persuade

/pərˈsweɪd//pəˈsweɪd/

معنی: ترغیب کردن، وادار کردن، بران داشتن
معانی دیگر: متقاعد کردن، مجاب کردن، (به زور استدلال) واداشتن، معتقد کردن، قبولاندن، تلقین کردن، پذیراندن، بر آن داشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: persuades, persuading, persuaded
مشتقات: persuadable (adj.), persuadingly (adv.), persuader (n.)
(1) تعریف: to cause (another) to do something through reasoning, arguing, or appealing to the emotions.
مترادف: convince, get, induce
متضاد: dissuade
مشابه: argue, cajole, coax, constrain, entice, influence, inveigle, lead, lure, motivate, move, prevail on, prompt, sway, sweet-talk, talk into, wheedle

- Their commercial really persuades people to try their product.
[ترجمه A.A] آگهی بازرگانی آنها واقعامردم را برای امتحان محصولشان ترغیب میکند
|
[ترجمه زینب سرآمد] تبلیغات بازرگانی آنها واقعا مردم را ترغیب می کند که محصولشان را امتحان کنند.
|
[ترجمه گوگل] تبلیغات آنها واقعاً مردم را متقاعد می کند که محصول آنها را امتحان کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها واقعا مردم را قانع می کنند که محصول خود را امتحان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her professor persuaded her to publish her research paper.
[ترجمه ستاره] استادش او را متقاعد کرد که تحقیقات خود را منتشر کند.
|
[ترجمه گوگل] استادش او را متقاعد کرد که مقاله تحقیقاتی خود را منتشر کند
[ترجمه ترگمان] پروفسور او را قانع کرد که مقاله تحقیقاتی خود را منتشر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause (another) to believe something; convince.
مترادف: convince
مشابه: bring around, induce

- He persuaded the jury that his client was innocent.
[ترجمه گوگل] او هیئت منصفه را متقاعد کرد که موکلش بی گناه است
[ترجمه ترگمان] اون هیات منصفه رو قانع کرد که موکلش بیگناه بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her sincere expression persuaded us that she was telling the truth.
[ترجمه حمید باقری منچستر] بیان صادقانه او ما را مجاب کرد که او حقیقت را می گفت. .
|
[ترجمه گوگل] بیان صمیمانه او ما را متقاعد کرد که او حقیقت را می گوید
[ترجمه ترگمان] چهره صادقانه او ما را متقاعد کرد که او حقیقت را می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. persuade yourself that you will not fail
به خودت تلقین کن که ناکام نخواهی شد.

2. Can you persuade him to give up his bachelor days and get married?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید او را متقاعد کنید که دوران مجردی خود را رها کند و ازدواج کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید او را قانع کنید که روزه ای bachelor را رها کند و ازدواج کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No one could persuade the captain to leave the sinking ship.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نتوانست کاپیتان را متقاعد کند که کشتی در حال غرق شدن را ترک کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی توانست کاپیتان را تشویق کند که از کشتی غرق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Beth's shriek persuaded Jesse that she was in real danger.
[ترجمه گوگل]فریاد بث جسی را متقاعد کرد که او در خطر واقعی است
[ترجمه ترگمان]فریاد بت به جسی گفته بود که او واقعا در خطر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The fox that had lost its tail would persuade others out of theirs.
[ترجمه گوگل]روباهی که دم خود را گم کرده بود، دیگران را از دم خود متقاعد می کرد
[ترجمه ترگمان]روباه که دمش را گم کرده بود بقیه را از آن ها بیرون می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I failed in my attempt to persuade her.
[ترجمه موسی] من در تلاش برای متقاعد کردن او شکست خوردم
|
[ترجمه F.S] من در تلاش برای متقاعد کردن ( مجبور کردن ) ان شکست خوردم ( با شکست مواجه شدم )
|
[ترجمه گوگل]من در تلاشم برای متقاعد کردن او شکست خوردم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را قانع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chairman failed in trying to persuade the committee to share his opinion.
[ترجمه گوگل]رئیس در تلاش برای متقاعد کردن کمیته برای به اشتراک گذاشتن نظر خود شکست خورد
[ترجمه ترگمان]رئیس در تلاش برای متقاعد کردن این کمیته برای به اشتراک گذاشتن نظرات خود ناکام ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I tried to persuade him, but with little or no effect.
[ترجمه Helen] من سعی کردم او را متقاعد کنم اما کوچکترین تاثیری هم نداشت
|
[ترجمه گوگل]من سعی کردم او را متقاعد کنم، اما با تأثیر کم یا بدون تأثیر
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را متقاعد کنم، اما نه کمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All her wiles were to persuade them to buy the goods.
[ترجمه حسین رضایی] همه حیله های او برای ترغیب آنها به خرید کالا ها بود
|
[ترجمه گوگل]تمام حیله های او برای ترغیب آنها به خرید کالا بود
[ترجمه ترگمان]همه حیله های او می خواستند آن ها را متقاعد کنند که اجناس را بخرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He couldn't persuade me into accepting his terms.
[ترجمه نسرین] اونتوانست مرا برای پذیرش شرایطش قانع کند
|
[ترجمه گوگل]او نتوانست مرا متقاعد کند که شرایطش را بپذیرم
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست من را قانع کند که شرایط او را قبول کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I am trying to persuade him to give up the attempt.
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم او را متقاعد کنم که از تلاش منصرف شود
[ترجمه ترگمان]من سعی می کنم او را متقاعد کنم که از این اقدام منصرف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He tried to persuade her but failed.
[ترجمه گوگل]سعی کرد او را متقاعد کند اما موفق نشد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد او را متقاعد کند که شکست خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Can you persuade him out of his foolish plans?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید او را از برنامه های احمقانه اش متقاعد کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید او را از نقشه های احمقانه خود منصرف کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the sentence 'I tried to persuade him, but he wouldn't come', 'come' is an intransitive verb.
[ترجمه گوگل]در جمله «سعی کردم او را متقاعد کنم، اما او نمی آمد»، «بیا» یک فعل مجهول است
[ترجمه ترگمان]در این جمله سعی کردم او را متقاعد کنم، اما او نخواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Try to persuade him to come.
[ترجمه گوگل]سعی کنید او را متقاعد کنید که بیاید
[ترجمه ترگمان]سعی کن او را متقاعد کنی که بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It is difficult to persuade the superpowers to disarm.
[ترجمه گوگل]متقاعد کردن ابرقدرت ها برای خلع سلاح دشوار است
[ترجمه ترگمان]متقاعد کردن قدرت های ویژه برای خلع سلاح کردن دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Insurance companies try to persuade them to cover themselves against illness or death.
[ترجمه گوگل]شرکت های بیمه سعی می کنند آنها را متقاعد کنند که خود را در برابر بیماری یا مرگ پوشش دهند
[ترجمه ترگمان]شرکت های بیمه تلاش می کنند تا آن ها را متقاعد کنند که خود را در برابر بیماری یا مرگ پنهان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترغیب کردن (فعل)
encourage, cheer, influence, put, harp, persuade

وادار کردن (فعل)
enforce, have, move, influence, compel, oblige, persuade, induce, impel, endue, instigate

بران داشتن (فعل)
lead, persuade

انگلیسی به انگلیسی

• convince, induce, sway
if someone or something persuades you to do a particular thing, they cause you to do it by giving you a good reason for doing it.
if someone persuades you that something is true, they say things that eventually make you believe that it is true.

پیشنهاد کاربران

فرق convince با persuade
در Convince شما کسی رو متقاعد میکنید که چیزی حقیقت دارد یا درست است یا چیزی غلط است ودر کل عقیده شخص را درآن باره عوض میکنید.
در persuade شما کسی رو مجاب میکنید که عملی درست است و وی را وادار میسازید تا آن عمل را انجام بدهد.
متقاعد کردن، قانع کردن
مثال: He tried to persuade her to come with him.
او سعی کرد او را متقاعد کند که با او بیاید.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
متقاعد کردن ، راضی کردن
synonym : convince
persuade = to make someone do or believe something by giving them a good reason to do it or by talking to that person and making them believe it
بعضی وقتا میشه "تحت تأثیر قرار دادن/گرفتن" ترجمش کرد. مثلاً اینجا:
"what were needed were simple psychological tactics to persuade her of my empathy"
به اون دوستمون الکی دیسلایک ندید: )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : persuade
✅️ اسم ( noun ) : persuasion / persuasiveness
✅️ صفت ( adjective ) : persuasive
✅️ قید ( adverb ) : persuasively
اقناع کردن.
.
convince نیز به معنای متقاعد کردن میباشد.
.
نباید خلط شوند.
به معنای قانع کردن کسی برای انجام دادن کاری. ساختن کسی برای پزیرفتن/باور کردن یک چیزی توسط استدلال کردن وسلسله دلایل منطقی
وادار کردن کسی برای خرید چیزی
متقاعد کردن
Persuade : متقاعد، مجاب، قانع با راضی کردن
Pursue : تعقیب کردن
Purse : کیف پول
Mack willing
راضی کردن و متقاعد کردن با منطق و ارایه شواهد و غیره. ترغیب کردن. . We could'nt persuade him to stay ما نمیتونیم به موندن ترغیبش کنیم، ما نمیتونیم او رو راضی به موندن کنیم.
سلام، به معنای متقاعد یا مجاب کردن کسی برای انجام کاری هستش. مقال:
I'm a stubborn person, you cant persuade me=من فرد یک دنده ( خودرای، لجباز ) ی هستم، شما نمی توانید مرا متقاعد کنید.
موفق باشید!^^
convince
receptive
appeal
فرا خواندن
قانع کردن فهماندن
قانع کردن
تحت تاثیر قرار دادن/گرفتن
تشویق کردن
راضی کردن
تلقین کردن. راضی نمودن. تحریک کردن به قبول کردن خواسته یا پیشنهاد . ترغیب کردن.
تشویق کردن
راضی کردن
متقاعد کردن
راضی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس