; circumferential; marginal; external, outer, exterior
a peripheral thing or part of something is not very important compared with other things or parts; a formal word.
peripheral also means on or relating to the edge of an area; a formal word.

پیشنهاد کاربران

incidental, inessential, irrelevant, marginal, minor, secondary, unimportant
- outermost, exterior, external, outer, outside
دوره امادگی، نورس، جنبی، پیرامونی، دوره ای، وابسته به محیط، خارجی، ثانوی، کامپیوتر: دستگاه جانبی، روانشناسی: پیرامونی، علوم نظامی: پیشرس
Peripheral متضاد central هم میشه غیر مرکزی و مرکزی
جنبی
جانبی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : periphery / peripheral
✅️ صفت ( adjective ) : peripheral
✅️ قید ( adverb ) : peripherally
کالبد
در تکمیل پیشنهاد دوستان بمعنی "دور از مرکز" هم هست.
مثلا peripheral site یا peripheral station یعنی مقر/محل/ایستگاه دور از مرکز
حاشیه ای
Something that’s “peripheral” is of a secondary concern
peripheral speed
سرعت محیطی
محیطی، پیرامونی
پیرامون چیزی. . . .

- ناچیز و کم اهمیت در مقایسه با موضوعی
- دارای اهمیت جزئی
peripheral concern= اهمیت ناچیز
دستگاه های جانبی
انعطاف پذیر
شناور
دوره ای
فصلی
جانبی, حاشیه ای, محیطی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس