respondent

/rəˈspɑːndənt//rɪˈspɒndənt/

معنی: جواب گو، مطابق، واکنشدار
معانی دیگر: پاسخگو، جواب دهنده، پاسخ دهنده، موافق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: responding or replying.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who gives a response or reply.

(2) تعریف: a defendant in certain kinds of law cases such as divorce.

جمله های نمونه

1. She divorced the respondent on the grounds of unreasonable behaviour.
[ترجمه گوگل]او متهم را به دلیل رفتار غیرمنطقی طلاق داد
[ترجمه ترگمان]او در زمینه رفتار غیر منطقی از پاسخ دهنده جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He stated that he had never seen the respondent.
[ترجمه گوگل]وی اظهار داشت که هرگز مخاطب را ندیده است
[ترجمه ترگمان]او گفت که هرگز the را ندیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The respondent took this opportunity to add an entry on the computer which gave a 70 percent. discount on the sale.
[ترجمه گوگل]پاسخ دهنده از این فرصت استفاده کرد و یک ورودی به رایانه اضافه کرد که 70 درصد را نشان داد تخفیف در فروش
[ترجمه ترگمان]پاسخ دهندگان این فرصت را برای افزودن یک ورودی به کامپیوتر که ۷۰ درصد به آن داده شد، به دست آورد بابت فروش تخفیف بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is the respondent who, though concerned about interparty marriage, is indifferent about election campaigns.
[ترجمه گوگل]این پاسخ دهنده ای است که اگرچه نگران ازدواج بین حزبی است، اما نسبت به مبارزات انتخاباتی بی تفاوت است
[ترجمه ترگمان]این همان پاسخ دهنده است که هر چند نگران ازدواج interparty است، نسبت به فعالیت های انتخاباتی بی تفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. By this time the respondent had loaded the goods into a van and rejoined Mr. A. in the key department.
[ترجمه گوگل]در این زمان مخاطب کالا را در یک ون بار کرده بود و دوباره به آقای الف در بخش کلید پیوست
[ترجمه ترگمان]در این اثنا the کالا را سوار ون کرده و به آقای الف ملحق شده بود در بخش کلیدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The respondent took this opportunity to add an entry on the computer which gave a 70% discount on the sale.
[ترجمه گوگل]پاسخ دهنده از این فرصت استفاده کرد و یک ورودی به رایانه اضافه کرد که 70٪ تخفیف در فروش می داد
[ترجمه ترگمان]پاسخ دهندگان این فرصت را برای افزودن یک ورودی به کامپیوتر که ۷۰ درصد تخفیف در فروش داشت، به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Keep lists short or show the respondent a card with the relevant items.
[ترجمه گوگل]لیست ها را کوتاه نگه دارید یا کارتی با موارد مرتبط به پاسخ دهنده نشان دهید
[ترجمه ترگمان]لیست را کوتاه نگه دارید یا به پاسخ دهنده یک کارت با آیتم های مربوطه نشان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For example, a leading question may take the respondent outside the bounds of the context of everyday life.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، یک سوال پیشرو ممکن است پاسخ دهنده را خارج از محدوده بافت زندگی روزمره قرار دهد
[ترجمه ترگمان]برای مثال، یک پرسش مهم ممکن است پاسخ دهنده را در خارج از محدوده زندگی روزمره بپذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. By that time the respondent had loaded the machine into his van and had rejoined his employer in the key department.
[ترجمه گوگل]در آن زمان مخاطب دستگاه را در ون خود بار کرده بود و دوباره به کارفرمای خود در بخش کلید ملحق شده بود
[ترجمه ترگمان]در آن زمان پاسخ دهنده ماشین را به داخل ماشین خود بار کرده بود و به کارفرمای خود در بخش کلیدی ملحق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The respondent may also adduce argument.
[ترجمه a] پاسخ دهنده همچنین ممکن است استدلال کند
|
[ترجمه گوگل]پاسخ دهنده نیز ممکن است استدلال کند
[ترجمه ترگمان]پاسخ دهنده همچنین ممکن است استدلال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Respondent: No I wouldn't, I wouldn't class them as being Northumbrians.
[ترجمه گوگل]پاسخ دهنده: نه من این کار را نمی کنم، من آنها را به عنوان نورثومبریایی طبقه بندی نمی کنم
[ترجمه ترگمان]نه، این کار را نمی کنم، من آن ها را به عنوان یک احمق جمع نخواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The assistant returned to see the respondent carrying the goods towards the main exit and loading them into a van.
[ترجمه گوگل]دستیار برگشت تا پاسخگو را ببیند که کالاها را به سمت خروجی اصلی حمل می کند و آنها را در یک ون بار می کند
[ترجمه ترگمان]دستیار برگشت تا پاسخگو را ببیند که کالا را به سمت خروجی اصلی می برد و آن ها را در یک ون بارگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Respondent, echoing the courts below, labels it a racial quota.
[ترجمه گوگل]پاسخ دهنده، با تکرار دادگاه های زیر، آن را یک سهمیه نژادی می داند
[ترجمه ترگمان]Respondent، که دادگاه ها را در زیر منعکس می کند، به عنوان سهمیه نژادی برچسب ها را برچسب می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both interviewer and respondent are allowed much greater leeway in asking and answering questions than is the case with the structured interview.
[ترجمه گوگل]هم مصاحبه‌کننده و هم پاسخ‌دهنده، نسبت به مصاحبه ساختاریافته، آزادی عمل بسیار بیشتری در پرسیدن و پاسخ دادن به سؤالات دارند
[ترجمه ترگمان]هر دو مصاحبه کننده و هم پاسخ دهنده در پاسخ دادن و پاسخ دادن به سوالات در مقایسه با این مصاحبه ساختار یافته، اجازه آزادی عمل بسیار بیشتری را می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They must first order the respondent to abate the nuisance.
[ترجمه گوگل]آنها ابتدا باید به پاسخ دهنده دستور دهند که مزاحمت را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]اول باید ترتیب the را بدهند تا مزاحم او نشوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جواب گو (اسم)
undertaking, responder, undertaker, respondent

مطابق (صفت)
accordant, matching, according, conforming, relevant, similar, agreeing, correspondent, alike, alike in form, alike in shape, comformable, respondent

واکنش دار (صفت)
reactive, respondent

تخصصی

[حقوق] خوانده، مدعی علیه
[آمار] پاسخگو

انگلیسی به انگلیسی

• defendant; one who responds, one who answers
a respondent is a person who answers a questionnaire or a request for information of some kind.

پیشنهاد کاربران

respond = پاسخ دادن
response = پاسخ
respondent = پاسخ دهنده
responsibility = مسئولیت
responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی
responsible = مسئولیت پذیر
responsive = پاسخگو
responsibly = با مسئولیت
responsively : پاسخگویانه
در حقوق،
خوانده یا متهم
شرکت کنندگان در یک نظرسنجی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : respond
✅️ اسم ( noun ) : response / respondent / responsibility / responsiveness
✅️ صفت ( adjective ) : responsible / responsive
✅️ قید ( adverb ) : responsibly / responsively
مدعی علیه ( حقوق )
پاسخگو
• پاسخ دهنده
حالا این پاسخ دهنده می خواد در جایگاه پاسخ دادن به سوال یا نظر سنجی باشه،
در مقام متهم باشه،
یا حتی یک واکنش دهنده غیر انسانی باشه که به یک محرک خاص واکنش نشون می ده.
1. پاسخ دهنده
2. متهم

بپرس