empower

/ˌɪmˈpaʊər//ɪmˈpaʊə/

معنی: اختیار دادن، وکالت دادن، قدرت دادن، صاحب اختیار و قدرت کردن
معانی دیگر: صلاحیت دادن، قادر کردن، توانمند کردن، توانایی دادن، اجازه دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: empowers, empowering, empowered
مشتقات: empowerment (n.)
(1) تعریف: to grant legal power or authority to; authorize.
مترادف: authorize, permit, warrant
متضاد: forbid
مشابه: accredit, commission, entitle, license, ratify

- The law empowers the courts to rule in certain family matters.
[ترجمه گوگل] قانون به دادگاه ها این اختیار را می دهد که در برخی از مسائل خانوادگی تصمیم بگیرند
[ترجمه ترگمان] قانون به دادگاه ها قدرت حکمرانی در برخی مسائل خانوادگی را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to permit; enable.
مترادف: allow, enable, let, permit
متضاد: forbid
مشابه: sanction

- Wealth has empowered him to be more independent.
[ترجمه بنده خدا 🤲] ثروت به او قدرت میدهد و باعث میشود مستقل تر شود
|
[ترجمه گوگل] ثروت به او قدرت داده تا مستقل تر باشد
[ترجمه ترگمان] ثروت به او قدرت می دهد که مستقل تر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The Voting Rights Act was needed to empower minority groups.
[ترجمه گوگل]قانون حق رأی برای توانمندسازی گروه های اقلیت مورد نیاز بود
[ترجمه ترگمان]قانون حق رای برای توانمند سازی گروه های اقلیت لازم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The new laws empower the police to stop anybody in the street.
[ترجمه گوگل]قوانین جدید به پلیس این امکان را می دهد که هر کسی را در خیابان متوقف کند
[ترجمه ترگمان]قوانین جدید به پلیس قدرت می دهد تا هر کسی را در خیابان متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Modern science and technology empower human beings to control natural forces more effectively.
[ترجمه گوگل]علم و فناوری مدرن انسان را قادر می سازد تا نیروهای طبیعی را به طور مؤثرتری کنترل کند
[ترجمه ترگمان]علم و فن آوری نوین به انسان قدرت می دهد تا نیروهای طبیعی را به شکلی موثرتر کنترل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I want to empower the businessman.
[ترجمه گوگل]من می خواهم تاجر را توانمند کنم
[ترجمه ترگمان]من می خواهم این تاجر را تقویت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I empower my agent to make the deal for me.
[ترجمه بامداد] من به نماینده ام تفویض اختیار میکنم تا برایم معامله انجام دهد.
|
[ترجمه گوگل]من به نماینده ام اجازه می دهم که معامله را برای من انجام دهد
[ترجمه ترگمان]من به مامور هام قدرت میدم که معامله رو برای من انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What I'm trying to do is to empower people, to give them ways to help them get well.
[ترجمه گوگل]کاری که من سعی می کنم انجام دهم این است که مردم را توانمند کنم، به آنها راه هایی بدهم که به آنها کمک کند تا خوب شوند
[ترجمه ترگمان]کاری که من سعی دارم انجام دهم این است که به مردم قدرت بدهیم و به آن ها روش هایی برای کمک به آن ها بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The point of the mentoring programme is to empower young fathers with parenting skills.
[ترجمه گوگل]هدف برنامه مربیگری توانمندسازی پدران جوان با مهارت های فرزندپروری است
[ترجمه ترگمان]هدف از برنامه آموزشی دادن قدرت بخشیدن به پدران جوان با مهارت های والدین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The role of the chief exec is to empower the team.
[ترجمه گوگل]نقش مدیر اجرایی توانمندسازی تیم است
[ترجمه ترگمان]نقش مدیر اجرایی برای توانمند سازی تیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We shall empower people as citizens and as consumers of public and private services.
[ترجمه گوگل]ما مردم را به عنوان شهروندان و به عنوان مصرف کنندگان خدمات عمومی و خصوصی توانمند خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما به مردم بعنوان شهروندان و به عنوان مصرف کننده خدمات عمومی و خصوصی اختیارات خواهیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. MSAs empower people with the money they need to make their own health care decisions.
[ترجمه گوگل]MSA ها افراد را با پول مورد نیاز برای تصمیم گیری در مورد مراقبت های بهداشتی توانمند می کنند
[ترجمه ترگمان]MSAs با پولی که به آن ها نیاز دارند تا تصمیمات مراقبت بهداشتی خود را اتخاذ کنند، افراد را توانمند می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A separate amendment would empower the Bar Council to charge its members compulsory practising certificate fees for the first time.
[ترجمه گوگل]اصلاحیه جداگانه ای به شورای وکلا این امکان را می دهد که برای اولین بار از اعضای خود هزینه گواهینامه اجباری اخذ کند
[ترجمه ترگمان]یک اصلاحیه جداگانه به شورای کانون قدرت می دهد تا برای اولین بار اعضای آن را اجباری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is time to empower elderly people too.
[ترجمه گوگل]زمان آن فرا رسیده است که افراد مسن را نیز توانمند کنیم
[ترجمه ترگمان]این زمان آن است که به افراد مسن هم قدرت بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As we accept more responsibility, so we empower and enrich our lives.
[ترجمه گوگل]همانطور که مسئولیت بیشتری می پذیریم، زندگی خود را توانمند و غنی می کنیم
[ترجمه ترگمان]در حالی که ما مسئولیت بیشتری را می پذیریم، بنابراین ما زندگی خود را تقویت و غنی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The committee voted 21- along party lines, to empower Burton.
[ترجمه گوگل]کمیته با 21 رای در راستای خطوط حزبی، برای قدرت بخشیدن به برتون رای داد
[ترجمه ترگمان]این کمیته در راستای توانمند سازی تیم برتون به ۲۱ نفر در امتداد خطوط حزبی رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Step forward Kenneth Clarke, with plans to empower courts to send offenders to new secure training centres.
[ترجمه گوگل]کنت کلارک، با برنامه‌هایی برای توانمندسازی دادگاه‌ها برای فرستادن مجرمان به مراکز آموزشی جدید، قدم به جلو بگذارید
[ترجمه ترگمان]قدم به جلو، کنت کلارک، با طرح هایی برای توانمند سازی دادگاه ها برای ارسال متخلفان به مراکز آموزشی امن جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اختیار دادن (فعل)
accredit, empower, authorize, enable, authorise

وکالت دادن (فعل)
empower, delegate

قدرت دادن (فعل)
empower

صاحب اختیار و قدرت کردن (فعل)
empower

تخصصی

[حقوق] اختیار دادن، اجازه دادن

انگلیسی به انگلیسی

• bestow authority on a person, give power; enable, allow, permit
when someone is empowered to do something, they have the authority or power to do it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

اختیار و قدرت دادن
مثال:
the Senate was empowered to substitute for the President
مجلس سنا برای عوض کردن رئیس جمهور صاحب اختیار و قدرت شده بود.
Make stronger and more confident
توانمندسازی
- قدرت دادن/بخشیدن
- صاحب اختیار و قدرت کردن
قدرت و اختیار را دست کسی دادن، قدرت و اختیار در دست کسی بودن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : power / empower
✅️ اسم ( noun ) : power / empowerment / powerfulness / powerlessness
✅️ صفت ( adjective ) : empowered / empowering / powered / powerful / powerless
✅️ قید ( adverb ) : powerfully / powerlessly
مهارت افزایی
قدرت بخشیدن ، توانمند سازی ، قدرت دادن ، آزادی عمل دادن ، تقویت کردن
پذیرفته شده
توانمندسازی، توانمند ساختن
اجازه دادن قانونی
تفویض اختیار کردن
آزادی
آزادی عمل دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس