unresolved

/ənrəˈzɑːlvd//ˌʌnrɪˈzɒlvd/

تصمیم نگرفته، حل نشده، تصفیه نشده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not settled or dealt with successfully.
مشابه: open

- There remained some unresolved issues even after the negotiations ended.
[ترجمه گوگل] حتی پس از پایان مذاکرات نیز برخی مسائل حل نشده باقی ماند
[ترجمه ترگمان] حتی پس از پایان مذاکرات، برخی مسائل حل نشده باقی ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the enigma of her mysterious death is still unresolved
معمای مرگ اسرارآمیز او هنوز حل نشده است.

2. Unresolved or unacknowledged fears can trigger sleepwalking.
[ترجمه گوگل]ترس های حل نشده یا ناشناخته می توانند راه رفتن در خواب را تحریک کنند
[ترجمه ترگمان]ترس های حل نشده یا unacknowledged می توانند آغازگر sleepwalking باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The question of contracts remains unresolved.
[ترجمه گوگل]موضوع قراردادها حل نشده باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]مساله قراردادها هنوز حل نشده باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They merely suffered from unresolved Oedipal complexes, and were attacking universities as a surrogate father.
[ترجمه گوگل]آنها فقط از عقده های ادیپی حل نشده رنج می بردند و به عنوان یک پدر جانشین به دانشگاه ها حمله می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها صرفا از مجتمع های آپارتمانی حل نشده رنج می بردند و به عنوان یک پدر جایگزین به دانشگاه ها حمله می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Old unresolved conflicts may need to be exposed rather than hidden or disguised.
[ترجمه گوگل]تعارضات حل نشده قدیمی ممکن است نیاز به افشای داشته باشند تا پنهان یا مبدل
[ترجمه ترگمان]ممکن است درگیری های حل نشده قدیمی بیش از پنهان کردن یا پنهان شدن نیاز داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Legal immigrants -- Unresolved issue in the state budget.
[ترجمه گوگل]مهاجران قانونی -- مسئله حل نشده در بودجه دولتی
[ترجمه ترگمان]مهاجران قانونی - - مساله حل نشده در بودجه دولت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These dreams are usually evidence of some unresolved problem or dilemma.
[ترجمه گوگل]این رویاها معمولاً نشانه ای از مشکل یا معضل حل نشده است
[ترجمه ترگمان]این رویاها معمولا شاهدی بر یک مشکل یا معمای حل نشده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr Ray's statement leaves an unresolved question.
[ترجمه گوگل]بیانیه آقای ری یک سوال حل نشده باقی می گذارد
[ترجمه ترگمان]بیانیه آقای ری یک سوال حل نشده باقی می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The difficult, totally unresolved issue involves the situations in between.
[ترجمه گوگل]مسئله دشوار و کاملاً حل‌نشده شامل موقعیت‌های میانی می‌شود
[ترجمه ترگمان]مساله سخت و کاملا حل نشده شامل شرایط بین این دو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The issue is still unresolved, and an August court date has been set to settle the fight.
[ترجمه گوگل]این موضوع هنوز حل نشده است و تاریخ دادگاه اوت برای حل و فصل این دعوا تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]این مساله هنوز حل نشده است و تاریخ دادگاه در ماه اوت برای حل این نبرد تعیین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The murder remains unresolved.
[ترجمه گوگل]قتل حل نشده باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]قتل حل نشده باقی میمونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A number of problems are still unresolved.
[ترجمه گوگل]تعدادی از مشکلات هنوز حل نشده است
[ترجمه ترگمان]هنوز چند مشکل حل نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I started therapy because of a lot of unresolved conflicts in my childhood.
[ترجمه گوگل]من درمان را به دلیل بسیاری از درگیری های حل نشده در دوران کودکی ام شروع کردم
[ترجمه ترگمان]من به خاطر مسائل حل نشده بسیاری در دوران کودکی ام، شروع به درمان کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Further talks on June 17-20 in Bratislava left unresolved the differences over the fundamental principles of a new federation.
[ترجمه گوگل]مذاکرات بیشتر در 17 تا 20 ژوئن در براتیسلاوا اختلافات را بر سر اصول اساسی فدراسیون جدید حل نشدنی گذاشت
[ترجمه ترگمان]مذاکرات بیشتر در روزه ای ۱۷ تا ۲۰ ژوئن در براتیسلاوا، تفاوت بین اصول بنیادین یک فدراسیون جدید را حل نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Two important and unresolved problems are raised by this line of thought.
[ترجمه گوگل]دو مشکل مهم و حل نشده توسط این خط فکری مطرح می شود
[ترجمه ترگمان]دو مساله مهم و حل نشده توسط این خط فکری مطرح می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not solved, not settled
if a problem or difficulty is unresolved, no satisfactory solution has been found to it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بی سرانجام، بی پایان، بی نتیجه
مبهم
بی ثبات
لاینحل
درمان نشده

بپرس