credibility

/ˌkredəˈbɪləti//ˌkredɪˈbɪlɪti/

معنی: اعتبار، باور کردن، قابل قبول بودن
معانی دیگر: باور کردنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality of being believable, or the power to cause others to believe.
مترادف: believability

- His wide experience as a soldier and commander gives his statements about war great credibility.
[ترجمه گوگل] تجربه گسترده او به عنوان یک سرباز و فرمانده به اظهارات او در مورد جنگ اعتبار زیادی می دهد
[ترجمه ترگمان] تجربه گسترده او به عنوان یک سرباز و فرمانده اظهارات خود را در مورد اعتبار عظیم جنگ بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: ability to believe.

- The characters were so outrageous that they suspended my credibility.
[ترجمه گوگل] شخصیت ها آنقدر ظالمانه بودند که اعتبار من را به حالت تعلیق درآوردند
[ترجمه ترگمان] شخصیت های آن آنقدر ظالمانه بودند که اعتبار مرا به حالت تعلیق درآوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the erosion of the leader's credibility
ازبین رفتن اعتماد نسبت به رهبر

2. The scandal has damaged his credibility as a leader.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] رسوایی اعتبارش را به عنوان یک رهبر خدشه دار کرده است
|
[ترجمه گوگل]این رسوایی به اعتبار او به عنوان یک رهبر آسیب رسانده است
[ترجمه ترگمان]این رسوایی به اعتبار او به عنوان یک رهبر آسیب رسانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is a credibility gap developing between employers and employees.
[ترجمه گوگل]شکاف اعتباری بین کارفرمایان و کارمندان در حال توسعه است
[ترجمه ترگمان]یک شکاف اعتباری بین کارفرمایان و کارمندان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The certificate has great credibility in France and Germany.
[ترجمه گوگل]این گواهی در فرانسه و آلمان از اعتبار بالایی برخوردار است
[ترجمه ترگمان]این گواهی اعتبار زیادی در فرانسه و آلمان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His arrest for lewd behaviour seriously damaged his credibility as a religious leader.
[ترجمه گوگل]دستگیری او به دلیل رفتار زشت به اعتبار وی به عنوان یک رهبر مذهبی آسیب جدی وارد کرد
[ترجمه ترگمان]دستگیری وی برای رفتار lewd به شدت به اعتبار او به عنوان یک رهبر مذهبی آسیب رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The police have lost their credibility.
[ترجمه گوگل]پلیس اعتبار خود را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]پلیس اعتبار خود را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The report gives an appearance of scientific credibility.
[ترجمه گوگل]این گزارش ظاهری از اعتبار علمی به دست می دهد
[ترجمه ترگمان]این گزارش حاکی از اعتبار علمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A mistake like that will do his credibility a lot of harm.
[ترجمه گوگل]چنین اشتباهی به اعتبار او آسیب زیادی وارد می کند
[ترجمه ترگمان]اشتباهی مثل این به اعتبار خودش لطمه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There are serious questions about the credibility of these reports.
[ترجمه گوگل]در مورد اعتبار این گزارش ها سؤالات جدی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]سوالاتی جدی در مورد اعتبار این گزارش ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The prosecution did its best to undermine the credibility of the witness.
[ترجمه گوگل]دادستان تمام تلاش خود را برای تضعیف اعتبار شاهد انجام داد
[ترجمه ترگمان]دادستان نهایت تلاش خود را کرد تا اعتبار شهادت را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His credibility is in tatters after a series of defeats and failures.
[ترجمه گوگل]اعتبار او پس از یک سری شکست ها و ناکامی ها در حال فروپاشی است
[ترجمه ترگمان]اعتبار او، پس از یک سری از شکست ها و شکست ها، تکه تکه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Athletics'anti - dope campaigners are faced with a credibility problem.
[ترجمه گوگل]ورزشکاران ضد دوپینگ با مشکل اعتبار مواجه هستند
[ترجمه ترگمان]ورزش کاران مبارزه با مواد مخدر با یک مشکل اعتباری مواجه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is little credibility among scientists for the book's claims.
[ترجمه گوگل]در میان دانشمندان اعتبار کمی برای ادعاهای کتاب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اعتبار کمی در میان دانشمندان برای ادعاهای این کتاب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The prime minister's credibility suffered in his handling of the crisis.
[ترجمه گوگل]اعتبار نخست وزیر در مدیریت بحران آسیب دید
[ترجمه ترگمان]اعتبار نخست وزیر در رسیدگی به این بحران از اعتبار بالایی برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعتبار (اسم)
estimate, authenticity, validity, influence, authority, trust, reputation, validation, credit, reliability, credibility, importance, esteem, reputability, prestige

باور کردن (اسم)
credibility

قابل قبول بودن (اسم)
credibility

تخصصی

[حقوق] اعتبار، قابلیت قبول
[آمار] باورمندی

انگلیسی به انگلیسی

• trustworthiness, dependability
if someone or something has credibility, people believe in them and trust them.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : credulity / credibility
✅️ صفت ( adjective ) : credulous / credible
✅️ قید ( adverb ) : credibly / credulously
باور پذیری
چیزی که باور پذیر باشد و با معیارهای عقل و منطق بتوان امکان پذیری آن را باور کرد
موثق بودن، اعتبار
اعتبار و مقبولیت
خوش نامی
the quality that somebody/something has that makes people believe or trust them
professional credibility
اعتبار حرفه ای
مقبولیت
street credibility
اعتبار خیابانی
محبوبیت / ارج در کوچه و محل
ارج، حیثیت، آبرو
محبوبیت
باورپذیری
باور کردن
قابل قبول بودن
اعتبار فردی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس