right hand

/ˈraɪtˈhænd//raɪthænd/

مقرب، نزدیک، مورد اطمینان، به سوی راست، وابسته به راست، با دست راست، دست راست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: situated on or directed toward the right side.
مشابه: right

(2) تعریف: of, for, or performed by the right hand.

(3) تعریف: most helpful or useful; relied on.

- My son is my right-hand man.
[ترجمه گوگل] پسرم دست راست من است
[ترجمه ترگمان] پسرم دست راستم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the right-hand side of the road
دست راست جاده

2. the president's right-hand man
مرد مورد اطمینان رئیس جمهور

3. Industry is fortune’s right hand, and frugality her left.
[ترجمه گوگل]صنعت دست راست ثروت است و صرفه جویی در دست چپ او
[ترجمه ترگمان]صنعت دست راست طالع مالی است و او را از سمت چپ نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Industry if fortune's right hand, and frugality her left.
[ترجمه گوگل]صنعت اگر دست راست ثروت، و صرفه جویی در سمت چپ او
[ترجمه ترگمان]اگر کار دست درست بود، کار صنعت را کم تر از پیش کم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her right hand is inches from mine.
[ترجمه گوگل]دست راست او اینچ از دست من فاصله دارد
[ترجمه ترگمان]دست راستش چند اینچ با مال من فاصله داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fighter feinted with his right hand and struck with his left.
[ترجمه گوگل]رزمنده با دست راست خود جعل کرد و با دست چپ ضربه زد
[ترجمه ترگمان]مرد مبارز با دست راستش تکان خورد و دست چپش را خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She extended her right hand towards me.
[ترجمه گوگل]دست راستش را به سمت من دراز کرد
[ترجمه ترگمان]دست راستش را به طرف من دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I see a hospital on my right hand.
[ترجمه Moonlight] من بیمارستانی رو در سمت راستم میبینم.
|
[ترجمه گوگل]من بیمارستانی را در دست راستم می بینم
[ترجمه ترگمان]من یه بیمارستان رو دست راستم می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boxer feinted with his right hand and struck with his left hand.
[ترجمه گوگل]بوکسور با دست راست خود ظاهر شد و با دست چپ ضربه زد
[ترجمه ترگمان]بوکسور دست راستش را تکان داد و دست چپش را خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He stood with the gun in his right hand and his left hand steadying his aim.
[ترجمه گوگل]او با اسلحه در دست راست ایستاد و دست چپش هدفش را ثابت کرد
[ترجمه ترگمان]او با اسلحه در دست راستش ایستاده بود و دست چپش را به او نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The right hand is dominant in most people.
[ترجمه گوگل]دست راست در اکثر افراد غالب است
[ترجمه ترگمان]دست راست در بیشتر مردم غالب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He held the pencil in his right hand .
[ترجمه گوگل]مداد را در دست راستش گرفت
[ترجمه ترگمان]مداد را در دست راستش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She swung a slow, heavy right hand at him.
[ترجمه گوگل]دست راستش را آهسته و سنگین به سمت او تاب داد
[ترجمه ترگمان]دستش را آهسته و سنگین به سمت او تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She insinuated her right hand under his arm.
[ترجمه گوگل]دست راستش را زیر بازویش گذاشت
[ترجمه ترگمان]دست راستش را زیر بغل زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] راست

انگلیسی به انگلیسی

• hand located on the right side of the body; assistance, help
right-hand refers to something which is on the right side.

پیشنهاد کاربران

دست راست
دست راست من بر سر موسی عشقم ، انشاءالله صاحب بهترین ماشین جدید ( عالی ) خود باشد
دست راست من بر سر ، داداش طاهر و عارف ، به امید روزی که انشاالله صاحب ماشین دلخواه جدید خود باشند
سمت راست، طرف راست
یارِ غار، مورد اعتماد

بپرس