flawed

/ˈflɒ//flɔː/

درز، رخنه، عیب، خدشه، عیب دار کردن، ترک برداشتن، تند باد، اشوب ناگهانی، کاستی

جمله های نمونه

1. a flawed diamond
الماس نقص دار

2. his reasoning is not flawed
استدلال او کاستی ندارد.

3. The plan was fatally flawed from the start.
[ترجمه گوگل]این طرح از همان ابتدا به طرز مهلکی ناقص بود
[ترجمه ترگمان]این نقشه از همان ابتدا ناقص و ناقص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The film is flawed by slightly treacly sentiment.
[ترجمه گوگل]فیلم از نظر احساسات کمی ناقص است
[ترجمه ترگمان]این فیلم با کمی احساسات متناقض معیوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Environmentalists say the treaty is fundamentally flawed.
[ترجمه گوگل]کارشناسان محیط زیست می گویند این معاهده اساساً ناقص است
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیط زیست می گویند که این معاهده اساسا معیوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A tiny mark flawed the otherwise perfect silk shirt.
[ترجمه گوگل]یک علامت کوچک باعث نقص پیراهن ابریشمی عالی می شد
[ترجمه ترگمان]نشانه کوچکی بود که با پیراهن ابریشمی بی عیب و نقصی پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These tests were so seriously flawed as to render the results meaningless.
[ترجمه گوگل]این آزمایش‌ها آنقدر ناقص بودند که نتایج را بی‌معنا نشان می‌دادند
[ترجمه ترگمان]این آزمایش ها تا اندازه ای اشکال داشت که نتیجه را بی معنی جلوه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Diamonds are still valuable, even when they are flawed.
[ترجمه گوگل]الماس ها هنوز هم با ارزش هستند، حتی اگر ناقص باشند
[ترجمه ترگمان]، الماس هنوز با ارزشه حتی وقتی که مشکل داشته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's a pity that the scar flawed her skin.
[ترجمه گوگل]حیف که جای زخم پوستش را خراب کرد
[ترجمه ترگمان]جای تاسف است که جای زخم روی پوستش باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And again by a badly flawed system of handling complaints.
[ترجمه گوگل]و مجدداً توسط سیستم بسیار ناقص رسیدگی به شکایات
[ترجمه ترگمان]و دوباره با یک سیستم معیوب که به شکایات رسیدگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Morrison said Apple had recently discovered flawed chips on the computers' main circuit boards could make them freeze up.
[ترجمه گوگل]موریسون گفت اپل اخیراً کشف کرده است که تراشه‌های معیوب روی بردهای مدار اصلی رایانه‌ها می‌توانند آنها را منجمد کنند
[ترجمه ترگمان]موریسون گفت که اپل به تازگی تراشه های flawed را در کامپیوترهای مدار اصلی کشف کرده است که می تواند آن ها را منجمد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Domesday was an attractive but deeply flawed concept.
[ترجمه گوگل]Domesday یک مفهوم جذاب اما عمیقاً معیوب بود
[ترجمه ترگمان]Domesday یک ایده جذاب اما کاملا ناقص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The material is flawed throughout.
[ترجمه گوگل]مواد در سراسر آن ناقص است
[ترجمه ترگمان]این مواد در کل ناقص هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His written language was far more flawed than hers had been at the outset; his thoughts were very simple and cliched.
[ترجمه گوگل]زبان نوشتاری او بسیار ناقص‌تر از زبان او در ابتدا بود افکار او بسیار ساده و کلیشه ای بود
[ترجمه ترگمان]زبانش far از آن بود که در آغاز سخن گفته باشد؛ افکارش بسیار ساده و کلیشه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• defective, imperfect, cracked
something that is flawed has a flaw of some kind.

پیشنهاد کاربران

معیوب
نارسا
Brian Jones at 80: A deeply flawed musical icon
1. Their very piousness was rooted in blind prejudice and this made them extremely interesting because they were so obviously flawed.
ریشه پرهیزکاری آنها ریشه در تعصب کورکورانه داشت و همین امر آنها را بسیار جالب توجه می کرد زیرا آشکارا دارای عیب و ایراد بودند.
...
[مشاهده متن کامل]

2. Is he afraid we will expose the huge holes in these fatally flawed proposals?
آیا او می ترسد که چاله های بزرگ این پیشنهادات ناقص کشنده را افشا کنیم؟
3. It just goes to show that the whole protest culture is fundamentally flawed.
این فقط نشان می دهد که کل فرهنگ اعتراض اساساً ناقص است.
4. His play has been described as an ambiguous presentation of two equally flawed characters.
نمایشنامه وی به عنوان نمایش مبهم دو شخصیت به همان اندازه معیوب توصیف شده است.
5. The real issue here is not public dental services, but flawed national health policy, and its legacy.
مسئله اصلی در اینجا خدمات دندانپزشکی عمومی نیست ، بلکه کاستی ( خطای ) سیاست بهداشت ملی و میراث آن است.
6. A nearly flawless operational application of airpower cannot substitute for a flawed strategy.
یک کاربرد عملیاتی تقریباً بی عیب و نقص از نیروی هوایی نمی تواند جایگزین یک استراتژی ناقص شود.
7. Their success immediately exposed the flawed assumptions of previous generations.
موفقیت آنها بلافاصله پیش فرضهای نادرست ( دارای عیب و ایراد ) نسلهای گذشته را آشکار کرد.
8. Any misstep can either lead to a flawed immune defense or to allergy, even autoimmunity.
هر اقدام اشتباه می تواند منجر به نقص دفاع ایمنی یا حساسیت ، حتی خود ایمنی شود.
Flawed ( adj ) = ناقض، دارای نقص، دارای عیب و ایراد، کاستی، نقص، معیوب
معانی دیگر>>>>>>> ناقص، دارای خطا

ناقص
مشکل دار، ایراد دار، دارای عیب و ایراد
دارای نقص، کاستی دار - ناقص، معیوب
خراب - عیب دار

بپرس