precinct

/ˈpriːˌsɪŋkt//ˈpriːsɪŋkt/

معنی: حد، مرز، حوزه، حدود، محوطه، بخش
معانی دیگر: (جمع) اطراف و جوانب، محیط، پرگیر، حومه، محله، کوی، حوالی، (کلانتری - انتخابات) حوزه، ناحیه، (اندیشه و غیره) قلمرو، (معمولا جمع) فضای میان دو دیوار یا ساختمان، چهاردیواری، (انگلیس - معمولا جمع) حیاط کلیسا، محوطه ی اطراف کلیسا، (انگلیس) بخشی از شهر که در آن اتومبیل راه نمی دهند، محدوده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an area, as of a town or city, forming one electoral district or patrolled by one police unit.
مشابه: district, neighborhood, ward

- All precincts of the city have now reported their election results.
[ترجمه گوگل] اکنون تمامی حوزه های شهر نتایج انتخابات خود را اعلام کرده اند
[ترجمه ترگمان] همه حوزه های شهر اکنون نتایج انتخابات خود را گزارش کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's not an emergency, so just call the number of the police in your precinct.
[ترجمه گوگل] این یک وضعیت اضطراری نیست، بنابراین فقط با شماره پلیس در منطقه خود تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان] اورژانسی نیست، پس به شماره پلیس در حوزه خودت زنگ بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the headquarters of a police unit that patrols such an area.

- The man was brought into the precinct on charges of disorderly conduct.
[ترجمه گوگل] این مرد به اتهام اخلال در رفتار به حوزه منتقل شد
[ترجمه ترگمان] این مرد به خاطر رفتار بی نظمی و بی نظمی به اداره آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (often pl.) an area with specific boundaries, or the boundaries of such an area.

- The students can leave the building, but they cannot go outside the precincts of the school.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان می توانند ساختمان را ترک کنند، اما نمی توانند به خارج از محوطه مدرسه بروند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان می توانند ساختمان را ترک کنند، اما آن ها نمی توانند خارج از محوطه مدرسه بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (often pl.) the area within which a structure or place is situated; environs.
مشابه: neighborhood

- Many live within the precincts of the temple.
[ترجمه گوگل] بسیاری از آنها در محوطه معبد زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] بسیاری در محوطه معبد زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ali will vote in the javadieh precinct
علی در حوزه ی جوادیه رای خواهد داد.

2. The Centre was a pedestrian precinct with a bandstand in the middle.
[ترجمه گوگل]مرکز یک محوطه عابر پیاده با یک باند موسیقی در وسط بود
[ترجمه ترگمان]این مرکز یک حوزه عابر پیاده با a در وسط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The murder occurred just a block from the precinct.
[ترجمه گوگل]قتل فقط در یک بلوک از محوطه رخ داد
[ترجمه ترگمان]قتل فقط یه بلوک از اداره بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. states will hold precinct caucuses on Tuesday to choose delegates to the parties' national conventions.
[ترجمه گوگل]ایالت‌ها روز سه‌شنبه جلساتی را برای انتخاب نمایندگان برای کنوانسیون‌های ملی احزاب برگزار خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]دولت ها در روز سه شنبه انجمن های حزبی خود را برگزار خواهند کرد تا نمایندگانی را به کنوانسیون های ملی احزاب انتخاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The shooting occurred in the 34th Precinct.
[ترجمه گوگل]تیراندازی در حوزه 34 رخ داد
[ترجمه ترگمان]تیراندازی در سی و چهارمین منطقه به وقوع پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In one Daleycontrolled precinct, a commentator remembers, 54 voters managed to cast 84 votes.
[ترجمه گوگل]یک مفسر به یاد می‌آورد که در یکی از حوزه‌های تحت کنترل دیلی، 54 رأی‌دهنده توانستند 84 رأی را به صندوق بیندازند
[ترجمه ترگمان]در یک حوزه انتخاباتی Daleycontrolled، یک مفسر به یاد می آورد که ۵۴ رای دهنده توانسته اند ۸۴ رای کسب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They wandered around the shopping precinct for an hour while Suzie was having her hair cut.
[ترجمه گوگل]در حالی که سوزی در حال کوتاه کردن موهایش بود، یک ساعت در محوطه خرید پرسه زدند
[ترجمه ترگمان]یک ساعت طول کشید تا سوزی موهایش را کوتاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The George Street precinct is a great place to pause, enjoy the frequent street entertainment and watch the world go by.
[ترجمه گوگل]محوطه خیابان جورج مکانی عالی برای مکث، لذت بردن از سرگرمی‌های مکرر خیابانی و تماشای جهان است
[ترجمه ترگمان]اداره خیابان جورج جای خیلی خوبی برای توقف است، از تفریحات معمولی خیابان لذت می برد و دنیا را تماشا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the burnt-out shopping precinct past the Beni Tourstravel shop, there is a coffee shop with blue barstools.
[ترجمه گوگل]در محوطه خرید سوخته که در کنار مغازه Beni Tourstravel قرار دارد، یک کافی شاپی با صندلی های بار آبی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در حوزه خرید سوخته از مغازه بنی Tourstravel، یک مغازه قهوه با barstools آبی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Leeds pedestrian precinct and Centenary Square in Birmingham fail in several ways.
[ترجمه گوگل]محوطه عابر پیاده لیدز و میدان سنتناری در بیرمنگام از چند جهت با شکست مواجه می شوند
[ترجمه ترگمان]حوزه عابر پیاده (لیدز)و میدان Centenary در بیرمنگام به طرق مختلفی شکست می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. More than six hundred polling-place workers and precinct captains were brought to trial.
[ترجمه گوگل]بیش از ششصد کارگر حوزه رای گیری و فرماندهان حوزه به محاکمه کشیده شدند
[ترجمه ترگمان]بیش از ششصد درجه آرا اخذ رای و فرماندهان اداره به محاکمه کشیده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Daley leaned heavily on his precinct captains, charging Kennelly with inactivity.
[ترجمه گوگل]دیلی به شدت به کاپیتان های حوزه خود تکیه کرد و کنلی را متهم به عدم فعالیت کرد
[ترجمه ترگمان]دیلی Daley به سنگینی روی فرماندهان اداره تکیه داده بود و از بیکاری و بیکاری به او حمله می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some precinct captains have had more jobs than they can remember.
[ترجمه گوگل]برخی از کاپیتان‌های حوزه، بیش از آن چیزی که به یاد دارند، شغل داشته‌اند
[ترجمه ترگمان]بعضی از فرماندهان اداره کار بیشتری از آن ها دارند که به خاطر داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The suspect was taken to the 40th precinct in South Bronx.
[ترجمه گوگل]مظنون به حوزه 40 در برانکس جنوبی منتقل شد
[ترجمه ترگمان]این مظنون به حوزه چهلم در ساوت برونکس برده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حد (اسم)
tract, border, bound, abutment, margin, limit, extent, measure, end, deal, period, mark, precinct, quantity, provenance, confine

مرز (اسم)
border, bound, abutment, abuttals, edge, brink, boundary, frontier, mark, precinct, balk, rubicon, bourn, bourne, outskirt, ridge, purlieus, rand, selvage, selvedge

حوزه (اسم)
extent, range, circle, area, ambit, sphere, domain, realm, scope, precinct, apanage, appanage, zone, district, department, compass

حدود (اسم)
limit, range, run, ambit, periphery, precinct, scantling, gamut, verge, tether, module, purview

محوطه (اسم)
close, run, lot, compound, ambit, precinct, enclosure, square, haw, garth

بخش (اسم)
section, party, region, leg, part, share, portion, sect, lot, division, fate, distribution, precinct, segment, canton, branch, member, zone, district, subregion, department, item, piece, heritage, quarter, borough, parish, sector, parcel, commune, county, riding, moiety, installment, squadron, wing of building

تخصصی

[عمران و معماری] حوزه - منطقه - ناحیه

انگلیسی به انگلیسی

• area or district within a city; police station which oversees a precinct; place with set limits or boundaries
a shopping precinct or a pedestrian precinct is a specially built shopping area in the centre of a town, in which cars are not allowed.
in the united states, a precinct is a part of a city which has its own police force and fire service.
the precincts of an institution are its buildings and land; a formal use.

پیشنهاد کاربران

پاسگاه
حریم
محدوده ای که برا پلیسه. کلانتری. police station
کلانتری
پیاده گذر
حوزه استحفاظی
spot
area
مرز، حوزه، اطراف

بپرس