press for

جمله های نمونه

1. Insert coins into the slot and press for a ticket.
[ترجمه گوگل]سکه ها را در شکاف قرار دهید و برای یک بلیط فشار دهید
[ترجمه ترگمان]سکه ها را در شکاف قرار دهید و برای یک بلیط فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They will press for international action to safeguard the ozone layer.
[ترجمه گوگل]آنها برای اقدام بین المللی برای حفاظت از لایه اوزون فشار خواهند آورد
[ترجمه ترگمان]آن ها برای اقدام بین المللی برای حفاظت از لایه اوزون تحت فشار قرار خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The members of the committee agreed to press for the conference to deal with the problem.
[ترجمه گوگل]اعضای کمیته موافقت کردند که برای رسیدگی به این مشکل برای کنفرانس فشار بیاورند
[ترجمه ترگمان]اعضای این کمیته موافقت کردند تا کنفرانس را برای رسیدگی به این مشکل تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government is being widely criticized in the press for failing to limit air pollution.
[ترجمه گوگل]دولت به دلیل کوتاهی در محدود کردن آلودگی هوا به طور گسترده در مطبوعات مورد انتقاد قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]دولت در مطبوعات به دلیل عدم محدود کردن آلودگی هوا مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was regularly pilloried by the press for his radical ideas.
[ترجمه گوگل]او مرتباً توسط مطبوعات به خاطر عقاید رادیکال‌اش مورد سرزنش قرار می‌گرفت
[ترجمه ترگمان]او به طور منظم توسط مطبوعات برای عقاید رادیکال خود مورد شکنجه قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. President Clinton has been making a full-court press for Catholic voters.
[ترجمه گوگل]پرزیدنت کلینتون برای رای دهندگان کاتولیک مطبوعاتی کامل در دادگاه ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور کلینتون برای رای دادن به رای دهندگان کاتولیک یک مطبوعات همه جانبه را تشکیل داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We must continue to press for full equality.
[ترجمه گوگل]ما باید به فشار برای برابری کامل ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید برای برابری کامل به مطبوعات ادامه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They continued to press for a change in the law.
[ترجمه گوگل]آنها همچنان به دنبال تغییر در قانون بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای تغییر در قانون به مطبوعات ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Police might now press for changes in the law.
[ترجمه گوگل]پلیس اکنون ممکن است برای تغییر در قانون فشار بیاورد
[ترجمه ترگمان]پلیس در حال حاضر ممکن است به دنبال تغییرات در این قانون باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The education secretary was pilloried by the press for his latest proposals.
[ترجمه گوگل]دبیر آموزش و پرورش به دلیل آخرین پیشنهاداتش مورد هجوم مطبوعات قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]دبیر آموزشی در مورد آخرین پیشنهادها خود مطبوعات را مورد انتقاد قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Johnson was vilified in the press for refusing to resign.
[ترجمه گوگل]جانسون به دلیل امتناع از استعفا در مطبوعات مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]جانسون برای امتناع از استعفا در مطبوعات بدنام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They gave assurances they would press for reciprocity with Greece in the issuing of visas.
[ترجمه گوگل]آنها تضمین دادند که برای اقدام متقابل با یونان در صدور ویزا فشار خواهند آورد
[ترجمه ترگمان]آن ها به آن ها اطمینان دادند که در صدور ویزا برای تقابل با یونان اقدام خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The prime minister was crucified in the press for his handling of the affair.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر در مطبوعات به دلیل مدیریت این ماجرا به صلیب کشیده شد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر در مطبوعات برای رسیدگی به این موضوع به صلیب کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was pilloried in the press for her extravagant parties.
[ترجمه گوگل]او به خاطر مهمانی های ولخرجی اش در مطبوعات مورد سرزنش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او در مطبوعات به خاطر مهمانی های باشکوه او مورد انتقاد قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He blamed the press for forcing his hand.
[ترجمه گوگل]او مطبوعات را به زور دستش سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]او مطبوعات را برای وادار کردن دستش مقصر دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• insistently demand; refer to over and over

پیشنهاد کاربران

خواستار چیزی شدن
تقاضای چیزی را کردن
سوق دادن
تقاضای فوری
برای تحقق چیزی تلاش کردن، سعی کردن، مجاهدت کردن، خواستارِ چیزی شدن، درخواست دادن، اصرار کردن، فشار وارد کردن

بپرس