supposed

/səˈpoʊzd//səˈpəʊzd/

معنی: مفروض
معانی دیگر: فرضی، انگاشتی، پنداری، گمانی، تصور شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: assumed to be true, without factual certainty.
متضاد: certain, proven
مشابه: hypothetical

- The supposed answer to that question is "yes."
[ترجمه گوگل] پاسخ فرضی به این سوال "بله" است
[ترجمه ترگمان] پاسخ قابل انتظار به این سوال \"بله\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: intended as or thought to be such.
متضاد: proven

- This herbal tea is a supposed remedy for a sore throat.
[ترجمه گوگل] این چای گیاهی یک داروی فرضی برای گلودرد است
[ترجمه ترگمان] این چای گیاهی یک درمان احتمالی برای گلو درد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: required or expected based on an agreement, promise, convention, or rule.

- I'm supposed to deliver this package to the manager and no one else.
[ترجمه محمد] من میبایست این بسته را به دست مدیر برسانم نه کس دیگری.
|
[ترجمه محمدحسین] من باید این بسته رو یه مدیر تحولی دهم نه به کس دیگری
|
[ترجمه گوگل] من قرار است این بسته را به مدیر تحویل دهم و نه هیچ کس دیگری
[ترجمه ترگمان] من باید این بسته رو به مدیر و هیچ کس دیگه تحویل بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Everyone is supposed to be at work by nine o'clock.
[ترجمه گوگل] قرار است همه تا ساعت نه سر کار باشند
[ترجمه ترگمان] همه قرار است ساعت نه سر کار باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You're supposed to put your hand on your heart when you hear the national anthem.
[ترجمه گوگل] قرار است با شنیدن سرود ملی دست روی قلبت بگذاری
[ترجمه ترگمان] وقتی سرود ملی رو می شنوی باید دستت رو روی قلبت بذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: presumed or expected; used especially when fact differs or may differ from expectation.

- What are you doing here? You're supposed to be at work.
[ترجمه ایدا] اینجا چیکار میکنی؟ شما باید سر کار باشید.
|
[ترجمه گوگل] اینجا چه میکنی؟ قراره سر کار باشی
[ترجمه ترگمان] اینجا چیکار می کنی؟ تو قرار بود سر کار باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The furniture was supposed to arrive yesterday, but there was some delay.
[ترجمه گوگل] قرار بود اثاثیه دیروز بیاد ولی کمی تاخیر داشت
[ترجمه ترگمان] قرار بود اسباب و اثاثیه دیروز به اینجا برسد، اما کمی تاخیر در کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: permitted or encouraged.

- Students are not supposed to be wandering the halls during classes.
[ترجمه گوگل] قرار نیست دانش آموزان در طول کلاس ها در سالن ها پرسه بزنند
[ترجمه ترگمان] انتظار نمی رود که دانشجویان در طول کلاس ها در راهروها پرسه بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You're not supposed to get out of bed without a nurse.
[ترجمه گوگل] قرار نیست بدون پرستار از رختخواب بلند شوید
[ترجمه ترگمان] تو قرار نیست بدون پرستار از تخت بیای بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he is supposed to telephone
قرار است که تلفن بزند.

2. vacations are supposed to be a pleasure
قاعدتا تعطیلات لذت بخش است.

3. we are supposed to meet for lunch
قرار است برای نهار با هم ملاقات کنیم.

4. children are not supposed to be sent to war
بچه ها نباید به جنگ فرستاده شوند.

5. What am I supposed to do?
[ترجمه امیرحسین] چکاری باید بکنم
|
[ترجمه باباجانی محمدرضا] چه کاری قرار هست انجام بدم؟
|
[ترجمه گوگل]من باید چه کاری انجام بدم؟
[ترجمه ترگمان]من باید چیکار کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This coat was supposed to keep rain out, but water has soaked through.
[ترجمه گوگل]این کت قرار بود از بارش باران جلوگیری کند، اما آب در آن خیس شده است
[ترجمه ترگمان]قرار بود این کت باران را بیرون نگه دارد، اما آب از آن خیس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A driver is not supposed to flash his lights at the coming vehicles.
[ترجمه A.M.G] یک راننده نباید چراغ های خود را به سمت وسایل نقلیه ای هایی که از سمت روبرو می آیند روشن کند
|
[ترجمه گوگل]یک راننده قرار نیست چراغ های خود را به سمت وسایل نقلیه آینده روشن کند
[ترجمه ترگمان]یک راننده قرار نیست که چراغ های خود را در وسایل نقلیه آینده روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Journalists are supposed to be politically neutral.
[ترجمه گوگل]قرار است خبرنگاران از نظر سیاسی بی طرف باشند
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاران باید از نظر سیاسی بی طرف باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The concert was supposed to be a charity event but it had strong political overtones.
[ترجمه گوگل]این کنسرت قرار بود یک رویداد خیریه باشد، اما رنگ و بوی سیاسی قوی داشت
[ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که این کنسرت یک رویداد خیریه باشد، اما دارای بار سیاسی قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I didn't know I wasn't supposed to.
[ترجمه باباجانی محمدرضا] من نمی دانستم که قرار نیست این کار را بکنم.
|
[ترجمه گوگل]نمی دانستم که قرار نیست
[ترجمه ترگمان]نمی دانستم که نباید این کار را بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This combination of qualities is generally supposed to be extremely rare.
[ترجمه گوگل]این ترکیبی از کیفیت ها معمولاً بسیار نادر است
[ترجمه ترگمان]این ترکیب از ویژگی ها به طور کلی بسیار کمیاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's supposed to do an hour's homework every evening.
[ترجمه گوگل]او قرار است هر شب یک ساعت تکالیف را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او هر شب تکالیف مدرسه اش را انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The show is supposed to be good.
[ترجمه گوگل]نمایش قرار است خوب باشد
[ترجمه ترگمان]نمایش باید خوب باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm supposed to have handed in a first draft of my dissertation.
[ترجمه گوگل]قرار است اولین پیش نویس پایان نامه ام را تحویل داده باشم
[ترجمه ترگمان]قرار بود مقاله اول of را به او بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I think we always end up where we're supposed to.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم ما همیشه به جایی می رسیم که باید برسیم
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم ما همیشه به جایی که باید می رفتیم، پایان میدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مفروض (صفت)
assumed, supposed, granted

انگلیسی به انگلیسی

• hypothetical, presumed to be true; intended as, designed for; imagined; conjectural, lacking concrete evidence
you use supposed to express doubt about a way of describing someone or something that is generally believed.
if something is supposed to be done, it should be done because of a rule, instruction, or custom.
if something is supposed to happen, it is planned or intended to happen, but often does not.
if something is supposed to be true, people generally think that it is true.
see also suppose.

پیشنهاد کاربران

پیش فرض
مثال: The package was supposed to arrive yesterday.
پیش فرض بود که بسته دیروز برسد.
متوهم
توهم
توهمی
فرض گرفته شده است
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : suppose
اسم ( noun ) : supposition
صفت ( adjective ) : supposed
قید ( adverb ) : supposedly
حرف ربط ( conjunction ) : supposing
مُلزم
گمانه ای
supposed ( adj ) = به اصطلاح، فرضی، گمانی، انگاشتی، مفروض، تصور شده ، احتمالی، ظاهری /ادعا شده
a supposed genius = یک به اصطلاح نابغه
examples:
1 - The costs of the programme outweigh its supposed benefits.
...
[مشاهده متن کامل]

هزینه های این برنامه بیشتر از مزایای تصور شده آن است.
2 - Older people tend to be quite conservative and a bit suspicious of any supposed advances.
افراد مسن کاملا محافظه کار هستند و نسبت به پیشرفت های احتمالی کمی مشکوک هستند.
3 - The supposed trickle - down effect of lower taxes for the rich has not yet resulted in greater prosperity for society as a whole.
تأثیر به اصطلاح کاهش مالیات های کمتر برای ثروتمندان هنوز به رفاه بیشتر برای کل جامعه منجر نشده است.
4 - The supposed advantages of city living meant nothing to him.
مزیت های فرضی زندگی شهری برای او معنایی نداشت.
5 - Her supposed good looks were legendary at the time.
ظاهر ظاهری خوب او در آن زمان افسانه ای بود.
6 - Nighttime experiments demonstrated that supposed eyewitnesses could not have seen anyone clearly enough to identify them at the distances described.
عملیات های شبانه روزی نشان داد که شاهدان عینی ادعا شده نمی توانستند کسی را به اندازه کافی واضح ببینند که بتواند آنها را در فواصل توصیف شده شناسایی کند.

قرار بود . . .
مثال : ( sepposed to be fun ) قرار بود خوش بگذره
انتظار می رفت، بایستی، باید، قرار بود
مجوز
قرار است
فکر کنم
it's supposed
to be bonkers.
فکر کنم عقلش پاره سنگ بر می داره
قرار بود که. .
قرار بود
قرار بود. . . ؟
قرار بودن
I was not supposed to guide you
It does not matter that it's important to you in some way
تلقی شده
فرضَن
طراحی شده
در نظرگرفته شده برای
انتظار
مورد انتظار
مفروض ـ فرض شده
You are where you were supposed to be
شما در جایی که قرار بود باشید هستید
فرضی - تصور شده
given permission : permitted
منبع :
https://www. merriam - webster. com/dictionary/supposed
Meant to ( قرار بود که )
فرضیه
اجازه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس