relieved

/rɪˈliːvd//rɪˈliːvd/

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: feeling or showing relief from fear, pain, or the like.

- I was tremendously relieved to hear that she wasn't hurt in the accident.
[ترجمه ترجمه] من به شدت خوشحال شدم وقتی شنیدم که او در تصادف صدمه ای ندیده است
|
[ترجمه رضایی] من ازاینکه شنیدم اودرتصادف صدمه ای ندیده بود به شدت آسوده خاطر شدم .
|
[ترجمه hi vfg] من از اینکه امتحان هایم را به خوبی پشت سر گذاشتم خوشحالم راحت شدم
|
[ترجمه گوگل] وقتی شنیدم که او در این تصادف صدمه ای ندیده بود، خیلی راحت شدم
[ترجمه ترگمان] از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم که او در تصادف صدمه ندیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I was mightily relieved when we landed at Manchester airport.
[ترجمه گوگل]وقتی در فرودگاه منچستر فرود آمدیم، خیلی راحت شدم
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد فرودگاه منچستر شدیم خیلی خوشحال شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was relieved to hear that.
[ترجمه گوگل]با شنیدن این حرف خیالم راحت شد
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که اینو می شنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This relieved us of part of our luggage.
[ترجمه گوگل]این باعث شد بخشی از چمدانمان راحت شود
[ترجمه ترگمان]این باعث شد که ما از هم جدا شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was secretly relieved when Ed said it was time to turn back.
[ترجمه گوگل]وقتی اد گفت زمان بازگشت فرا رسیده است، پنهانی خیالم راحت شد
[ترجمه ترگمان]وقتی اد گفت وقتش است که برگردد خیالم راحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The doorman relieved her of the suitcase she had been carrying.
[ترجمه گوگل]دربان او را از چمدانی که حمل کرده بود راحت کرد
[ترجمه ترگمان]دربان او را از چمدانی که در دست داشت خلاص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We were relieved that Gordon had arrived at the wedding suitably dressed.
[ترجمه گوگل]خیالمان راحت شد که گوردون با لباس مناسب به عروسی آمده بود
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که گوردون به مناسبت لباس مناسب به عروسی رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A porter relieved her of the three large cases she had been pushing on a trolley.
[ترجمه گوگل]یک باربر او را از شر سه کیف بزرگی که روی یک چرخ دستی هل می داد راحت کرد
[ترجمه ترگمان]دربان او را از سه پرونده بزرگ که چرخ دستی می راند رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was relieved to see his face light up with a boyish grin.
[ترجمه گوگل]وقتی دید که صورتش با یک پوزخند پسرانه روشن شد، خیالش راحت شد
[ترجمه ترگمان]خیالش راحت شد که صورتش را با لبخند پسرانه روشن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She looked immensely relieved when she heard the news.
[ترجمه گوگل]وقتی این خبر را شنید خیلی راحت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار را شنید، خیلی راحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am relieved to hear that this isn't true.
[ترجمه گوگل]وقتی می شنوم که این درست نیست، خیالم راحت شد
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که می شنوم این حقیقت نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He feigned disappointment. Secretly, he was mightily relieved.
[ترجمه گوگل]او تظاهر به ناامیدی کرد مخفیانه، او به شدت راحت شد
[ترجمه ترگمان]او نا امید شده بود به طور قطع نفس راحتی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I was relieved to see that he seemed almost himself again.
[ترجمه گوگل]وقتی دیدم که دوباره تقریبا خودش به نظر می رسد، خیالم راحت شد
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که دوباره مثل خودش به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You'll be relieved to know your jobs are safe.
[ترجمه گوگل]خیالتان راحت خواهد شد که بدانید شغلتان ایمن است
[ترجمه ترگمان]خیالت راحت باشه که بدونی شغلت در امان هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We were relieved to hear you were admitted to a university.
[ترجمه گوگل]وقتی شنیدیم شما در دانشگاه پذیرفته شده اید، خیالمان راحت شد
[ترجمه ترگمان]از شنیدن این که شما به دانشگاه قبول شده اید، آسوده خاطر شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• eased; alleviated; showing relief from worry or anxiety; eased from emotions that were held in; replaced (e.g.: "tom's shift was over at 10:00 pm and jim replaced him")
if you are relieved, you feel glad because something unpleasant has not happened or has stopped.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : relieve
اسم ( noun ) : relief
صفت ( adjective ) : relieved
قید ( adverb ) : _
آسوده خاطر شدن
خوشحال شدن
آسوده شدن یا آسوده بودن
برآسوده
نفس راحتی کشید
تسکین یافته - آرامش یافته - کم شدن اثر
خلاص شده
I'm relieved: خلاص شدم.
حقوق ( بری شدن از مسئولیت )
جایگزین شد.
خاطرجمع
به نقل از فرهنگ پویا:
آسوده
آسوده خاطر
راحت
احساس راحتی بعد از کاری که به خوشی تمام شده یا اتفاق نیوفتاده است.
حس شادی از اینکه اتفاق ناگواری تمام شده یا رخ نداده
راحت، خاطرجمع
معناى خوشحال شدن هم میده
مثلا
She seems relieved to change the subject
از تغییر موضوع خوشحال به نظر می آید
راحت شدن
ازاد شدن. از محاصره خلاص شدن
آسوده خاطر
تسکین یافته
ارام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس