read

/ˈred//riːd/

معنی: خواندن، تعبیر کردن، قرائت کردن، باز خواندن
معانی دیگر: سر هربرت رید (شاعر و سخن شناس انگلیسی)، خوانده شدن، بلند خواندن، (دستگاه های مدرج و غیره) نشان دادن، (انگلیس) در دانشگاه مطالعه کردن، رشته ای را خواندن، درک کردن، پی بردن، فهمیدن، (از انبار کامپیوتر اخذ کردن و به کاربردن) جابجا کردن، منتقل کردن، معنی دادن، قابل خواندن (به معنی خاص) بودن، طرز خواندن، (انگلیس) مطلب خواندنی، غیبگویی کردن، پیشگویی کردن، آینده نمایی کردن، (معمولا با هایفن) - خوانده، زمان گذشته و اسم مفعول: read

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reads, reading, read
(1) تعریف: to examine and comprehend the meaning of (something written).

- I usually read magazines during my commute on the train.
[ترجمه سمانه] من در سفرم در قطار معمولا مجلات می خوانم
|
[ترجمه مهدی فیروزی] در رفت وآمدهایم با قطار، معمولاً مجله می خوانم.
|
[ترجمه miss _ amin] من معمولا مجلات را در حین سفرم در قطار میخوانم.
|
[ترجمه گوگل] من معمولا در طول رفت و آمدم در قطار مجله می خوانم
[ترجمه ترگمان] من معمولا توی commute توی قطار، مجله ها رو میخوندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I read that novel last year and loved it.
[ترجمه گوگل] من آن رمان را پارسال خواندم و دوستش داشتم
[ترجمه ترگمان] من آن رمان را در سال گذشته خواندم و آن را دوست داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to process and grasp from examining written material.

- I read in the news this morning that another jet has been hijacked.
[ترجمه issac] در خبرهای صبح، از دزدیده شدن یک جت دیگر باخبر شدم.
|
[ترجمه گوگل] امروز صبح در اخبار خواندم که یک جت دیگر ربوده شده است
[ترجمه ترگمان] امروز صبح توی اخبار خوندم که یه جت دیگه دزدیده شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to speak aloud (something written); recite.
مشابه: dictate

- The teacher read a story to the children, and they listened carefully.
[ترجمه سمانه] معلم داستان را برای بچه ها خواند وبا دقت به ان گوش دادند
|
[ترجمه issac] بچه ها بادقت به داستانی که معلم برای آنها خواند گوش دادند.
|
[ترجمه گوگل] معلم برای بچه ها داستان خواند و آنها با دقت گوش دادند
[ترجمه ترگمان] معلم برای بچه ها داستانی خواند و آن ها با دقت گوش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I read her the whole book while she was in the hospital.
[ترجمه Bad girl] من تمام کتاب را برای او وقتی در بیمارستان بود، خواندم
|
[ترجمه گوگل] وقتی او در بیمارستان بود، تمام کتاب را برای او خواندم
[ترجمه ترگمان] من کل کتاب رو وقتی تو بیمارستان بود خوندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to understand the nature or meaning of.

- He read his wife's signals, and they prepared to leave the party.
[ترجمه گوگل] او سیگنال های همسرش را خواند و آنها آماده شدند تا مهمانی را ترک کنند
[ترجمه ترگمان] علایم همسرش را خوانده بود و آماده بودند که مهمانی را ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to determine the mood, intention, or thoughts of.

- She can be hard to read sometimes.
[ترجمه گوگل] گاهی اوقات خواندن او دشوار است
[ترجمه ترگمان] بعضی وقت ها خواندن خیلی سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You read my mind! That's exactly what I was thinking!
[ترجمه گوگل] تو ذهن من را خواندی! دقیقا منم به همین فکر میکردم!
[ترجمه ترگمان] تو ذهنم رو خوندی این دقیقا همون چیزیه که فکر می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to predict or foresee.

- We can't read the future.
[ترجمه گوگل] ما نمی توانیم آینده را بخوانیم
[ترجمه ترگمان] ما نمی توانیم آینده را بخوانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to indicate; show.
مشابه: register, say

- The clock read eight.
[ترجمه گوگل] ساعت هشت را نشان می داد
[ترجمه ترگمان] زنگ ساعت هشت را خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: to infer from what is read or heard (usu. fol. by into).

- They read humor into his remarks.
[ترجمه گوگل] آنها در سخنان او طنز خواندند
[ترجمه ترگمان] They را در سخنان او خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: to accomplish by reading.

- She read the children to sleep.
[ترجمه حمیدرضا] او بچه ها را برای خواب صدا کرد
|
[ترجمه گوگل] بچه ها را می خواند تا بخوابند
[ترجمه ترگمان] بچه ها را برای خواب خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: (chiefly British) to study a subject at a university.

- He read anthropology at Oxford.
[ترجمه گوگل] او انسان شناسی را در آکسفورد خواند
[ترجمه ترگمان] اون انسان شناسی رو تو آکسفورد خوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to examine or comprehend something written.

- I always read when I'm on the train.
[ترجمه گوگل] من همیشه وقتی در قطار هستم می خوانم
[ترجمه ترگمان] من همیشه وقتی توی قطار هستم کتاب می خوانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be intently occupied in doing so.

- Don't interrupt the child now; she's reading.
[ترجمه گوگل] حالا حرف کودک را قطع نکنید او می خواند
[ترجمه ترگمان] حالا دیگر حرف بچه را قطع نکن، دارد می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to speak aloud something written.

- Her eyesight is poor now, but her husband often reads to her.
[ترجمه گوگل] اکنون بینایی او ضعیف است، اما شوهرش اغلب برای او کتاب می خواند
[ترجمه ترگمان] اکنون بینایی او ضعیف است، اما شوهرش اغلب برای او می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to have a particular wording.
مشابه: go

- The passage reads this way.
[ترجمه گوگل] متن به این صورت خوانده می شود
[ترجمه ترگمان] راهرو این طرف را می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to have a particular meaning.

- As the agreement reads, we are bound to finish by next year.
[ترجمه گوگل] همانطور که در توافق آمده است، ما موظف هستیم تا سال آینده به پایان برسانیم
[ترجمه ترگمان] همانطور که این توافقنامه می گوید، ما ملزم هستیم تا سال آینده آن را به پایان برسانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: having knowledge gained through reading (usu. used in combination).

- my well-read brother
[ترجمه گوگل] برادر کتابخوان من
[ترجمه ترگمان] برادر خونده من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of read

جمله های نمونه

1. read a book when you feel lonely
وقتی که احساس دلتنگی می کنی کتاب بخوان.

2. read books to keep your mind from rust
برای حفظ مغز خودتان از زنگ خوردگی کتاب بخوانید.

3. read carefully and do not skip pages
با دقت بخوان و صفحه جا نیانداز.

4. read the instructions on the bottle carefully
آگهدادهای روی بطری را دقیقا بخوانید.

5. read (something) into (something)
معنی خاصی به چیزی نسبت دادن

6. read between the lines
معنی نهفته ی چیزی را دریافتن

7. read between the lines
معانی پنهان یا ژرف چیزی را درک کردن

8. read for (something)
رشته ای را در دانشگاه خواندن

9. read law
درس حقوق خواندن

10. read out
1- بلند خواندن 2- (کامپیوتر) بازخوانی

11. read out of
از حزب یا انجمن اخراج کردن

12. read someone a lesson (or lecture)
کسی را سرزنش کردن

13. read someone the riot act
(انگلیس) در مورد رفتار بد هشدار دادن،هند تمام کردن

14. read something over (or through)
از آغاز تا پایان چیزی را خواندن

15. read the riot act to
با تهدید به مجازات از عمل خلاف بازداشتن،هند تمام کردن،اتمام حجت کردن

16. read up (on)
درباره ی کسی یا چیزی خواندن و کسب اطلاع کردن

17. don't read any more; rest your eyes!
دیگر نخوان ; به چشمانت استراحت بده !

18. he read the book voraciously
با ولع همه ی کتاب را خواند.

19. he read the letter three times over
او نامه را سه بار خواند.

20. he read the letters and pigeonholed them in his desk
او نامه ها را خواند و در نامه دان های میزش قرار داد.

21. he read the letters perfunctorily and then closed his eyes
او به خاطر انجام وظیفه نامه ها را خواند و سپس چشمانش را بست.

22. he read the list and ticked off a few names
فهرست را خواند و چند اسم را با علامت تیک مشخص کرد.

23. i read a few excerpts from his book
چند بریده از کتاب او را خواندم.

24. i read a few pages carefully and scanned the rest
چند صفحه را دقیق خواندم و بقیه را تند مرور کردم.

25. i read all the books
تمام کتاب ها را خواندم.

26. i read in my physics text
آن را در کتاب فیزیک خود خواندم.

27. i read that thinker's twentieth epistle
بیستمین مکتوب آن اندیشمند را خواندم.

28. i read the news in the paper
خبر را در روزنامه خواندم.

29. i read your composition and corrected it; are my corrections legible?
انشای شما را خواندم و اصلاح کردم ; اصلاحات من خوانا هستند؟

30. i read your letter
نامه ی شما را خواندم.

31. i'll read that book sometime
روزی آن کتاب را خواهم خواند.

32. i'll read you a few extracts of his poem
چند گزیده از شعر او را برایتان می خوانم.

33. iraj read two books, but i didn't read any
ایرج دو کتاب خواند ولی من هیچ (کتابی) نخواندم.

34. please read the agenda
لطفا دستور جلسه را قرائت بفرمایید.

35. please read the letter aloud
لطفا نامه را با صدای رسا بخوانید.

36. please read the minutes of last december's meeting
لطفا صورت جلسه ی گردهمایی دسامبر گذشته را بخوانید.

37. she read scraps of ahmad's letter to us
بخش هایی از نامه ی احمد را برایمان خواند.

38. she read the story to me
داستان را برایم خواند.

39. to read a book in three sittings
کتابی را در سه وهله خواندن

40. to read a condensation of a novel
تلخیصی از یک رمان را خواندن

41. to read a number backward
عددی را به طور معکوس خواندن

42. to read solely for pleasure
کتاب خواندن تنها به خاطر لذت

43. to read ten books in as many days
در طول ده روز ده کتاب خواندن

44. to read the alphabet in reverse
الفبا را از آخر به اول خواندن (وارونه خواندن)

45. we read and criticize each other's poetry
ما اشعار همدیگر را می خوانیم و نقد می کنیم.

46. we read the list of the casualties with trepidation
با ترس و لرز فهرست تلفات را خواندیم.

47. able to read
قادر به خواندن

48. before answering, read the examination carefully to the end
پیش از پاسخ دادن،سوالات امتحانی را تا آخر با دقت بخوانید.

49. can you read omar khayyam in the original?
آیا می توانی عمرخیام را به زبان اصلی بخوانی ؟

50. did you read her piece in the paper?
مقاله ی او را در روزنامه خواندی ؟

51. have you read dashti's analysis of the poetry of hafez?
آیا تحلیلی را که دشتی بر اشعار حافظ نوشته است خوانده ای ؟

52. he can read german but he can't speak it
او می تواند آلمانی بخواند ولی نمی تواند به آن صحبت کند.

53. he had read and carefully highlighted the textbook
او کتاب درسی را خوانده و با دقت زیر مطالب مهم خط کشیده بود.

54. he personally read the eulogy at his father's funeral
او ستایه ی مجلس ختم پدرش را شخصا قرائت کرد.

55. i can read his mind like a book
افکار او برای من آشکار است.

56. i can't read his mind
افکار او را نمی توانم بخوانم.

57. i can't read in the night
در تاریکی شب نمی توانم چیزی بخوانم.

58. i could read his thoughts from the look on his face
از حالت قیافه اش می توانستم به افکارش پی ببرم.

59. i could read sorrow in their lineaments
می توانستم غم را در چهره ی آنان بخوانم.

60. i have read every one of his books
من همه ی کتاب های او را خوانده ام.

61. my sons read medical journals
پسران من مجلات پزشکی می خوانند.

62. she can't read or write
او نه می تواند بخواند نه بنویسد.

63. something to read
چیزی برای خواندن

64. the judge read their grievances
قاضی شکایت نامه های آنها را خواند.

65. you must read this article carefully and digest its meaning
این مقاله را باید با دقت بخوانید و معنی آن را درک کنید.

66. he can't even read a lick of this
او نمی تواند حتی یک ذره از این را بخواند.

67. his inability to read
ناتوانی او در خواندن

68. his name should read "bagher" not "baker"
نام او باید ((باقر)) خوانده شود نه ((باکر)).

69. how do you read the latest economic data?
برداشت شما از آخرین داده های اقتصادی چیست ؟

70. i had scarcely read the letter when they handed me another one
هنوز نامه را نخوانده بودم که یک نامه ی دیگر به دستم دادند.

مترادف ها

خواندن (فعل)
learn, study, call, invite, sing, name, weigh, read, intone, declaim, orate

تعبیر کردن (فعل)
put, explain, comment, read, phrase, construe

قرائت کردن (فعل)
read

باز خواندن (فعل)
read

تخصصی

[کامپیوتر] باز خواندن، خواندن . - خواندن - انتقال اطلاعات از یک رسانه ی بیرونی، مانند یک دیسکت به درون کامپیوتر .
[برق و الکترونیک] خواندن 1. کسب اطلاعات، معمولاً از شکلی از حافظه در کامپیوتر . 2. تولید خروجی متناظر با الگوی ذخیره شده در لامپ ذخیره بار .3. فهمیدن واضح، در مخابرات رادیویی.
[ریاضیات] مدرج بودن، به دست آوردن، قرائت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• act of reading, act of converting written letters into words which have meaning
view written letters and convert them into words which have meaning; convert written letters into spoken words; understand, comprehend; learn; interpret
when you read something that is written down, you look at written words or symbols and understand them.
to read something that is written down also means to say it aloud.
if you refer to how a piece of writing reads, you are referring to its style.
you can use read to say what is written somewhere. for example, if a notice reads `exit', the word `exit' is written on it.
if you read someone's moods or mind, you succeed in guessing their feelings or thoughts.
when you read a meter or gauge, you look at it and record the figure on it.
if a measuring device reads a particular amount, it shows that amount.
if you read a subject at university, you study it.
see also reading.
if you read between the lines, you understand what someone really means, or what is really happening in a situation, even though it is not said openly.
if a book or magazine is a good read, it is very enjoyable to read.
if you read a meaning into something, you think the meaning is there although it may not be.
if you read a piece of writing out, you say it aloud.
if you read up on a subject, you read as much as you can about it so that you get to know more about it.

پیشنهاد کاربران

ترجمه آقای میلاد علی پور کاملاً درست است. متشکرم. کسانی که دیسلایک زدن بیسواد بودن. قبل از آگاهی روی دیسلایک کلیک نکنید.
دوستان Read در حالت گذشته رِد ( red ) تلفظ میشه.
تو معنیه Thatched cottage گفته خونه ای که سقفش با read ساخته شده
یعنی چی؟
( انگلیس ) رشته ای در دانشگاه خواندن
to study a subject at a university
to study a subject, especially at a university
to study at university or to study for a specialized qualification
مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

They're both reading history at Cambridge
ترجمه اینجانب: هردوی آنها در دانشگاه کیمبریج، ( رشته ) تاریخ می خوانند.
توجه:
Register:
In everyday British English, people usually say that someone does a subject at university
I did history at Cambridge
He wants to do a law degree

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/read• https://dictionary.cambridge.org/us/dictionary/english/read• https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/english/read_1?q=read
Frau Zumpen brought some cognac,
poured it out, and before I could say anything about the contract she pushed a yellow folder
toward me: “Fir Tree Haven Housing Project, ” I read, and looked up in alarm at Frau Zumpen, at
...
[مشاهده متن کامل]

Bertha, but they both smiled, and Frau Zumpen said, “Open the folder, ” and I opened it; inside
was another one, pink, and on this I read: “Fir Tree Haven Housing Project—Excavation Work. ”
در اینجا I read به معنی رویش نوشته بود است

خواندن
مطالعه غیردرسی
فراخواندن
[ورزش] بازی خوانی؛ پیش بینی حرکت بعدی حریف؛ خواندن دست حریف
دریافت
به معنی مطالعه کردن
در قسمتی از بازی کال اف دیوتی :
We're reading 70 bogeys in your Sector. Please verify .
ما داریم ۷۰ هواپیمای ) ظاهرا ) متخاصم رو در منطقه شما مشاهده می کنیم لطفا تایید کنید .
آخرین مطالب منتشر شده=latest read
فعل read به معنای خواندن و مطالعه کردن
فعل read در مفهوم خواندن و مطالعه کردن در وهله اول به معنای نگاه کردن به لغات و نماد های یک زبان و توانایی فهم آنها و از همه مهمتر خواندن آنهاست. مثال:
. some children can read by the age of four ( بعضی از کودکان میتوانند در چهار سالگی ( کتاب ) بخوانند. )
...
[مشاهده متن کامل]

مثال بالا به توانایی و مهارت خواندن اشاره دارد.
- در وهله دوم این فعل به خواندن یا مطالعه کردن یک کتاب، مقاله و روزنامه و . . . برای تفریح یا بدست آوردن اطلاعات در زمینه ای بخصوص اشاره دارد. مثال:
. i've read three books this month ( من این ماه سه کتاب خوانده ام. )
منبع: سایت بیاموز

روخوانی
قرائت
تفسیر، تعبیر
خواندن
مثال:
Im read story
read
واژه ای ایرانی - اوروپایی ، هَم ریشه با :
راست ، راد ، رَژ ، رِژه ، رَج ، رَجه ، رَگ ، رَگه ، رَد ، رَده ، رود ، راه ( دَر پارسی کُهَن : راس ) ، راز ( دَر مِهراز = مِعمار یا مِهمار ، به سوی بالا راست کُنَنده یِ بُنا/ بَنا یا ساختِمان ) ، اَز نِگَرِ ریشه شِناسی هَمِگی به مینه یِ راست یا سَرراست ( مُستَقیم ) هَستَند.
...
[مشاهده متن کامل]

دَر باره یِ read : زیرا هَم نِوِشته ها به سورِشِ ( صورَتِ ) راست یا دَر یِک رَژ ( سَطر یا خَط/خَت ) گُزارده شُده یا قَرار دارَند وَهَم هَرتِش ( حَرکَتِ ) چِشم اَز راست به چَپ یا به اَخش ( بِالعَکس ) آن ها را می خانَد

قصه خواندن با هدف خوابیدن کودکان
خوانِش
خواندنی
خواندن
مطالعه
تلقی کردن. شمردن. به حساب آوردن
read mean ghondan
Read به معنی خواندن

Last night, I read a funny story to the kids
دیشب داستان بامزه ای برای بچه ها خواندم 🐦🐦
خواندن
Are you reading

آمدن ( درمعنای یادداشت یا ثبت شدن ) ، ذکر شدن
شیوه
- ظاهر ، نما
مثال:
- the read of the house
- ظاهر و نمای ساختمان
n. inf. something that is read; an interpretation or assessment
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس