slap

/sˈlæp//slæp/

معنی: تودهنی، ضربه شدید، ضربت سریع، صدای چلب چلوپ، ضربت، با کف دست زدن، تپانچه زدن، زدن
معانی دیگر: (با چیز مسطح به ویژه کف دست) زدن، سیلی زدن، چک زدن، لت زدن، کشیده زدن، صدای سیلی، (صدای) درق، شرق، شپلق، شلپ، تلپی انداختن یا قرار دادن، پرت کردن، با بی دقتی انجام دادن، (عامیانه) مستقیم، مستقیما، یکسر، صاف، توهین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sharp blow, as with an open hand, that makes a cracking sound.
مشابه: clap, lick

(2) تعریف: the sound of such a blow.
مشابه: clap

(3) تعریف: an insult, rebuke, or injurious comment.
مشابه: lick, snub
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slaps, slapping, slapped
عبارات: slap around, slap down
(1) تعریف: to strike with a flat surface, esp. an open hand.
مشابه: clap

(2) تعریف: to put, throw down, or the like with the sound of a slap.

- She slapped her papers down on the desk.
[ترجمه A.A] او کاغذیادداشتهایش را پرت کردبطرف پایین روی میز
|
[ترجمه گوگل] کاغذهایش را روی میز کوبید
[ترجمه ترگمان] او کاغذها را روی میز کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) to put or make hastily and haphazardly.

- She slapped on some lipstick.
[ترجمه A.A] او با بی دقتی مقداری رژ لب زد
|
[ترجمه گوگل] کمی رژ لب زد
[ترجمه ترگمان] اون یه رژلب زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He slapped together a quick meal.
[ترجمه گوگل] او یک غذای سریع را با هم سیلی زد
[ترجمه ترگمان] او با یک غذای سریع به هم ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to strike against something with the sound of a slap.

- The waves slapped against the shore.
[ترجمه گوگل] امواج به ساحل سیلی زدند
[ترجمه ترگمان] موج ها به ساحل ضربه زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: slapper (n.)
• : تعریف: directly, forcibly, or suddenly; smack.

- She ran slap into me in the fog.
[ترجمه گوگل] او در مه به من سیلی زد
[ترجمه ترگمان] توی مه به من سیلی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. slap and tickle
(انگلیس - خودمانی) مغازله،ماچ و بوسه

2. slap down
(عامیانه) 1- سرزنش کردن،نکوهش کردن 2- تودهنی زدن،وادار به سکوت کردن

3. slap somebody on the back
(به منظور تشویق و غیره) دست بر شانه یا پشت کسی زدن

4. slap something on something
(مالیات یا قیمت و غیره ی چیزی را) افزودن،بالابردن

5. to slap a hat on one's head
با بی دقتی و شتاب کلاه روی سر گذاشتن

6. to slap some paint onto a wall
دیوار را شلپ شولوپ رنگ زدن

7. a slap (or tap) on the wrist
تنبیه خفیف

8. a slap in the face
1- تو گوشی،سیلی 2- توهین،خوارشماری،تودهنی

9. a backhanded slap
سیلی با پشت دست

10. a smart slap
سیلی درد آور

11. i ran slap into a tree
صاف خوردم به درخت.

12. i heard a loud slap from the next-door room
صدای شلپ بلندی را از اتاق مجاور شنیدم.

13. i had a good mind to slap him hard
دلم می خواست یک سیلی محکم به او بزنم.

14. "The Sun" calls it a massive slap in the face for the United States government.
[ترجمه گوگل]«سان» آن را سیلی بزرگی بر صورت دولت ایالات متحده می داند
[ترجمه ترگمان]\"سان\" آن را یک سیلی عظیم به صورت دولت ایالات متحده می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Anne's house is slap bang next to the station.
[ترجمه گوگل]خانه آنه در کنار ایستگاه است
[ترجمه ترگمان]خانه آن در کنار ایستگاه یک بنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I gave the scoundrel a slap in the face.
[ترجمه گوگل]یک سیلی به صورت رذل زدم
[ترجمه ترگمان]سیلی محکمی به صورتش زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His cheek tingled from the slap.
[ترجمه گوگل]گونه اش از سیلی گزگز می کرد
[ترجمه ترگمان]گونه اش از سیلی به سوزش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She stood slap in the middle of the path, so I couldn't get past.
[ترجمه خجسته] اوصاف وسط مسیر ایستاده بود و من نمی توانستم ردشوم
|
[ترجمه گوگل]او در وسط راه با سیلی ایستاد، بنابراین من نتوانستم از کنارش بگذرم
[ترجمه ترگمان]او وسط جاده ایستاده بود و من نمی توانستم از کنارش بگذرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He gave me a hearty slap on the back.
[ترجمه گوگل]سیلی محکمی به پشتم زد
[ترجمه ترگمان]از ته دل سیلی محکمی به من زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. We could slap some paint on it.
[ترجمه گوگل]می توانستیم کمی رنگ روی آن بکوبیم
[ترجمه ترگمان] میتونیم یه خورده روش نقاشی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تودهنی (اسم)
slap

ضربه شدید (اسم)
slap, slat

ضربت سریع (اسم)
slap

صدای چلب چلوپ (اسم)
slap

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

با کف دست زدن (فعل)
slap

تپانچه زدن (فعل)
slap

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

تخصصی

[عمران و معماری] ضربه سیلی

انگلیسی به انگلیسی

• blow made with an open hand, smack, whack; noise like that of a slap, crack; insult, sharp criticism; guitar technique
strike with an open hand, smack, whack; make a noise like that of a slap; insult, criticize harshly; put place or set down with a loud sharp noise
directly, sharply, smack
if you slap someone, you hit them with the palm of your hand. verb here but can also be used as a count noun. e.g. give him a slap if he is too much of a pest.
if you slap someone on the back, you hit them in a friendly manner on their back. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a hefty slap on the back.
if you slap something onto a surface, you put it there quickly and carelessly.
if something that someone does is a slap in the face, it shocks or upsets you because you feel that it is not justified and seems like a betrayal.
a slap on the wrist is a warning or punishment that is not very severe.

پیشنهاد کاربران

ضربه ای که با کف دست باشه و فرقی نمیکنه به کجای بدن زده بشه
slap به معنی چک زدن هست ( فقط برای صورت استفاده میشه )
smack به معنی سیلی زدن هست ( برای نقاط دیگه بدن به خصوص باسن استفاده میشه )
هر دو عمل ضربه زدن و کتک زدن با کف دست هست اما همانطور که توضیح داده شد نحوه استفاده از کلمات متفاوته.
To put or move something quickly or with force
در کونی
In slang language: especially in refer to music
Excellent
Extremely good
Slap is slang verb meaning “to be excellent or amazing. ” It’s especially used to refer to a song someone finds extremely good, as in This song slaps!
وقتی یک چیزی خیلی عالیه از این فعل به عنوان یک slang استفاده میکنن. مخصوصا راجع به آهنگ ها
چَک زدن در گوش کسی - سیلی زدن - کشیده زدن
✨ Chris Rock's mom addresses Will Smith Oscars incident: When he slapped Chris, he slapped all of us
@FoxNews. com
✨ What shall I say?
Tell him go to hell. Tell him that if he comes here one more time, I will call the police.
...
[مشاهده متن کامل]

Why are you still here?
But he must tip me.
I don't care.
If I say that, instead of a tip he will slap me in the face.
Suppose I say you told him to wait.
And let him wait until he fucks his ass off.
No, no way.
Just tell him what I said, quick now.
At your service.
حالا چی بهش بگم؟
بهش بگو بره به دَرَک واصل بشه. بگو اگه یه دفعه دیگه مزاحم من بشه، میدمش دَسِ پاسبون.
. . . چرا وایسادی؟
آخه قراره بهم انعام بده.
خب به من چه.
آخه اگه حرفایی که شما میگید بهش بگم، عوض انعام، دو چَک میزنه دَرِ گوشم.
میگم آ. . . چطوره بهش بگم شما گفتید منتظرتون وایسه.
بذارید اینقدر بمونه تا جون از کونش در ره. . . 😂😂
نه. . . وای عجب گیری افتادم آ!
همینکه بهت گفتم بهش بگو، بدو برو حالا.
باشه، قربون شما.

کف گرگی زدن
چَکیدَن = چک زدن
م. ث
مُشتیدن های سپهر به درد نمی خورد. اما وقتی می چکَید، تا ۳ روز گوشِت زنگ می کِشید.
سیلییدن = سیلی زدن
م. ث
جوری می سیلیَم تو گوشت که سرت با تَهت یکی بشه.
سیلی
تودهنی
چک زدن به صورت
هنگامی که میخواهیم در مورد صدور یک الزام یا تعهد قانونی ( جریمه یا شکایت یا محکومیت یا زندان ) صحبت کنیم از این فعل با حرف اضافه withاستفاده میکنیم.
He was found guilty by judge and slapped with a five - year sentence
...
[مشاهده متن کامل]

او از طرف قاضی مجرم شناخته شد و برایش ۵ سال بریدند
Officer slapped her with a speeding ticket
پلیس او را جریمه کرد ( قبض جریمه صادر کرد )

سیلی زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس