swerve

/ˈswɜːrv//swɜːv/

معنی: منحرف کردن، عدول کردن، کج شدن، طفره زدن، منحرف شدن
معانی دیگر: ویراژدادن، تغییر جهت دادن، چپ راست رفتن، مار پیچ رفتن، (ناگهان) پیچیدن، چپ راست روی، تغییر جهت ناگهانی، پیچ ناگهانی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: swerves, swerving, swerved
• : تعریف: to change direction suddenly; turn abruptly; veer.
مترادف: bend, chop, sheer, veer
مشابه: deviate, dodge, shift, swing, tack, turn, twist, weave, wheel, wrench

- The car swerved to avoid the child.
[ترجمه گوگل] ماشین برای فرار از بچه منحرف شد
[ترجمه ترگمان] اتومبیل منحرف شد تا از بچه دوری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He never swerves in his loyalty.
[ترجمه گوگل] او هرگز در وفاداری خود منحرف نمی شود
[ترجمه ترگمان] اون هیچ وقت به وفاداری اون گوش نمی ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to turn or change direction abruptly.
مترادف: sheer, swing, veer
مشابه: deviate, divert, dodge, spin, tack, turn, wheel, wrench
اسم ( noun )
مشتقات: swerver (n.)
• : تعریف: an act of suddenly changing direction; abrupt turn.
مترادف: sheer, veer
مشابه: deflection, skew, turn, twist

جمله های نمونه

1. he swung the car to the right and that swerve saved rustam's life
او اتومبیل را به سمت راست چرخاند و آن ویراژ جان رستم را نجات داد.

2. The car made a sudden swerve to the left.
[ترجمه گوگل]ماشین ناگهان به سمت چپ منحرف شد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل ناگهان به سمت چپ منحرف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't think he will swerve from his ideas.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم او از ایده های خود منحرف شود
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم از افکارش منحرف بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The catcher signaled him to swerve.
[ترجمه گوگل]شکارچی به او اشاره کرد که منحرف شود
[ترجمه ترگمان]کچر بلاک بهش علامت داد که منحرف بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The driver had ample time to brake or swerve and avoid the woman.
[ترجمه گوگل]راننده زمان کافی برای ترمز کردن یا منحرف شدن و اجتناب از زن داشت
[ترجمه ترگمان]راننده فرصت کافی برای ترمز و یا گریز از زن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I had to swerve to avoid a cat.
[ترجمه گوگل]برای اجتناب از گربه مجبور شدم منحرف شوم
[ترجمه ترگمان]باید منحرف می شدم که از یه گربه دوری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He would never swerve from the truth.
[ترجمه گوگل]او هرگز از حقیقت منحرف نمی شد
[ترجمه ترگمان]او هرگز از حقیقت منحرف نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His swerve was something that defied analysis; just as it defied attempts to counter it.
[ترجمه گوگل]انحراف او چیزی بود که تحلیل را به چالش کشید درست همانطور که تلاش ها برای مقابله با آن را به چالش کشید
[ترجمه ترگمان]swerve او چیزی بود که تحلیل را به چالش کشید؛ درست همان طور که تلاش برای مقابله با آن را به چالش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. McLaren would never swerve from the truth.
[ترجمه گوگل]مک لارن هرگز از حقیقت منحرف نمی شود
[ترجمه ترگمان]McLaren هرگز از حقیقت منحرف نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I had to swerve to avoid the truck.
[ترجمه گوگل]برای فرار از کامیون مجبور شدم منحرف شوم
[ترجمه ترگمان]باید منحرف می شدم که از کامیون دوری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unless we swerve soon, we will drown.
[ترجمه گوگل]اگر زود منحرف نشویم غرق خواهیم شد
[ترجمه ترگمان] مگر اینکه به زودی منحرف بشیم، غرق میشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Or perhaps they do, for the beast does swerve aside, though this could be only chance.
[ترجمه گوگل]یا شاید این کار را انجام دهند، زیرا وحش منحرف می‌شود، اگرچه این تنها شانس است
[ترجمه ترگمان]شاید هم این کار را بکنند، زیرا جانور به کناری می رود، هر چند که این فقط یک شانس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When driven toward the precipice, they would swerve at the edge to right or left and gallop away.
[ترجمه گوگل]وقتی به سمت پرتگاه رانده می‌شدند، از لبه به راست یا چپ منحرف می‌شدند و دور می‌رفتند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که به سوی لبه پرتگاه رانده می شدند، از لبه پرتگاه به سمت راست یا چپ منحرف می شدند و به تاخت دور می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To cause to swerve from a straight line; deflect.
[ترجمه گوگل]ایجاد انحراف از یک خط مستقیم؛ منحرف کردن
[ترجمه ترگمان]که باعث بشه از یه خط مستقیم منحرف بشه، منحرف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A model for the network with swerve penalty ( NSP ) is developed.
[ترجمه گوگل]مدلی برای شبکه با جریمه انحرافی (NSP) توسعه یافته است
[ترجمه ترگمان]مدلی برای شبکه با جریمه swerve (NSP)توسعه داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منحرف کردن (فعل)
shunt, alienate, avert, divert, deflect, swerve, bend, call off, warp, wring, pervert

عدول کردن (فعل)
swerve, dodge, obviate, avoid, elude, shirk, back out, backtrack, deviate, weasel, flinch, skive

کج شدن (فعل)
lean, swerve, heel, slant, tilt, careen, lurch

طفره زدن (فعل)
swerve, dodge, elude, evade, shirk, stall, hedge, dally, wriggle

منحرف شدن (فعل)
stray, turn, swerve, digress, deviate, wander, extravagate

انگلیسی به انگلیسی

• sudden turn, abrupt change of direction
turn abruptly, suddenly change direction
if a vehicle or other moving thing swerves, it suddenly changes direction, often in order to avoid colliding with something else.

پیشنهاد کاربران

برگشتن از عقیده
انحراف، تغییرمسیر ناگهانی
در کاربردهایی که نام بُردم، اسم هستند، نه فعل
ویراژ دادن
definition: انحراف ، تغییر جهت دادن، تغییر عقیده دادن، تغییر مسیر دادن، متمایل شدن، عزیمت ، دور شدن ، انشعاب یافتن به معنی دور شدن یا متمایل شدن از مسیر مستقیم. تغییر مسیر ممکن است یک دور شدن یا منشعب شدن فیزیکی، ذهنی یا اخلاقی از یک جریان معین باشد ، که اغلب به طور ناگهانی اتفاق می افتد.
We would have been swerving all over the road
( In this weather )
It's a good thing we stayed home. I'm glad we stayed home
منحرف کردن/شدن،
ویراژدادن
1 - تغییر جهت ناگهانی دادن
to change direction, especially suddenly
مثال:
. The bus driver swerved to avoid hitting a cyclist
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
...
[مشاهده متن کامل]

2 - از اصول و عقاید خود منحرف نشدن، دست نکشیدن
If you do not swerve from a principle or certain actions, you continue to think or act as you did in the beginning
مثال:
. She is one of those rare politicians whom one can trust not to swerve from policy and principle

منحرف شدن ( مثلا منحرف شدن ماشین از جاده )
مایل بودن
میل داشتن
تمایل داشتن
انحراف داشتن

بپرس