manifest
/ˈmænəˌfest//ˈmænɪfest/
معنی: خبر، اعلامیه، اشاره، نامه، بیانیه، فاش، بارز، ساطع، ظاهر، اشکار، معلوم کردن، ظاهر ساختن، بازنمود کردن، اشکار ساختن، اعلامیه دادن، فاش کردن
معانی دیگر: آشکار (از نظر بینایی یا تفکر)، واضح، روشن، مبرهن، هویدا، پروهان، آشکار کردن یا شدن، (از خود) نشان دادن، اثبات کردن، دلیل بر چیزی بودن، فرنود بودن، فهرست محمولات کشتی، اظهار نامه، مانیفست، (هواپیما) فهرست مسافران و کالاها، (کشتی و هواپیما و غیره) در فهرست محمولات وارد کردن
بررسی کلمه
صفت ( adjective )
• : تعریف: clear and unmistakable to the eye or mind; plain; obvious.
• مترادف: apparent, clear, evident, obvious, patent, plain, unmistakable
• متضاد: secret
• مشابه: blatant, clear-cut, conspicuous, frank, glaring, naked, noticeable, overt, prominent, salient, striking
• مترادف: apparent, clear, evident, obvious, patent, plain, unmistakable
• متضاد: secret
• مشابه: blatant, clear-cut, conspicuous, frank, glaring, naked, noticeable, overt, prominent, salient, striking
- His guilt was manifest to all.
[ترجمه kazemzade] گناه کار بودنش بر همگان آشکار گردید .|
[ترجمه حسین ربیعی(مترجم)] گناهش بر همگان آشکار بود.|
[ترجمه گوگل] گناه او برای همه آشکار بود[ترجمه ترگمان] احساس گناه او به همه آشکار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: manifests, manifesting, manifested
حالات: manifests, manifesting, manifested
• (1) تعریف: to show plainly; display; demonstrate.
• مترادف: display, exhibit, show
• متضاد: hide, mask, suggest
• مشابه: betray, declare, demonstrate, evidence, produce, prove, reveal, write
• مترادف: display, exhibit, show
• متضاد: hide, mask, suggest
• مشابه: betray, declare, demonstrate, evidence, produce, prove, reveal, write
- The results of the treatment generally manifest themselves after only four days.
[ترجمه محمد جواد] نتایج درمان عموماً خود را پس از چهار روز آشکار می کنند|
[ترجمه گوگل] نتایج درمان معمولاً پس از چهار روز خود را نشان می دهد[ترجمه ترگمان] نتایج این تیمار عموما خود را بعد از چهار روز آشکار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to evidence or prove.
• مترادف: evidence, prove, substantiate
• مشابه: demonstrate, show, validate
• مترادف: evidence, prove, substantiate
• مشابه: demonstrate, show, validate
- These documents manifest my client's innocence.
[ترجمه گوگل] این اسناد نشان دهنده بی گناهی موکل من است
[ترجمه ترگمان] این اسناد بیگناهی موکل من رو ثبت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این اسناد بیگناهی موکل من رو ثبت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to record or present in a ship's cargo list.
• مشابه: record, register
• مشابه: record, register
اسم ( noun )
مشتقات: manifestly (adv.), manifestness (n.)
مشتقات: manifestly (adv.), manifestness (n.)
• : تعریف: a list of cargo or passengers on a ship or airplane.
• مشابه: bill of lading, checklist, inventory, list, register, roll, roster
• مشابه: bill of lading, checklist, inventory, list, register, roll, roster
جمله های نمونه
1. a nation's manifest destiny
سرنوشت آشکار یک ملت
2. fear was manifest in her face
ترس از چهره اش می بارید.
3. he tried to manifest his love through deeds rather than words
او کوشید که عشق خود را در عمل نشان بدهد نه با حرف.
4. the truth of his words became manifest at that time
درستی گفته های او در آن هنگام آشکار شد.
5. There may be unrecog-nised cases of manifest injustice of which we are unaware.
[ترجمه گوگل]ممکن است موارد ناشناخته ای از بی عدالتی آشکار وجود داشته باشد که ما از آن بی اطلاعیم
[ترجمه ترگمان]ممکن است موارد unrecog - nised وجود داشته باشد که ما از آن بی اطلاع هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ممکن است موارد unrecog - nised وجود داشته باشد که ما از آن بی اطلاع هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The anger he felt is manifest in his paintings.
[ترجمه گوگل]خشم او در نقاشی هایش آشکار است
[ترجمه ترگمان]خشمی که احساس می کرد در نقاشی های او آشکار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]خشمی که احساس می کرد در نقاشی های او آشکار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. His nervousness was manifest to all those present.
[ترجمه گوگل]عصبانیت او برای همه حاضران آشکار بود
[ترجمه ترگمان]عصبانیت او به همه حاضران منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]عصبانیت او به همه حاضران منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The workers chose to manifest their dissatisfaction in a series of strikes.
[ترجمه گوگل]کارگران تصمیم گرفتند نارضایتی خود را در یک سری اعتصابات نشان دهند
[ترجمه ترگمان]کارگران تصمیم گرفتند نارضایتی خود را از سری حملات نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]کارگران تصمیم گرفتند نارضایتی خود را از سری حملات نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You manifest what you believe, not what you want.
[ترجمه گوگل]شما آنچه را که باور دارید آشکار می کنید، نه آنچه را که می خواهید
[ترجمه ترگمان]تو چیزی رو که باور می کنی، آشکار می کنه نه اینکه تو چی می خوای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تو چیزی رو که باور می کنی، آشکار می کنه نه اینکه تو چی می خوای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Her manifest lack of interest in the project has provoked severe criticism.
[ترجمه گوگل]عدم علاقه آشکار او به این پروژه انتقادات شدیدی را برانگیخته است
[ترجمه ترگمان]عدم علاقه او به این پروژه موجب انتقادهای شدید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]عدم علاقه او به این پروژه موجب انتقادهای شدید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. There was manifest relief among the workers yesterday at the decision not to close the factory.
[ترجمه گوگل]دیروز از تصمیم تعطیل نشدن کارخانه آرامش آشکاری در میان کارگران ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]دیروز کارگران در تصمیم خود برای بستن کارخانه احساس آسودگی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دیروز کارگران در تصمیم خود برای بستن کارخانه احساس آسودگی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Their devotion to God is made manifest in ritual prayer.
[ترجمه گوگل]ارادت آنها به خدا در نماز مناسکی آشکار می شود
[ترجمه ترگمان]فداکاری آن ها نسبت به خداوند در مراسم نماز مذهبی آشکار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]فداکاری آن ها نسبت به خداوند در مراسم نماز مذهبی آشکار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He is a manifest liar.
[ترجمه گوگل]او یک دروغگوی آشکار است
[ترجمه ترگمان] اون یه دروغگوی manifest
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه دروغگوی manifest
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. That is manifest to all of us.
[ترجمه گوگل]این برای همه ما آشکار است
[ترجمه ترگمان]این برای همه ما آشکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این برای همه ما آشکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The same alarm is manifest everywhere.
[ترجمه گوگل]همان زنگ خطر در همه جا آشکار است
[ترجمه ترگمان] همون هشدار همه جا پخش شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همون هشدار همه جا پخش شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Their frustration and anger will manifest itself in crying and screaming.
[ترجمه N.p] سرخوردگی و خشمهایشان در گریه کردن ها و جیغ زدن هایشان آشکار میشود|
[ترجمه گوگل]ناامیدی و عصبانیت آنها خود را به صورت گریه و فریاد نشان می دهد[ترجمه ترگمان]عصبانیت و عصبانیت آن ها خودش را به گریه می اندازد و جیغ می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. It was their manifest failure to modernize the country's industries.
[ترجمه گوگل]این شکست آشکار آنها در نوسازی صنایع کشور بود
[ترجمه ترگمان]این شکست آشکار آن ها برای مدرن کردن صنایع کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این شکست آشکار آن ها برای مدرن کردن صنایع کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The educational system is a manifest failure.
[ترجمه گوگل]سیستم آموزشی یک شکست آشکار است
[ترجمه ترگمان]سیستم آموزشی یک شکست آشکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]سیستم آموزشی یک شکست آشکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
خبر (اسم)
account, report, news, announcement, information, word, narration, notification, advice, notice, advertisement, manifest, predicate
اعلامیه (اسم)
assertion, statement, act, declaration, proclamation, communique, manifesto, manifest
اشاره (اسم)
slur, inkling, action, gesture, mention, hint, indication, allusion, warning, innuendo, suggestion, manifest, ensign, beck, symbol, gest, insinuation, referral
نامه (اسم)
epistle, letter, manifest, breve
بیانیه (اسم)
assertion, statement, proclamation, manifesto, manifest, bulletin
فاش (صفت)
open, manifest, obvious, overt
بارز (صفت)
clear, sensible, manifest
ساطع (صفت)
clear, manifest, evident, radiant, splendent
ظاهر (صفت)
outside, clear, apparent, external, outward, exterior, manifest, obvious, evident, patent, confessed, conspicuous, discernible, evidential, flat-out, noticeable, observable, ostensive
اشکار (صفت)
out, clear, explicit, plain, apparent, open, bare, signal, open-and-shut, manifest, obvious, flagrant, evident, patent, crying, public, conspicuous, overt, palpable, self-explaining, self-explanatory, semblable, transpicuous
معلوم کردن (فعل)
specify, reveal, manifest, determine, ascertain, define, locate
ظاهر ساختن (فعل)
reveal, manifest, expose, lay out
بازنمود کردن (فعل)
manifest
اشکار ساختن (فعل)
open, manifest, unveil
اعلامیه دادن (فعل)
manifest
فاش کردن (فعل)
utter, give away, tell, unfold, reveal, disclose, manifest, descry, babble, divulge, betray, squeal, tattle, peach, uncloak
تخصصی
[کامپیوتر] فهرست ،بیانه - فهرستی از محتویات یک حمل؛ فهرستی از فایلهای منتقل شده به صورت یک گروه .
[حقوق] مانیفست، اظهارنامه، صورت محموله کشتی یا هواپیما که توسط ناخدا یا خلبان امضاء شده و به مأموران گمرک ارائه می شود، ظاهر، آشکار
[حقوق] مانیفست، اظهارنامه، صورت محموله کشتی یا هواپیما که توسط ناخدا یا خلبان امضاء شده و به مأموران گمرک ارائه می شود، ظاهر، آشکار
به انگلیسی
• cargo list; passenger list of a ship or plane; list of contents of a shipment; list of wagons that form a freight train; manifesto
show clearly, reveal, make obvious, prove
obvious, evident, clear
if something is manifest, people can easily see that it exists or is true; a formal word.
if you manifest something or if it manifests itself, people are made aware of it; a formal word.
show clearly, reveal, make obvious, prove
obvious, evident, clear
if something is manifest, people can easily see that it exists or is true; a formal word.
if you manifest something or if it manifests itself, people are made aware of it; a formal word.
پیشنهاد کاربران
نشان دادن/به نمایش گذاشتن/ نمایاندن
ابراز کردن/ نشانه ای بروز دادن / نشانه ابراز کردن/
ابراز کردن/ نشانه ای بروز دادن / نشانه ابراز کردن/
بارنامه
[حقوق تجارت و امور تجاری]
[حقوق تجارت و امور تجاری]
رویه ( فیزیک )
آشکار شدن
Signs _symptoms
نمود، تجلی
پدیدار شدن، پیدا شدن، شکل گرفتن
محقق شدن
به تحقق رسیدن
به تحقق رسیدن
مشخص شدن
توجه: Manifest با Manifesto اشتباه نشود!
Manifest : آشکار ساختن، بارنامه ( لیست بارها یا مسافرین )
Manifesto: بیانیه، مرامنامه، نوشته ای که در آن، یک گروه یا حزب، نظریات سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فلسفی، و یا ادبی خود را اعلام می کنند.
Manifest : آشکار ساختن، بارنامه ( لیست بارها یا مسافرین )
Manifesto: بیانیه، مرامنامه، نوشته ای که در آن، یک گروه یا حزب، نظریات سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فلسفی، و یا ادبی خود را اعلام می کنند.
متبلور شدن
پیدا
مشخصه فکری
[رایانه] صورت کد
فایل متنی شامل مشخصات مولفه های کد تشکیل دهنده یک برنامه.
فایل متنی شامل مشخصات مولفه های کد تشکیل دهنده یک برنامه.
خط فکری
آشکار
از خود بروز دادن
از خود بروز دادن
نشان دادن
مرام نامه
[پزشکی] بروز ( بیماری )
manifestation: تظاهرات ( بیماری )
manifestation: تظاهرات ( بیماری )
مترادف=
معلوم شد
اثبات شد
افشا شد
بدون ابهام
قابل توجه
سر راست
مشهود
آشکار
صریح
بی تردید
قابل توجه
معلوم شد
اثبات شد
افشا شد
بدون ابهام
قابل توجه
سر راست
مشهود
آشکار
صریح
بی تردید
قابل توجه
متجلی کردن
manifest ( حملونقل دریایی )
واژه مصوب: صورت بار 2
تعریف: شرح مشخصات کالاهای بارگیریشده در کشتی شامل نام صاحب کالا یا نمایندۀ او، وزن، اندازه، مقدار و بنادر مقصد و مبدأ
واژه مصوب: صورت بار 2
تعریف: شرح مشخصات کالاهای بارگیریشده در کشتی شامل نام صاحب کالا یا نمایندۀ او، وزن، اندازه، مقدار و بنادر مقصد و مبدأ
Become manifest :صادر شدن
به ظهور رساندن، پدیدار ساختن، به عمل آوردن، به حقیقت نشاندن
براهانیدن.
نمودار کردن
تبلور یافتن، نمایان شدن، نمود یافتن
which have been manifested in the self - sufficiency of agricultural and food products, industrial and scientific production, nanotechnology, peaceful nuclear energy and many other areas.
which have been manifested in the self - sufficiency of agricultural and food products, industrial and scientific production, nanotechnology, peaceful nuclear energy and many other areas.
بعنوان فعل:
to show something clearly, especially a feeling, an attitude or a quality : نشان دادن، به نمایش گذاشتن، آشکار کردن
معادل: demonstrate | show | appear
The workers chose to manifest their dissatisfaction in a series of strikes:
کارگران تصمیم گرفتند نارضایتی خودشونو در یک سری اعتصابات نشون بدن.
The illness first manifested itself in/as severe stomach pains.
بیماری ابتدا خودشو به صورت درد شدید معده نشون داده.
The virus needs two weeks to manifest itself.
ویروس دو هفته زمان نیاز داره تا خودشو نشون بده.
بعنوان اسم:
a list of goods or passengers on a ship or a train or an aircraft : بارنامه، لیست با ها یا مسافرین
بعنوان صفت:
easy to see or understand : مشهود، آشکار، واضح، پیدا
معادل: clear | obvious
His nervousness was manifest to all those present
عصبانیتش برای همه حاضران مشهود ( پیدا ) بود
The anger he felt is manifest in his paintings
خشمی که احساس میکرد، در نقاشی هاش پیداست ( مشهوده )
The educational system is a manifest failure.
این سیستم آموزشی یک شکست آشکاره
to show something clearly, especially a feeling, an attitude or a quality : نشان دادن، به نمایش گذاشتن، آشکار کردن
معادل: demonstrate | show | appear
The workers chose to manifest their dissatisfaction in a series of strikes:
کارگران تصمیم گرفتند نارضایتی خودشونو در یک سری اعتصابات نشون بدن.
The illness first manifested itself in/as severe stomach pains.
بیماری ابتدا خودشو به صورت درد شدید معده نشون داده.
The virus needs two weeks to manifest itself.
ویروس دو هفته زمان نیاز داره تا خودشو نشون بده.
بعنوان اسم:
a list of goods or passengers on a ship or a train or an aircraft : بارنامه، لیست با ها یا مسافرین
بعنوان صفت:
easy to see or understand : مشهود، آشکار، واضح، پیدا
معادل: clear | obvious
His nervousness was manifest to all those present
عصبانیتش برای همه حاضران مشهود ( پیدا ) بود
The anger he felt is manifest in his paintings
خشمی که احساس میکرد، در نقاشی هاش پیداست ( مشهوده )
The educational system is a manifest failure.
این سیستم آموزشی یک شکست آشکاره
هم یعنی آشکار شدن و پدیدار شدن و هم یعنی به تحقق رسیدن و عملی شدن. . . .
در کل یعنی آشکار شدن و ظهور چیزی. . .
در کل یعنی آشکار شدن و ظهور چیزی. . .
Give away
افشا کردن، فاش کردن
افشا کردن، فاش کردن
فرازنامه
ظهور پیدا کردن
بروز دادن، هویدا ساختن
بارز ، هویدا
فهرست مسافران و کالاها
بارز ، هویدا
فهرست مسافران و کالاها
مرام نامه. مرام
فرازنامه_ مرام نامه
اعلامیه، بیانیه، مانیفیست، اظهارنامه ای با بیان صریح و آشکار که برای شفاف سازی عمومی به کار می رود.
به وجود آوردن، ایجاد کردن
منشور