guideline

/ˈɡaɪdˌlaɪn//ˈɡaɪdlaɪn/

معنی: راهنما، رهنمون، شاقول، راهبرد
معانی دیگر: خط مشی، معیار عمل، رهنمود، رهبرد، دستورالعمل، مهار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (often pl.) an indicator of a procedure or course to be followed.

- Restaurants have been given new, stricter guidelines regarding the handling of raw foods.
[ترجمه علی] به رستوران ها دستورالعمل های جدید سخت گیرانه ای در رابطه با به کار بردن مواد خام داده شده است
|
[ترجمه گوگل] به رستوران ها دستورالعمل های جدید و سخت گیرانه تری در مورد استفاده از غذاهای خام داده شده است
[ترجمه ترگمان] رستوران ها دستورالعمل های جدید و سختگیرانه تری در مورد حمل غذاهای خام به رستوران ها ارائه کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The figures are a useful guideline when buying a house.
[ترجمه گوگل]ارقام راهنمایی مفیدی برای خرید خانه هستند
[ترجمه ترگمان]این ارقام یک راهنمای مفید برای خرید یک خانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. So the recommendations are a helpful guideline, not a biblical edict.
[ترجمه گوگل]بنابراین توصیه ها یک دستورالعمل مفید هستند، نه یک فرمان کتاب مقدس
[ترجمه ترگمان]بنابراین توصیه ها یک راهنمای مفید هستند، نه یک حکم انجیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If 1988 is any guideline only 60 percent of these remand prisoners will eventually receive custodial sentences.
[ترجمه گوگل]اگر دستورالعمل سال 1988 باشد، تنها 60 درصد از این زندانیان بازداشتی در نهایت مجازات حبس خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]اگر قرار باشد در سال ۱۹۸۸ هر گونه دستورالعمل وجود داشته باشد، تنها ۶۰ درصد از این بازداشت زندانیان به حبس ابد محکوم خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This leads on to a major guideline for all consequences: Guideline 19: Be consistent.
[ترجمه گوگل]این به یک دستورالعمل اصلی برای همه پیامدها منجر می شود: دستورالعمل 19: سازگار باشید
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به یک راهنمای اصلی برای همه پیامدها می شود: Guideline ۱۹: سازگار باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Department of Public Instruction provided a guideline of administrative duties, advice and judges for the state meet.
[ترجمه گوگل]اداره آموزش عمومی دستورالعمل وظایف اداری، مشاوره و قضات را برای جلسه ایالتی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]بخش آموزش عمومی دستورالعمل هایی برای وظایف اجرایی، مشاوره و قضات برای این کشور فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Guideline 18: Try to nip misbehaviour in the bud.
[ترجمه گوگل]رهنمود 18: سعی کنید رفتار نادرست را در جوانه از بین ببرید
[ترجمه ترگمان]راهنمای ۱۸: سعی کنید سو رفتار را در نطفه خفه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Guideline 10: Explain the reasons behind your disciplinary actions.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل 10: دلایل اقدامات انضباطی خود را توضیح دهید
[ترجمه ترگمان]راهنما ۱۰: دلایل پشت پرده اقدامات انضباطی خود را توضیح دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In December, the agency withdrew its 1987 guideline recommending regular mammograms for all women 40 and older.
[ترجمه گوگل]در دسامبر، آژانس دستورالعمل سال 1987 خود را که توصیه می کرد ماموگرافی منظم برای همه زنان 40 سال و بالاتر را توصیه می کرد، پس گرفت
[ترجمه ترگمان]در ماه دسامبر، این موسسه رهنمود ۱۹۸۷ خود را پس کشید و توصیه کرد که ماموگرافی منظم برای تمام زنان ۴۰ سال و بالاتر انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The main guideline for heavy feeders is not to overfeed.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل اصلی برای فیدرهای سنگین این است که بیش از حد تغذیه نکنید
[ترجمه ترگمان]رهنمود اصلی برای feeders سنگین to نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This provides us with our next guideline.
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل بعدی ما را در اختیار ما قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]این امر با راهنمای بعدی ما به ما کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Prices shown are only a rough guideline.
[ترجمه گوگل]قیمت های نشان داده شده تنها یک دستورالعمل تقریبی است
[ترجمه ترگمان]قیمت های نشان داده شده تنها یک راهنمای تقریبی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Guideline 7: Show your affection and foster your child's love and respect.
[ترجمه گوگل]راهنمای 7: محبت خود را نشان دهید و محبت و احترام فرزندتان را تقویت کنید
[ترجمه ترگمان]راهنما ۷: به محبت خود نشان دهید و عشق و احترام کودک خود را پرورش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In 1993 the National Cancer Institute dropped its guideline that women in that age group have regular exams.
[ترجمه گوگل]در سال 1993 مؤسسه ملی سرطان دستورالعمل خود را مبنی بر اینکه زنان در آن گروه سنی معاینه منظم داشته باشند، کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]موسسه سرطان ملی در سال ۱۹۹۳ دستورالعمل خود مبنی بر این که زنان در این گروه سنی در آزمون های منظم شرکت دارند را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Any licence holder wanting to open beyond those guideline hours will have to appear personally before the board to argue special circumstances.
[ترجمه گوگل]هر دارنده مجوزی که بخواهد فراتر از این ساعات دستورالعمل باز شود، باید شخصاً در هیئت مدیره برای بحث در مورد شرایط خاص حاضر شود
[ترجمه ترگمان]هر دارنده مجوز که می خواهد فراتر از این دستورالعمل ها باشد باید شخصا در مقابل هییت مدیره ظاهر شود تا شرایط خاص را مورد بحث قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راهنما (اسم)
leader, guidance, adviser, advisor, guide, guideline, index, signal, clue, conductor, cicerone, key, usher, fingerpost, flagman, keynote, keyword, landmark, pacemaker, lead-up, loadstar, lodestar

رهنمون (اسم)
adviser, advisor, guideline

شاقول (اسم)
guideline, bob, plummet, plumb line

راهبرد (اسم)
guideline

تخصصی

[حسابداری] رهنمود
[نفت] کابل راهنما - کابل راهنما (در اتاقک غواصی)

انگلیسی به انگلیسی

• outline or indication of acceptable conduct or procedure
a guideline is a piece of advice about how to do something.

پیشنهاد کاربران

خط مشی
رهنمود
رهنمون، توصیه
اصول
آموزه
دستورالعمل
guideline ( حمل ونقل هوایی )
واژه مصوب: راه نمون
تعریف: خط یا ردیفی از چراغ های نصب شده بر روی باند و خزش راه که خلبان هواگَرد در هنگام خزش باید آن را مبنا قرار دهد
شیوه نامه
توصیه
( به این خاطر که guideline معمولا در کنار rule و principle می آید و با اینحال اجبار آنها را ندارد )
first synonym: recommendation
ارزش
معیار
طرزالعمل
راهبرد
قوانین و مقررات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس