well

/ˈwel//wel/

معنی: خیر، چشمه، دوات، چاه، ابده، رو آمدن آب و مایع، سالم، راحت، خوش، خوب، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال، بسیار خوب، ببالا فوران کردن، در سطح امدن و جاری شدن، بخوبی، خوب، تماما، خوش، اوه
معانی دیگر: وابسته به چاه، چاهی، - چاه، چشمه (spring هم می گویند)، (معمولا جمع) چشمه های آب معدنی، سرچشمه، (بخش خالی که پلکان دور آن قرار دارد) چاه پلکان، پرتگاه، پلکان، فضای خالی میان پلکان (stairwell هم می گویند)، (دوات یا قلم خودنویس و غیره) منبع، انبار، انبارچه، (اطلاعات و غیره) گنجینه، (آب یا احساسات و غیره) جوشیدن، تراویدن، جاری شدن، (اسکاتلند) رجوع شود به: fountain، چاه کشتی (که لنگر در آن قرار می گیرد)، لنگردان، (کشتی) تلمبه خانه (pump well هم می گویند)، چاه آسانسور (که آسانسور در آن حرکت می کند - elevator shaft هم می گویند)، سوراخ، فرورفتگی، چاله، گودال، نیک، هژیر، وشت، بجا، مناسب، درخور، به حق، با دلیل، موجه، بسیار، خیلی، کاملا، (باهایفن) خوب -، خوش -، پر-، (حرف ندا) خب، خیلی خوب، به به، احتمالا، جوهردان، روامدن اب ومایع، به چشم، اوه

بررسی کلمه

ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "we will".
قید ( adverb )
حالات: better, best
عبارات: as well, as well as
(1) تعریف: in a good, proper, or satisfactory way.
مترادف: properly, satisfactorily, successfully
متضاد: badly, ill
مشابه: all right, OK, rightly

- Her work is going well.
[ترجمه ana] کار او به خوبی پیش میرود .
|
[ترجمه s.k] کارم او ( مونث ) خوب جلو میره
|
[ترجمه Gh] کار او ( مونث ) خوب پیش میره
|
[ترجمه گوگل] کارش خوب پیش میره
[ترجمه ترگمان] کارش خوب پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They skate very well together.
[ترجمه مهسا] آنها با هم خیلی خوب اسکیت بازی میکنند
|
[ترجمه يلدا] آنها باهم بسیار خوب اسکیت می کنند.
|
[ترجمه گوگل] آنها خیلی خوب با هم اسکیت می کنند
[ترجمه ترگمان] با هم اسکیت بازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He did very well on his exam.
[ترجمه 😎علیرضا😎] او در امتحان بسیار خوب عمل کرد.
|
[ترجمه ممد] او در امتحان بسیار خوب عمل کرد
|
[ترجمه Reza] او در امتحانش بسیار خوب عمل کرد
|
[ترجمه گوگل] او در امتحانش خیلی خوب عمل کرد
[ترجمه ترگمان] او در امتحان خود بسیار خوب عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: carefully; completely.
مترادف: carefully, completely, thoroughly
متضاد: carelessly, partially
مشابه: closely, fully, properly, totally

- Chew your food well.
[ترجمه tinabailari] غذای خود را خوب بجوید ✒️
|
[ترجمه گوگل] غذای خود را خوب بجوید
[ترجمه ترگمان] ۲۶ غذای خود را خوب بجوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: excellently; skillfully.
مترادف: admirably, excellently, superbly
متضاد: badly, ill, poorly
مشابه: correctly, first-rate, perfectly, properly

- She sings well.
[ترجمه به تو چه] او خیلی خوب اهنگ میخواند
|
[ترجمه علی ملکی] او ( مونث ) خوب آواز میخواند
|
[ترجمه گوگل] او خوب آواز می خواند
[ترجمه ترگمان] خوب آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: with reason; justifiably.
مترادف: justifiably, properly
مشابه: fairly, justly, legitimately, rightly

- You may well ask.
[ترجمه گوگل] شما ممکن است بپرسید
[ترجمه ترگمان] ممکن است از شما بخواهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in a kind way; favorably.
مترادف: approvingly, kindly
متضاد: badly, disparagingly, ill
مشابه: positively, warmly

- They think well of him.
[ترجمه مهنا] آنها خوب به او فکر میکنند
|
[ترجمه گوگل] در مورد او خوب فکر می کنند
[ترجمه ترگمان] به او خوب فکر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to a great degree or extent.
مترادف: considerably, far
متضاد: barely, ill, little
مشابه: clearly, much, plainly, substantially

- Well beyond the border.
[ترجمه گوگل] خیلی فراتر از مرز
[ترجمه ترگمان] خب، خارج از مرز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: intimately.
مترادف: intimately
متضاد: barely
مشابه: closely, familiarly, personally

- I knew her well.
[ترجمه گوگل] من او را خوب می شناختم
[ترجمه ترگمان] او را خوب می شناختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: exactly; clearly.
مترادف: clearly, exactly
مشابه: intimately, perfectly

- I well understand.
[ترجمه گوگل] من خوب می فهمم
[ترجمه ترگمان] من کاملا درک می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: by or among many people; widely.
مترادف: widely
مشابه: everywhere

- That actor is well known.
[ترجمه گوگل] آن بازیگر شناخته شده است
[ترجمه ترگمان] این بازیگر معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: with no difficulty; easily.
متضاد: ill

- She can well afford to pay her share.
[ترجمه گوگل] او به خوبی می تواند سهم خود را بپردازد
[ترجمه ترگمان] او می تواند به خوبی استطاعت پرداخت سهم خود را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: better, best
(1) تعریف: mentally or physically healthy; sound.
مترادف: fit, hale, healthy, sound
متضاد: bad, ill, indisposed, sick, unwell
مشابه: all right, chipper, fine, hearty, right, robust, strong, whole

- She's not well today.
[ترجمه گوگل] امروز حالش خوب نیست
[ترجمه ترگمان] امروز حالش خوب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: right; satisfactory.
مترادف: right, satisfactory
مشابه: adequate, all right, felicitous, fine, flourishing, OK, prosperous, suitable

- All is well with my mother now that she's moved to her nice, new apartment.
[ترجمه گوگل] اکنون که مادرم به آپارتمان جدید و زیبایش نقل مکان کرده است، همه چیز برای مادرم خوب است
[ترجمه ترگمان] حالا همه چیز با مادرم خوب است که او به آپارتمان قشنگ و تازه او نقل مکان کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: advisable.
مترادف: advantageous, advisable, desirable, prudent
متضاد: inadvisable
مشابه: beneficial, good, helpful, profitable, sensible

- It would be well to leave.
[ترجمه گوگل] خوب است که برود
[ترجمه ترگمان] بهتر است از اینجا برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: fortunate; gratifying; good.
مترادف: fortunate, good, gratifying
متضاد: wretched
مشابه: auspicious, lucky, promising

- It is well that you asked before making your decision.
[ترجمه گوگل] خوب است که قبل از تصمیم گیری خود سؤال کرده اید
[ترجمه ترگمان] خوب است که قبل از تصمیم گیری از شما درخواست کردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: wellness (n.)
(1) تعریف: used to indicate surprise, disapproval, or resignation.
مشابه: oh, so

- Well! I never expected that he would leave without telling me.
[ترجمه گوگل] خوب! هرگز انتظار نداشتم که بدون اینکه به من بگوید برود
[ترجمه ترگمان] خوب! هرگز انتظار نداشتم بدون اینکه به من چیزی بگوید از اینجا برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: used as a filler during a pause in a conversation, or as an introduction to a sentence.
مشابه: uh

- I feel, well, bad about it.
[ترجمه گوگل] من احساس بدی نسبت به آن دارم
[ترجمه ترگمان] احساس خوبی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Well, I guess it's time to go.
[ترجمه گوگل] خب، حدس می‌زنم وقت رفتن است
[ترجمه ترگمان] خوب، فکر کنم وقت رفتنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a deep hole dug in the ground for obtaining water, oil, gas, or other natural resources.
مشابه: mine, pit, shaft, sump

(2) تعریف: a spring, pool, or other natural source of water.
مترادف: spring
مشابه: fount, fountain, fountainhead, pool, source, wellspring

(3) تعریف: a vertical space within a building that extends through its floors and contains the stairs, an elevator, or heat and air shafts.
مشابه: shaft

(4) تعریف: a container for holding a particular liquid such as ink.
مشابه: container, inkwell, jar, receptacle, reservoir

(5) تعریف: an abundant source.
مترادف: font, fount, mine, wellspring
مشابه: fountain, fountainhead, gold mine, repository, reservoir, source, store, vessel, wealth

- a well of good ideas
[ترجمه صدف] یک ایده خوب
|
[ترجمه ایلقار] چشمه ای از ایده های خوب
|
[ترجمه گوگل] چاه ایده های خوب
[ترجمه ترگمان] یک ایده خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wells, welling, welled
• : تعریف: to rise or spring to the surface (often fol. by up, out, or forth).
مترادف: rise, stream, surge, swell
مشابه: emanate, flood, flow, gush, issue, pour, spring, spurt

- The river welled forth and spilled over its banks.
[ترجمه گوگل] رودخانه بیرون آمد و بر روی سواحل آن ریخت
[ترجمه ترگمان] رودخانه بیرون آمد و روی banks ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tears welled up in the baby's eyes.
[ترجمه گوگل] اشک در چشمان کودک جمع شد
[ترجمه ترگمان] اشک در چشمان بچه سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to send or pour forth.
مترادف: discharge, stream
مشابه: emanate, emit, gush, issue, ooze, pour, spill, spout, spurt

- The tank welled all its water.
[ترجمه گوگل] مخزن تمام آب خود را چاه کرد
[ترجمه ترگمان] مخزن آب را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. well advanced
خیلی پیشرفته

2. well casing
لوله ی جدار چاه

3. well done! you're a gem, a prince!
آفرین ! تو جواهری،تو شاهزاده ای !

4. well rope
طناب چاه

5. well shod for mountain climbing
دارای کفش های خوب برای کوهنوردی

6. well water
آب چاه

7. well (or ill) matched
جور (ناجور)

8. well adjusted
سازگار،هماهنگ

9. a well - staffed hotel
هتلی که دارای کارمندان خوب است

10. a well cover
درب (یا سرپوش) چاه

11. a well of information
گنجینه ای از اطلاعات

12. chew well before swallowing!
(غذا را) پیش از فرو دادن خوب بجو!

13. oil well
چاه نفت

14. stir well before cooking
قبل از پختن خوب به هم بزنید.

15. the well delivered 1000 barrels of oil per day
چاه روزی هزار بشکه نفت بیرون می داد.

16. the well flows from a granite rock
چشمه از یک سنگ خارا بیرون می جوشد.

17. the well of a fountain pen
منبع یک قلم خودنویس

18. the well surfaces more than 3000 gallons of water a minute
این چاه هر دقیقه بیش از 3000 گالن آب بیرون می دهد.

19. this well produces oil
این چاه نفت می دهد.

20. all's well that ends well
کاری که عاقبت آن خوب است خوب محسوب می شود

21. as well
هم،همچنین،همین طور،بعلاوه

22. as well as
بعلاوه،اضافه بر،همچنین

23. augur well
نوید بخش بودن،آمد داشتن

24. bode well
خوش یمن بودن،شگون داشتن،از آینده ی خوبی خبر دادن

25. do well
خوب (یا سالم) بودن

26. do well
1- موفق بودن،کامیاب بودن 2- (بیمار) رو به بهبود بودن

27. do well for oneself
(در کار و کاسبی) موفق بودن،کار و بار خوب داشتن

28. get well
(بیمار) خوب شدن،سالم شدن

29. jolly well
(انگلیس - عامیانه - ندا به نشان تاکید یا آزردگی) اصلا،کاملا

30. leave well (enough) alone
سری که درد نمی کند دستمال نبند

31. leave well enough alone
سری را که درد نمی کند دستمال مبند

32. live well
1- در رفاه و تجمل زندگی کردن 2- پارساوار زیستن

33. mean well by
نیت خوبی داشتن نسبت به،خوبی کسی را خواستن

34. reflect well (or badly) on something (or somebody)
انعکاس خوب (یا بد) داشتن،(نسبت به شخص یا چیزی) بازتاب خوب یا بدی داشتن

35. sit well with
سازگار بودن،ساختن به

36. speak well (or highly) of
تعریف کردن از،ستودن

37. a deep well
چاه عمیق

38. a dog well schooled in obedience
سگی که به او خوب فرمانبرداری یاد داده بودند

39. a dry well
چاه خشک،چاه بی آب

40. a shallow well
چاه کم عمق

41. abbas was well up to the average of his class
عباس با میانگین کلاس خود کاملا برابر بود.

42. an oil well
چاه نفت

43. clean it well and don't leave any rubs
خوب آن را پاک کن و خدشه ای باقی نگذار.

44. he does well when treated well
وقتی با او خوش رفتاری شود او (هم) خوب رفتار می کند.

45. he drives well
او خوب رانندگی می کند.

46. he fared well on his trip
سفرش خوب انجام شد.

47. he jolly well deserved to be fired
او کاملا استحقاق داشت که اخراج بشود.

48. he means well
نیت او پاک است.

49. he pretty well hashed the history of that war
او در نوشتن تاریخ آن جنگ حسابی گند زد.

50. he was well schooled in languages
زبان ها را خوب به او آموخته بودند.

51. he was well up in his class
او کاملا در صدر کلاس خود قرار داشت.

52. iron alloys well
آهن خوب آلیاژ می شود.

53. she is well off
او پولدار است،وضع او خوب است.

54. she sang well enough
بد نخواند (به اندازه کافی خوب خواند).

55. the communal well from which everyone could draw water
چاه عمومی که همه می توانستند از آن آب بردارند

56. there's a well at the rear of the house
در پشت خانه یک چاه وجود دارد.

57. to do well by a friend
در حق دوست نیکی کردن

58. to live well
خوب (یا در رفاه) زندگی کردن

59. treat them well
با آنها خوش رفتاری کن (خوب رفتار کن).

60. we know well that the destiny of our football team is in the hands of the players themselves
ما به خوبی می دانیم که سرنوشت تیم فوتبال در دست خود بازیکنان است.

61. you may well ask why
جا دارد که علت را بپرسید.

62. alive and well
زنده و پابرجا،زنده و باقی (در مقام یا وضع سابق)

63. do oneself well (or proud)
موفق شدن،(کار کسی) گرفتن

64. drill a well
(با مته ی بزرگ) چاه کندن،چاه زدن

65. hail fellow well met (or hail-fellow)
معاشرتی و مهربان (به ویژه به طور سطحی)

66. wish somebody well (or ill)
خیر (یا شر) کسی را خواستن،آرزوی موفقیت (یا ناکامی) کسی را کردن

67. wish someone well
برای کسی آرزوی کامیابی کردن،خیر کسی را خواستن

68. agitate the bottle well
خوب بطری را تکان بده.

69. beat the egg well
تخم مرغ را خوب بزن

70. both boxers fought well
هر دو مشت باز خوب جنگیدند.

مترادف ها

خیر (اسم)
good, well, benefit, boon, alms, handout, welfare, almsdeed, philanthropy, aught, property, benefaction, weal, well-doing

چشمه (اسم)
well, source, opening, spring, fount, fountain, font, mesh, mineral spring, springhead, wellhead

دوات (اسم)
well, inkstand, inkwell

چاه (اسم)
well, shaft, pit

ابده (اسم)
well

رو آمدن آب و مایع (اسم)
well

سالم (صفت)
well, valid, whole, sound, healthy, wholesome, healthful, lucid, salubrious, hale, intact, safe and sound, in good condition, sane

راحت (صفت)
straight, convenient, well, light-handed, beforehand, placid, comfortable, comfy, snug, cozy, cuddly, homelike

خوش (صفت)
good, pleasant, well, happy, pleasing, sweet, merry, delighted, cheerful, blissful, blithe, buxom, festal, jocund

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

تندرست (صفت)
fit, well, bouncing, healthy, buxom, healthful, lusty

تمام و کمال (صفت)
thorough, well, whole, consummate, thoroughgoing

بدون اشکال (صفت)
well, easy, smooth

بسیار خوب (صفت)
super, well, ok, all right, excellent, okay, alright, superb, immense, goody, hunky-dory, okey

ببالا فوران کردن (فعل)
well

در سطح امدن و جاری شدن (فعل)
well

بخوبی (قید)
well, truly

خوب (قید)
well, fine, goodly, brawly, nobly

تماما (قید)
well, altogether, all, quite, wholly, fully, throughout, in toto, stark, teetotally, hand-and-foot

خوش (قید)
well, cheerfully, pleasantly, sweetly, merrily, happily

تخصصی

[عمران و معماری] چاه
[برق و الکترونیک] خوشی
[زمین شناسی] چاه، گودال، سوراخ

انگلیسی به انگلیسی

• water hole; spring; source; reservoir; cavity; compartment (nautical)
gush, flow, stream; rise to the surface and issue forth (water, tears, etc.); be collected (e.g. about water)
healthy; good; satisfying; correct; in a good state; all right, in order
excellently, in a good manner; appropriately, properly; significantly; in good spirit; fairly
so; alright; o.k.
good, well-being
you say `well' when you are about to say something, especially when you are hesitating or trying to make your statement less strong, or when you are about to correct a statement.
if you do something well, you do it to a high standard.
well also means thoroughly or to a very great extent.
well is also used in questions and statements about the extent or standard of something.
you use well to give emphasis to some adjuncts and to a few adjectives.
if you say that something may well happen or exist, you mean that it is likely to happen or exist.
if you are well, you are healthy.
a well is a hole in the ground from which a supply of water is extracted.
you can also refer to an oil well as a well.
if things are going well or if all is well, things are satisfactory.
if someone is well out of a situation, it is a good thing that they are no longer involved in it.
if you say that something that has happened is just as well, you mean that it is fortunate that it happened.
if one thing is involved as well as another, both things are involved.
if one thing is involved and another thing is involved as well, the second thing is also involved.
if you say that you may as well or might as well do something, you mean that you are going to do it, or that you think you should do it, even though it is not the thing that you would most like to do.
you use well and truly to emphasize that something is definitely the case; an informal expression.
you say `oh well' to indicate that you accept that a situation cannot be changed, although you are not happy about it.
if tears well up in your eyes, they come to the surface.

پیشنهاد کاربران

خوب
مثال: She speaks English very well.
او انگلیسی را خیلی خوب صحبت می کند.
تَرگویه یِ پیشوندِ " - well " ( زبانهای اروپایی ) و " - wohl " ( زبانِ آلمانی ) به زبانِ پارسی با بکارگیریِ پیشوندِ " هو - " یا واژه یِ " خوش - ":
گاهی در زبانهایِ اروپایی با واژگانی همچون
" well - defined، well - founded، well - ordering، well - known، well - orderable، well - ordered ، well - being، well - travelled و. . . " و در زبانِ آلمانی با واژگانی همچون " wohldefiniert، wohlgeordnet، Wohlbefinden و. . . " روبرو می شویم، ولی پرسشی که پیش می آید، این است که چه پیشوند یا واژه ای را بهتر است، به جایِ " well" ( زبانِ عَنگلیسی ) و " wohl" ( زبانِ آلمانی ) در این دسته واژگان برگزینیم؟
...
[مشاهده متن کامل]

1 - بکارگیریِ پیشوندِ " هو":
"هو:hu" پیشوندی در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است که ریختِ اوستایی و پارسیِ باستانِ آن " هو:hu، خوَ: xva و هوَ: hva" بوده است و عملگری برایِ نشان دادنِ " خوب، خوش، نیک" می باشد.
2 - بکارگیریِ واژه یِ " خوش":
در برخی نوشتارها دیده ام که به جایِ " - well" در دسته واژگانِ بالا از واژه یِ " خوش - " بهره گرفته می شود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
رویهم رفته، بکارگیریِ گزینه 1 از گزینه 2 بهتر است، چراکه "هو" در زبانهایِ باستانی ایرانی به عنوانِ پیشوندِ کارواژه ( =فعل ) ، پیشوندِ نامها و صفتها بکارگیری می شده است و کاربردِ فراگیرتری در پیوند با واژه یِ " خوش" دارد. پیشوندِ " هو" همان کاراییِ پیشوندِ " well " در زبانهایِ اروپایی و " wohl" در زبانِ آلمانی را دارد. افزون بر آن، با بکارگیری و زنده سازیِ پیشوندِ " هو" دامنه یِ واژگانِ پارسی را بیش از پیش گسترش می دهیم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت:
رویبرگِ 44 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
ستونهایِ 1817 تا 1830 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانی باستان" ( کریستین بارتولومه )

well
از تو چه پنهان.
بگذریم، به هر حال.
اسمش : چاه
صفتش : خوب _ سرحال
قیدش : به خوبی
فعلش : سرازیر شدن
وقتی هم که اول جمله میاد به معنای ( خب _ بسیار خب ) هست
Well در صفت . . خوب و خوش معنا دارد در اسم چاه
البته برای جمله معنی خواهد افتاد یا خواهم رفت و آینده هم می گیرد
مثل
i well brother
من یک برادر خواهم داشت
adverb
Very much, to a great degree, or completely
قید
بطور کامل، تا حد زیادی
Like most Siberian peasants at that time, including his mother and father, Rasputin was not formally educated and remained illiterate well into his early adulthood
...
[مشاهده متن کامل]

I can't catch the bus - there are no buses after midnight, as you well know

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/well?q=well
آیا میتوانیم برای مترادف well بگوییم fluently؟
well در اوقات زیاد هم به مهنی خب نیز می باشد
در بیشتر اوقات به معنی خوب هست مثل very well که به معنی خیلی خوب هست
حرف ندای well به معنای خب
معادل حرف ندای well در فارسی خب است. بطور کلی حرف ندا بیانگر حالتی از تعجب، خشم و یا آسودگی و. . . است. مثال:
. well, well—i would never have guessed it ( خب، خب [به به] - من هرگز آن را حدس نمی زدم. )
...
[مشاهده متن کامل]

صفت well به معنای سالم، سلامت، تندرست
معادل صفت well در فارسی سالم، سلامت یا تندرست است. این صفت به وضعیت جسمانی یک فرد اشاره دارد که هم می تواند در جمله مثبت و هم منفی بکار رود. برای مثال:
. he hasn't been too well lately ( او اخیرا خیلی سلامت نبوده. )
. he is very well ( او خیلی تندرست است. )
به این نکته توجه کنید که شکل عالی و تفضیلی این صفت بی قاعده است.
قید well به معنای به خوبی، خوب
قید well به معنای به خوبی ، خوب است. زمانی از این قید استفاده می کنیم که بخواهیم کیفیت کار و یا عملی، درست بودن و یا قابل قبول بودن نحوه انجام کاری را نشان دهیم. به مثال های زیر توجه کنید:
. the kids all behaved well ( کودکان همگی به خوبی [خوب] رفتار کردند. )
. i thought the team played well ( من فکر میکنم آن تیم به خوبی بازی کرد. )
منبع: سایت بیاموز

سالم و شاداب
I stood there a long while, staring at that tree
It looked so strong
So beautiful
. Hurt right down the middle
But alive and well
دیرزمانی آن جا ایستادم و به آن درخت چشم دوختم
...
[مشاهده متن کامل]

چه نیرومند به نظر می�رسید بود
بسیار هم دلکش
درست از وسط جراحت برداشته بود
اما زنده، شاداب و سالم بود.

به خوبی
حفره
شایسته
معنایش در جمله متفاوت است.
گاهی به معنی چاه و چاله گاهی نیز به معنایی و خوشی میباشد و گاهی هم در جمله به معنی ( خب ) است
مثال1: an oil well چاه نفت
این کلمه در مواقع مختلف معانی مختلفی به خودش میگیره .
با توجه به اطلاعات من شامل معانی زیر میشه :
1 - به درستی - به خوبی - به حق
2 - خب
3 - خیلی خوب - عالی
4 - قطعا - دقیقا
5 - راستش ( برای ادامه دادن به بحث قبلی در اول جمله بکار میره )
...
[مشاهده متن کامل]

6 - well well well = خب خب خب - چشمم روشن / به به
7 - ویل اسم یه چاه هم او قیامته
🔔 در بعضی مواقع برای عوض کردن بحث هم کاردبرد داره
Good luck ♥️

چاهک ( جانمونه ای در آزمایشگاه )
. So be it
Well, look who's here
به به، ببین کی اینجاست
Well نقش های بسیار زیادی داره تو انگلیسی. هم معنی خب میده ، خوب و . . .
ولی معنی دیگش چاه هست
در انگلیسی دو تا واژه داریم برای چاه :
WELL
PIT که با pot نباید قاطی شه. POT میشه دیگ یا قابلمه
جاری شدن
With tears welling up in her eyes
https://messymotherhood. com/the - unexpected - way - motherhood - changes - you/
راستش
well well well
چشمم روشن
تندرستی _ خوبی _ چاه _
به خوبی _ تندرستی _ خب_ کاملا_ چاه _ قوی. در این کلمه این معانی است ودر جمله یکی از این معانی را میدهد ✍🏼
خب ( به معنی فکر کردن )

well?
=
خب؟
چاهسار
چاهسار هم به معنای چاه هست
دقیقا، قطعا
در اول جمله به معنی � خب ، خیلی خب ، به به � هم معنی میشه.
در واقع در اول جمله برای بحث عوض کردن یا ادامه دادن به بحث قبلی بکار میره مثل � so �
خوب ، به درستی ، عالی
باشه
( قید ) : بسی، سخت
he speaks English well 🖍
او انگلیسی را خوب حرف می زند
در عبارت well with tears به معنی
جاری شدن و یا روان شدن اشک از چشم
جمع شدن اشک در چشم
سرازیر شدن اشک از چشم
می باشد.

به خوبی
به درستی
خوب_چاه
خب
به حق
به درستی
قوی
مطلوب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس