come across

/kʌm əˈkrɔs//kʌm əˈkrɒs/

(معنی و غیره) واضح بودن، 1- اتفاقا ملاقات کردن، اتفاقا یافتن 2- (عامیانه - سخن و نوشته) رسا، آسان فهم 3- ( به دلخواه کسی دیگر) حرف زدن یا عمل کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to discover or encounter by chance.
مترادف: discover, encounter, find, happen upon, run across, stumble upon
مشابه: bump into, hit, locate, meet, stumble

- I came across a new recipe in that magazine.
[ترجمه ج.کریمزاده] من به دستورالعمل جدیدی در آن مجله برخوردم.
|
[ترجمه رابرت] من تو مجله به یه دستور غذای جدید برخوردم ( مواجه شدم ) .
|
[ترجمه امیرحسین] در آن روزنامه دستور عمل جدیدی پیدا کردم.
|
[ترجمه گوگل] در آن مجله با دستور پخت جدیدی برخوردم
[ترجمه ترگمان] من یک دستورالعمل جدید در این مجله نوشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make or give an impression.
مترادف: appear, look, seem
مشابه: show

- He comes across as a shy person.
[ترجمه بمانی] او مردی خجالتی به نظر میرسد
|
[ترجمه آرش محمدی] او به عنوان یک شخص خجالتی شناخته می شود.
|
[ترجمه میثم] او همچون یک آدم خجالتی برخورد کرد ( رفتار کرد )
|
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک فرد خجالتی ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک فرد خجالتی وارد عمل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Why don't you come across to our house this evening?
[ترجمه گوگل]چرا امروز عصر به خانه ما نمی آیی؟
[ترجمه ترگمان]چرا امشب به خانه ما نمی آیی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You must have come across some real characters, working in the circus.
[ترجمه علی متواضع] شما باید با شخصیت های واقعی که در سیرک کار می کنند ملاقات داشته باشید.
|
[ترجمه گوگل]حتما با شخصیت های واقعی که در سیرک کار می کنند برخورد کرده اید
[ترجمه ترگمان]شما باید یک شخصیت واقعی داشته باشید و در سیرک کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Perhaps I shall come across him in France.
[ترجمه majed] شاید من باید با او در فرانسه ملاقات کنم
|
[ترجمه پریسا] شاید من با او در فرانسه ملاقات کنم . ( اول شخص مفرد و جمع ) آینده را می رساند ( از will ضعیف تر است ) ، خواهم - ، خواهیم
|
[ترجمه گوگل]شاید در فرانسه با او برخورد کنم
[ترجمه ترگمان]شاید در فرانسه به او نزدیک شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The robber told the woman to come across with her purse.
[ترجمه گوگل]سارق به زن گفت که با کیفش روبرو شود
[ترجمه ترگمان]دزد به زن گفت که کیف پولش را بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Let us know if you come across anywhere that has something special to offer.
[ترجمه گوگل]اگر به جایی برخورد کردید که چیز خاصی برای ارائه دارد، به ما اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]اگر شما به جایی آمده اید که چیز خاصی برای عرضه دارید، به ما خبر بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I never remember having come across a man like that.
[ترجمه گوگل]من هرگز به یاد ندارم که با چنین مردی برخورد کرده باشم
[ترجمه ترگمان] هیچوقت یادم نمیاد که با مردی مثل اون برخورد کرده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've never come across anyone quite like her before.
[ترجمه M.vafadar] من تا به حال با کسی کاملاً شبیه او برخورد نکرده ام
|
[ترجمه گوگل]من تا به حال با کسی کاملاً شبیه او برخورد نکرده ام
[ترجمه ترگمان]قبلا هرگز با کسی مثل او روبه رو نشده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Anna approached several builders and was fortunate to come across Eddie.
[ترجمه گوگل]آنا به چند سازنده نزدیک شد و خوش شانس بود که با ادی روبرو شد
[ترجمه ترگمان]آنا به چند سازندگان نزدیک شد و بخت یاری کرد که از ادی عبور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We've just come across an old friend we haven't seen for ages.
[ترجمه گوگل]ما به تازگی با یک دوست قدیمی روبرو شده ایم که سالهاست ندیده ایم
[ترجمه ترگمان]ما تازه از یک دوست قدیمی امده ایم که تا به حال ندیده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. By pure accident he had come across the very man who could solve the mystery.
[ترجمه گوگل]او به طور کاملاً تصادفی با مردی روبرو شده بود که می توانست این راز را حل کند
[ترجمه ترگمان]او با یک تصادف ناب از طرف مردی که می توانست معما را حل کند، برخورد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The refugees come across the border in vast numbers .
[ترجمه گوگل]پناهجویان به تعداد زیادی از مرز می آیند
[ترجمه ترگمان]پناهندگان در تعداد زیادی از مرز عبور می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We still hope the company will come across for us.
[ترجمه گوگل]ما هنوز امیدواریم که این شرکت برای ما بیاید
[ترجمه ترگمان]هنوز امید داریم که شرکت ما رو ببینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is the worst place I've come across.
[ترجمه گوگل]این بدترین جایی است که من با آن برخورد کردم
[ترجمه ترگمان]این بدترین جایی است که من از آن عبور کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Turn up your dictionary when you come across difficult words.
[ترجمه گوگل]هنگامی که با کلمات دشوار روبرو می شوید فرهنگ لغت خود را بالا ببرید
[ترجمه ترگمان]زمانی که با کلمات مشکل برخورد می کنید فرهنگ لغت خود را روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These themes come across very strongly in the novel.
[ترجمه گوگل]این مضامین به شدت در رمان دیده می شود
[ترجمه ترگمان]این موضوعات به شدت در رمان ظاهر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• happen upon -, bump into; find accidently, find by chance; ran into, meet accidentally; make a certain impression; way other people see a person; have sexual intercourse with a person

پیشنهاد کاربران

مواجه شدن
come across 2 =to appear, e. g. Most people in this country come across as being shy and reserved, but it's just the way people behave here.
come across
come across 1 =to find ( meet ) by chance, e. g. I came across these old photos recently. Did you come across anyone you knew at the conference.
come across
اتفاقی به چیزی برخوردن
( آدم ) یه جوری احساسی منتقل کردن مثلا طرف بنظر آدم خوبی میاد
فراهم کردن
رابطه جنسی با کسی داشتن
to find something by chance
پیدا کردن چیزی بصورت اتفاقی یا شانسی
He came across some of his old love letters in his wife's desk
One day I was flipping through a large volume of the Journal of American Medical Association when I came across an article describing near - death experiences
...
[مشاهده متن کامل]

به نظر رسیدن
if someone comes across in a particular way, they seem to have particular qualities
SYN come over as
He comes across as a very intelligent sensitive man.
She sometimes comes across as being rather arrogant.
...
[مشاهده متن کامل]

I don’t think I came across very well ( =seemed to have good qualities ) in the

ملاقات کردن کسی یا پیدا کردن چیزی برای بار اول مثل دیدن لغات جدید انگلیسی
1 ) اتفاقی ملاقات کردن، اتفاقی چیزی یا کسی را یافتن، تصادفی چیزی را کشف کردن.
2 ) واضح وقابل فهم
3 ) باب طبع کسی سخن گفتن وکاری را انجام دادن.
سه معنی داره
۱ ) اتفاقی به چیزی برخوردن
۲ ) به نظر رسیدن
۳ ) واضح بودن منظور
۱ ) ملاقات کردن
۲ ) مواجه شدن
به نظر رسیدن مثلا اون نفر در مهمونی به نظر می رسید یک انسان خیلی پولداری هست.
مواجه شدن
You might come across by any of these terms. So you'd better learn them
ممکنه با هر کدوم ازین اصطلاحات روبرو بشی پس بهتره که یادشون بگیری
به نظر آمدن ؛ مواجه شدن
# He comes across as a shy person
# She comes across really well on television
# He came across an old diary in her desk
# I've never come across anyone quite like her before
come across ( verb ) = اتفاقی ملاقات کردن، اتفاقی پیدا کردن، اتفاقی مواجه شدن، به نظر رسیدن، واضح بودن یا قابل فهم بودن ( حرف یا منظور )
to come across somebody/something = کسی/چیزی را اتفاقی پیدا کردن ( دیدن )
...
[مشاهده متن کامل]

to come across with something = اتفاقی چیزی پیدا کردن
to come across as something = به گونه ای به نظر رسیدن
مترادف ها : come across ( verb ) = encounter ( verb ) , face ( verb ) >>>>> به معناهای رو به رو شدن یا مواجه شدن
Examples:
1 - He came across some of his old love letters in his wife's drawer.
او برخی از نامه های عاشقانه قدیمی اش را اتفاقی در کشوی همسرش پیدا کرد.
2 - I hoped she'd come across with some more information.
امیدوارم او ( اتفاقی ) اطلاعات بیشتری پیدا کند.
3 - He came across as shy.
او به نظر آدم خجالتی می رسید. ( به نظر می رسید آدمی خجالتی است )
4 - He spoke for a long time but his meaning didn't really come across.
او مدت زیادی صحبت کرد اما منظورش واقعاً واضح نبود.

1 - ( ناگهانی و بطور اتفاقی ) به موردی یا شخصی یا وضعیتی بر خوردن یا روبرو شدن یا مواجه شدن
• I came across an old diary in her desk
با دفتر خاطرات قدیمی روی میز کار او روبرو شدم
• I’ve never come across anyone quite like her before
...
[مشاهده متن کامل]

من قبلاً هرگز به شخصی کاملاً شبیه او برخورد نکرده ام
• We’ve come across a few problems that need resolving
ما با چند مشکل مواجه شده ایم که باید برطرف شوند
2 - ( عامیانه - ‏ سخن و نوشته ) ( به وضوح و روشنی و درستی ) مطرح یا بیان یا ابراز یا اظهار کردن
• Your point really came across at the meeting
نکته شما در جلسه ( واقعاً ) به خوبی/به درستی مطرح شد
3 - come across as
( جوری ) به نظر آمدن، به نظر رسیدن
• She sometimes comes across as being rather arrogant
او گاهی اوقات نسبتاً مغرور بنظر می رسد
• I don’t think I came across very well ( =seemed to have good qualities ) in the interview
فکر نمی کنم در مصاحبه خیلی خوب به نظر آمده باشم

I happened to come across this book I think you would like
Informal :
To hand over or provide what is wanted
چیزی که کسی میخواد را بهش بدی !
چشم به چیزی افتادن
to meet or find somebody/something by chance.
چیزی را شانسی پیدا کردن
رو در رو شدن
آشنا شدن
باعرض سلام و خسته نباشید سرعت تلفظ در لهجه آمریکایی بسیار بالاست و در بسیاری از موارد تشخیص کلمات در بار اول ممکن نیست و آدم باید چند بار گوش بده تا متوجه بشه البته قبلا اینطوری نبود تازگیا اینجوری شده
به نظر آمدن
He comes across as a very intelligent sensitive man
او به نظر مردی حساس و باهوش می آید.
مواجه شدن، روبه روشدن
مواجه شدن - برخورد کردن - سروکار پیدا کردن
ایجاد ( ساخت ) یک تصور خاص
مواجه شدن شانسی و اتفاقی با چیزی و کسی
I've come across a few good job opportunities
من اتفاقی و شانسی با تعدادی فرصت شغلی خوب مواجه شدم
به وضوح و روشنی بیان یا ابراز یا اظهار کردن، طوری که دیگران به خوبی متوجه شوند ( از طریق صحبت کردن، موسیقی، سینما و . . . )
What comes across in his later poetry is a great sense of sadness
His sense of enthusiasm comes across very clearly
این اصطلاح دارای ۲ معنی میباشد یکی به معنای اتفاقی برخورد کردن و چیزی را پیدا کردن و مترادف با run across است
معنی دوم به معنای قضاوت کردن و درنظر گرفتن به عنوان چیزی یا شخصی میباشد
به نظررسیدن از طریق روش خاص
The politician came across as a complete fool during the TV interview.
شانسی چیزی را پیدا کردن
I was cleaning up and came across some old photos of you.
پیدا کردن چیری یا ملاقات با کسی از روی شانس

مخصوصا اگر همراه با as بیاید معنی '' به بیان دقیق تر'' یا '' برداشت بهتر''میدهد. مثلا:
I thought he came across as rather pushy and a bit conceited.
من فکر میکنم به بیان دقیق تر بیشتر سمج و یک مقدار مغرور بود.

مواجه شدن - رودرو شدن
مواجه شدن و رو در رو شدن
مترادف : encounter
به معنای تصور ایجاد کردن، به نظر رسیدن هم می باشد!
consider how your words are coming across to the listener, when you're speaking
وقتی دارید صحبت می کنید ، در نظر داشته باشید که جملات تان در شنونده چه تصوری ایجاد می کنند/ جملات تان برای شنونده چگونه به نظر می رسند.
به موردی یا شخصی بر خوردن. با کسی یا وضعیتی روبرو شدن ( ناگهانی )
مواجه شدن، برخوردن، دیدن
come across یک phrasal verb هستش به معنی پیدا کردن ! برای مثال :
when your kitten comes across your paper cranes and makes one drop.
یعنی : وقتی که یه بچه گربهپرنده ها ی کاغذیتون رو ( پیدا ) میکنه و باعث میشه یکی ازونا بیفته !
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس