stump

/ˈstəmp//stʌmp/

معنی: خپله، ته سیگار، از پا درامده، بیخ و بن، کنده درخت، صدای افتادن چیز سنگین، کوتاهقد، ریشه، بریدن، قطع کردن، گیج کردن، دست پاچه شدن
معانی دیگر: هر چیز مانند بیخ درخت: ته دندان (که بقیه اش شکسته و افتاده است)، ته دم، بن دم (که بقیه اش را بریده اند)، بیخ، (عامیانه) گیج کردن، هاج و واج کردن، سر درگم کردن، با گام های سنگین راه رفتن، بیخ درخت (که پس از بریدن و بردن تنه در زمین باقی می ماند)، کنده، محل ارائه ی نطق های سیاسی، صدای پا (به ویژه اگر سنگین باشد)، گام سنگین، قدم پرصدا، (خودمانی -جمع) پاها، از بیخ بریدن، بن کن کردن، کنده یا بن درخت رااز زمین در آوردن، (امریکا) سفر کردن و هر جا نطق سیاسی یا انتخاباتی کردن، مبارزه ی سیار انتخاباتی کردن، رجوع شود به: stub، ریشه دندان، بی  وبن، سقوط باصدای سنگین، خسته وکوفته، سنگین افتادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a base of a tree that is left standing after the tree has been cut down.

- After the loggers came through, only stumps of the trees were left.
[ترجمه گرگ تنها] بعد از اینکه چوب بر ها رفتند فقط کنده ی درخت ها مانده بود
|
[ترجمه گوگل] پس از عبور چوب‌برها، فقط کنده‌هایی از درختان باقی مانده بود
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه چوب برها تمام شد، فقط کنده درخت باقی مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a part remaining after the rest has been broken, cut off, or consumed; stub.
مترادف: butt, stub
مشابه: end, remainder, remnant

- He came back from the war with a stump of an arm.
[ترجمه گوگل] با یک کنده از جنگ برگشت
[ترجمه ترگمان] از جنگ با یک دست یک دست از جنگ برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He put out the stump of his cigar in the ashtray.
[ترجمه رنا پردیس] او سیگارش را در زیرسیگاری خاموش کرد.
|
[ترجمه پارسا] او ته سیگار خود را در زیر سیگار ی خاموش نمود
|
[ترجمه مهسا] او زیر سیگاری اش را در آورد و سیگار خود را در آن خاموش کرد
|
[ترجمه پرهام] او ته سیگارش را با زیر سیگاری خاموش کرد
|
[ترجمه گوگل] کنده سیگارش را در زیرسیگاری خاموش کرد
[ترجمه ترگمان] سیگارش را در زیر سیگاری درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the sound made by, or as though by, a wooden leg hitting the floor; heavy footstep.
مشابه: clump, clunk, plod, thud, thump, tramp, tread

- We could hear the loud stumps through the floor.
[ترجمه گوگل] ما می توانستیم صدای بیخ گوش را از روی زمین بشنویم
[ترجمه ترگمان] می توانستیم کنده های بلند را از کف اتاق بشنویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a figurative platform for political speeches.
مشابه: hustings, platform, pulpit, soapbox

- The candidates are on the stump from now until election day.
[ترجمه گوگل] نامزدها از هم اکنون تا روز انتخابات در بیخ و بن هستند
[ترجمه ترگمان] نامزدها اکنون از زمان انتخابات تا روز انتخابات در حال راه رفتن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stumps, stumping, stumped
(1) تعریف: to baffle or cause to be at a loss.
مترادف: baffle, puzzle
مشابه: bewilder, confound, mystify, nonplus, perplex, stick, stymie

- The question about foreign policy momentarily stumped the candidate.
[ترجمه گوگل] سوال در مورد سیاست خارجی یک لحظه نامزد را سرگردان کرد
[ترجمه ترگمان] سوال در مورد سیاست خارجی به طور موقت کاندیدای مورد نظر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cut down or wear out to a stump.
مشابه: hew, truncate

(3) تعریف: to remove tree stumps from.

(4) تعریف: to make campaign speeches in (a district or other political area).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stumper (n.)
(1) تعریف: to walk with a heavy gait or a wooden leg.
مترادف: clomp, clump, thump
مشابه: barnstorm, campaign, lumber, plod, trudge, whistle-stop

(2) تعریف: to make political speeches during a campaign.

جمله های نمونه

1. the stump of a pencil
ته مداد (که بقیه اش تراشیده شده است)

2. up a stump
(عامیانه) گیج،هاج وواج،دستپاچه

3. a wormed tree stump
تنه ی کرم زده ی درخت

4. It can be cheaper to stump up for a new washing machine than to get your old one repaired.
[ترجمه گوگل]خرید یک ماشین لباسشویی جدید می تواند ارزان تر از تعمیر ماشین لباسشویی قبلی باشد
[ترجمه ترگمان]این کار می تواند برای یک ماشین لباس شویی جدید برای یک ماشین لباس شویی جدید ارزان تر باشد تا اینکه یک ماشین قدیمی تعمیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was only a stump of the candle left.
[ترجمه گوگل]فقط یک کنده از شمع باقی مانده بود
[ترجمه ترگمان]فقط یک تنه شمع باقی مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He used the stump as a table.
[ترجمه گوگل]از کنده به عنوان میز استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]از تنه درخت به عنوان میز استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Now then, you stump up for me.
[ترجمه گوگل]حالا پس از آن، شما برای من بیخبر هستید
[ترجمه ترگمان] حالا نوبت منه که گیر بیوفتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Customers do not have to stump up any cash for at least four weeks.
[ترجمه گوگل]مشتریان مجبور نیستند حداقل برای چهار هفته پول نقدی جمع کنند
[ترجمه ترگمان]مشتریان حداقل چهار هفته پول نقد ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Who is going to stump up the extra money?
[ترجمه گوگل]چه کسی قرار است پول اضافی را جمع کند؟
[ترجمه ترگمان]کی میخواد پول بیشتری گیر بیاره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The senator gave his standard stump speech.
[ترجمه گوگل]سناتور سخنرانی استاندارد خود را انجام داد
[ترجمه ترگمان]سناتور سخنرانی کوتاه stump رو انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The presidential candidates are on the stump today.
[ترجمه گوگل]نامزدهای ریاست جمهوری امروز در بیخ و بن هستند
[ترجمه ترگمان]نامزدهای ریاست جمهوری امروز در حال کار کردن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm always being asked to stump up for school outings.
[ترجمه گوگل]همیشه از من خواسته می شود که برای گردش های مدرسه تلاش کنم
[ترجمه ترگمان]من همیشه از او خواهش می کنم که برای تفریح و تفریح به مدرسه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tramp produced a stump of candle from his deep pockets.
[ترجمه گوگل]ولگرد یک کنده شمع از جیب های عمیقش بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد شمع را از جیب deep بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The boys used an old tree stump as a target.
[ترجمه گوگل]پسرها از یک کنده درخت قدیمی به عنوان هدف استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها از یه تنه درخت قدیمی به عنوان هدف استفاده کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can you stump up with conclusive evidence?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید با شواهد قاطع دست به کار شوید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی با مدارک قاطع گیر بیاری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خپله (اسم)
half-pint, punch, butterball, shorty, dumpling, runt, podge, pudge, snippet, roly-poly, stump

ته سیگار (اسم)
stub, snip, stump

از پا درامده (اسم)
stump

بیخ و بن (اسم)
stump

کنده درخت (اسم)
trunk, stump

صدای افتادن چیز سنگین (اسم)
stump

کوتاه قد (اسم)
stump

ریشه (اسم)
base, stub, germ, ammonium, root, stem, radical, pedigree, background, genesis, theme, germination, stump

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

دستپاچه شدن (فعل)
stump

تخصصی

[عمران و معماری] کنده

انگلیسی به انگلیسی

• section of a tree trunk remaining in the ground after the tree has fallen or been cut down; artificial leg; heavy footstep; remaining part (of a limb, tooth etc.); figurative platform for political speeches; (slang) short fat person
cut down to a stump, truncate; remove tree stumps; challenge, dare; perplex, confound; make a political campaign speech; stub, strike the end of something against a hard surface
a stump is a small part of something that remains when the rest of it has been broken off or removed.
in cricket, the stumps are the three upright wooden sticks that form the wicket.
if a question or problem stumps you, you cannot think of a solution to it.
if you stump somewhere, you walk there angrily with heavy steps.
if politicians are on the stump, they are campaigning for an election; used in american english.
if politicians stump for a candidate during an election campaign, they travel around making speeches in support of him or her as part of the campaign; used in american english.
if you stump up a sum of money, you pay the money that is required for something, often reluctantly; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

مات و متحیر ماندن
When you are stumped you are cnfused and
. blocked, you don't know what to say or do
• the answers in the comment section stump me.
من بریدم ( دیگی کاری از دستم بر نمیاد، از پا درآمدم )
پزشکان کاری از دست شون بر نمی یومد ( هاج و واج مونده بودن ) و مجبور شدن زنگ بزنن به یک متخصص
ته سیگارم را در زیرسیگاری خاموش کردم ( ته سیگار همون ته مانده سیگار یا بیخ سیگار است که باقی مونده که معمولا کونه سیگار هم بهش میگن )
...
[مشاهده متن کامل]

فقط کنده درخت ها باقی مونده بود ( کنده درخت هایی که تو زمین اند بعد از بریدن درخت )
log با trunk فرق داره. trunk تنه درختی است که به درخت متصل است ولی log قسمتی از در خت است که بریده شده و بهش کنده هم میگن
همیشه ازم خواسته میشه "مبلغی پرداخت کنم" برای اردوهای مدرسه ( پرداخت این پول علیرغم میل من است/یه جورایی حس میکنم زوره. stump up )
I'm stumped
The doctors were stumped and had to call in a specialist
I put out my cigarette stump/butt in the ashtray
only stumps of the trees were left
I'm always being asked to stump up for school outings

محل بریدیگی. الزاما برای درخت نمی باشد. اگر دست یا پا یا انگشتی هم قطع شده باشد، به محل باقیمانده در بدن که آن قطعه از عضو از آنجا جدا شده نیز این واژهStump اطلاق می شود
استامپز میتونه این معانی هم داشته باشه:
میتونه معنی سخنگوی سیاسی، سیاست دان یا سیاستمدار هم بده.
افرادی که طی میتینگ سیاسی سخنرانی میکنند تا نظر بقیه رو به نفع خودشون جلب کنند،
گوینده یا سخنگوی یا ناطق سیاسی،
...
[مشاهده متن کامل]

سیاست دان و سیاستمدارهایی که سخنرانی سیاسی می کنند.
استامپ اسپیچ هم به کل این فرایند میگن.
مثال؛
because stumps aren't allowed freedom of expression?
چونکه ناطقان سیاسی ( اونایی که سخنرانی سیاسی میکنند ) حقی/اجازه ای برای آزادی بیان ندارند؟

قسمت سالم باقی مانده از عضو بعد از عمل قطع عضو
کاربرد فعلی : Trump was stumping
سفر برای ملاقات و سخنرانی به قصد جلب اعتماد و رای مردم ( سیاسی )
stump ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: کُنده
تعریف: پایین ترین قسمت تنه که پس از قطع درخت بر روی زمین باقی می ماند
دامپزشکی و علوم دامی
باقی مانده یک عضو بعد از جراحی
تنه بریده شده ی درختی که هنوز در زمین هست ^_^
گیج کردن
دستپاچه کردن
مستاصل کردن
خسته و درمانده کردن
بیخ درخت
ته سیگار
Stumped
از دادن جواب عاجز شدن

Confuse
درخت بریده
خسته یا از پا در آمده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس