suppose

/səˈpoʊz//səˈpəʊz/

معنی: فرض کردن، انگاشتن، پنداشتن، خیال کردن، گمان کردن
معانی دیگر: گرفتن، حدس زدن، (حدسا) فکر کردن، اگر ... چی ؟، قرار است که ...، باید، وظیفه ی تو است که ...، رجوع شود به: presuppose، فر­ کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: supposes, supposing, supposed
(1) تعریف: to assume (something) as true for the sake of argument or illustration.
مترادف: assume, hypothesize, imagine, posit, postulate, presume
مشابه: fancy, infer, premise, presuppose, say, surmise

- Suppose that you're in my position; what would you do?
[ترجمه محمد حیدری] فکر کن که تو موقعیت منی; چی کار می کنی؟
|
[ترجمه تینا] خودتو بذار جای من چی کار می کنی؟
|
[ترجمه پویا] جای من بودی چه کار می کردی؟
|
[ترجمه میثاق] فکر کن که تو موقعیت من هستی چکار میکردی؟
|
[ترجمه Nico D Angelo] معنی کلمه به کلمه:فکر کن که تو هستی در موقعیت من چه کاری تو می کردی؟مفهوم:اگه تو جای من بودی چیکار می کردی؟
|
[ترجمه گوگل] فرض کنید شما در موقعیت من هستید شما چکار انجام خواهید داد؟
[ترجمه ترگمان] فرض کنیم که تو در موقعیت من هستی، چه کار می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to consider as a possibility.
مشابه: conceive, imagine, postulate

- Suppose that we stay for two weeks. Could we get a cheaper rate then?
[ترجمه A.A] فرض کنید ما برای دو هفته ماندگارشویم اونوقت میتوانیم با نرخ ارزانتر بگیریم؟
|
[ترجمه محمد حیدری] بر فرض که برای دو هفته موندیم. بعدش می شه نرخ ارزون تری گیرمون بیاد؟
|
[ترجمه گوگل] فرض کنید دو هفته بمانیم آیا می‌توانیم نرخ ارزان‌تری دریافت کنیم؟
[ترجمه ترگمان] فرض کنیم ما دو هفته بمانیم آیا ما می توانیم یک نرخ ارزان تر پیدا کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to believe while allowing for the possibility of being wrong; think.
مترادف: believe, fancy, guess, think
مشابه: conjecture, count, expect, hope, imagine, judge, opine, reckon, suspect

- She married him, so I suppose that she loves him.
[ترجمه محمد حیدری] دختره باهاش ازدواج کرد, پس من که فکر می کنم دوستش داره.
|
[ترجمه ناصری] اون باهاش ازدواج کرد ، پس فرض رو بر این می گذاریم که اون دوستش داره.
|
[ترجمه گوگل] او با او ازدواج کرد، بنابراین فکر می کنم او را دوست دارد
[ترجمه ترگمان] او با او ازدواج کرد، بنابراین من فکر می کنم که او او را دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you suppose she will carry out her plan?
[ترجمه ELNAZ 46] تو خیال میکنی که نقششو اجرا میکنه ؟؟!
|
[ترجمه گوگل] آیا فکر می کنید او نقشه خود را اجرا می کند؟
[ترجمه ترگمان] خیال می کنی نقشه اش را اجرا خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to guess or assume something.
مترادف: hypothesize, speculate, theorize
مشابه: conjecture, guess, presume, reckon, surmise

- I'm not stating anything as a fact; I'm just supposing.
[ترجمه P.L] من الان چیزی رو به عنوان حقیقت بیان نمیکنم، فقط فرض میکنم
|
[ترجمه محمدرضا ساریجلو] مطمئن نیستم حرفم درست باشه، فقط احتمال میدم!
|
[ترجمه گوگل] من چیزی را به عنوان یک واقعیت بیان نمی کنم من فقط حدس می زنم
[ترجمه ترگمان] من فقط تصور می کنم که من فقط تصور می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. suppose he dies!
اگر بمیرد چی !

2. suppose they don't come!
اگر نیایند چی !

3. suppose your father were learned . . .
گیرم پدر تو بود فاضل . . .

4. i suppose many are weaker than you are . . .
گرفتم زتو ناتوان تر بسی ست . . .

5. i suppose you are right
فکر می کنم که حق با شماست.

6. let's suppose you are wealthy
فرض کنیم که تو پولدار هستی.

7. let's suppose your father was learned . . .
گیرم پدر تو بود فاضل . . .

8. why do you suppose she came?
حدس می زنی به چه منظوری آمد؟

9. 'That's the only possible solution. ' 'Yes, I suppose so,' Charles conceded.
[ترجمه گوگل]این تنها راه حل ممکن است چارلز پذیرفت: «بله، فکر می‌کنم اینطور باشد
[ترجمه ترگمان]این تنها راه حل ممکن است چارلز تصدیق کرد: بله، فکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I suppose you'll hector me until I phone him.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم تا زمانی که به او زنگ نزنم، من را هکتور خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تا قبل از اینکه بهش زنگ بزنم به من برسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I suppose I was looking for an occupation which was going to be an adventure.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم به دنبال شغلی بودم که قرار بود یک ماجراجویی باشد
[ترجمه ترگمان]فکر کنم دنبال یه کاری می گشتم که یه ماجراجویی باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I suppose you think that's funny, do you? .
[ترجمه رمپی] فرض من اینه که تو فکر میکنی خنده داره، آیا همینطوره؟
|
[ترجمه N.D.A] فکر میکنی خنده داره، آره؟
|
[ترجمه گوگل]فکر می کنم این خنده دار است، نه؟
[ترجمه ترگمان]تو فکر می کنی خنده داره، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I suppose I was quite promiscuous in my youth.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم در جوانی کاملاً بی بند و بار بودم
[ترجمه ترگمان]تصور می کنم که در دوران جوانی کاملا لخت بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What do you suppose the killer's motive was?
[ترجمه گوگل]فکر می کنید انگیزه قاتل چه بوده است؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی انگیزه قاتل چی بوده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Let us suppose for a moment that the news is really true.
[ترجمه گوگل]بگذارید یک لحظه فرض کنیم که این خبر واقعاً درست است
[ترجمه ترگمان]لحظه ای فکر کنیم که این خبر واقعا حقیقت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It's reasonable to suppose that people go into this business in search of fame.
[ترجمه گوگل]منطقی است که فرض کنیم مردم در جستجوی شهرت وارد این تجارت می شوند
[ترجمه ترگمان]منطقی است که فرض کنیم مردم در جستجوی شهرت به این کار می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I suppose I shall have to pony up, whether I like it or not.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم، چه بخواهم و چه نخواهم، مجبور می‌شوم تسویه حساب کنم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم اگر دوست داشته باشم، باید سوار اسب بشوم، چه خوشم بیاید چه نیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit

انگاشتن (فعل)
assume, suppose, imagine

پنداشتن (فعل)
take, count, assume, suppose, deem, fancy, imagine, conceive

خیال کردن (فعل)
reckon, suppose, deem, guess, think

گمان کردن (فعل)
reckon, suppose, think, suspect

تخصصی

[ریاضیات] فرض کنید، فرض کردن، گرفتن، پنداشتن، قبول کردن، اگر، انگاشتن

انگلیسی به انگلیسی

• presume to be true, hypothesize; believe; think; consider as a possibility
if you suppose that something is true, you think that it is likely to be true.
you use suppose or supposing when you are considering a possible situation or action and trying to think what effects it would have.
you say i suppose to show that you are not certain or enthusiastic about something.
see also supposed.

پیشنهاد کاربران

?How was i supposed to know
من از کجا میدونستم؟
چطور باید میدونستم؟!
It was supposed
قرار بود. . . . .
فرض کردن، پنداشتن
مثال: Let's suppose that you win the lottery.
بیایید فرض کنیم که شما در قرعه کشی برنده شوید.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
قرار است که . . . ، باید
به معنی باید هم میشه یا احتمالا . . حتما
The water here is supposed to be good
آب اینجا باید خوب باشه
suppose = assume = guess = imagine
suppose = to think that something is likely to be true
? what the hell am I suppose to do now
حالا قراره چه غلطی بکنم ؟
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : suppose
اسم ( noun ) : supposition
صفت ( adjective ) : supposed
قید ( adverb ) : supposedly
حرف ربط ( conjunction ) : supposing
مستلزم بودن
فرض کردن، تصور کردن
supposed : مُلزم
suppose ( verb ) = فرض کردن، تصور کردن، گمان کردن، انگاشتن، پنداشتن، انتظار چیزی را داشتن، به ذهن خطور کردن، حدس زدن، فکر کردن/در جملات که حالات امری دارند ( بیایید، بیا، بی زحمت، خواهشاً ) /قبول کردن، پذیرفتن، احتمال دادن/قرار بودن، مستلزم بودن، باید ( supposed to ) /حسم بهم می گه، حدس میزنم که ( زمانی که شما ناراحت هستید و می خواهید مسئله ای را عنوان کنید ) /گمان بردن، فکر کردن ( زمانی استفاده می شود که با انجام کاری موافقت می کنید اما کاملاً مایل یا مشتاق آن نیستید. ) /
...
[مشاهده متن کامل]

نکته: در بعضی موارد ( به عنوان روشی مودبانه برای پرسیدن از کسی که آیا کاری انجام داده یا انجام خواهد داد استفاده می شود ) ( برای پرسیدن یک سوال به روش غیر مستقیم استفاده می شود، به خصوص اگر فکر می کنید پاسخ "نه" خواهد بود. ) /
I don’t suppose ( that ) = نمی دونم میشه، امکانش هست ( برای پرسیدن یک سوال به روش غیر مستقیم استفاده می شود، به خصوص اگر فکر می کنید پاسخ "نه" خواهد بود. )
Examples:
1 - Suppose we don't tell anybody else about this Importants issues
بیایید در مورد این مسائل مهم با هیچ کس دیگری حرف نزنیم.
2 - Dan didn't answer his phone, so I suppose ( that ) he's busy.
دن تلفنش را جواب نمی دهد، بنابراین فکر می کنم ( که ) او مشغول است.
3 - He found it a lot more difficult to get a job than he supposed it would be.
برای او کار بسیار دشوارتر از آن چیزی بود که تصور می کرد.
4 - Do you suppose ( that ) Gillian will marry him?
آیا فکر می کنید ( که ) جیلیان با او ازدواج می کند؟
5 - It is widely supposed ( that ) the CEO will be forced to resign.
تا حد زیادی گمان برده می شود ( که ) مدیرعامل مجبور به استعفا شود.
5 - We all supposed him to be German, but in fact he was Swiss.
ما همه خیال می کردیم که او آلمانی است، اما در واقع او سوئیسی بود.
6 - How was I supposed to know you were waiting for me?
از کجا قرار بود بدانم [از کجا باید می دانستم که] تو منتظرم بودی؟
7 - I haven't seen it myself, but it's supposed to be a great movie.
من خودم آن را ندیده ام، اما قرار است [باید] فیلمی عالی باشد.
8 - I thought we were supposed to be paid today.
فکر کردم قرار بود امروز حقوق بگیریم.
9 - I suppose ( that ) all the tickets will be sold by now.
من حدس می زنم ( که ) همه بلیط ها تا الان فروخته شده اند.
10 - I suppose ( that ) you're going to be late again.
حسم بهم میگه که شما دوباره دیر می کنید.
11 - I suppose ( that ) you think that's funny. Well, I certainly don't.
حدس میزنم ( که ) فکر می کنید خنده دار است. خوب، من قطعا این کار را نمی کنم.
12 - "Can I go out tonight?" "Oh, I suppose so. "
"میتونم امشب برم بیرون؟" "اوه، فکر کنم. "
13 - I don't agree with it, but I suppose ( that ) it's for the best.
من با آن موافق نیستم، اما فکر می کنم ( که ) برای بهترین باشد.
14 - I don't suppose ( that ) you could lend me �5 till tomorrow?
نمی دونم میشه ( که ) تا فردا 5 پوند به من قرض بدهی؟
15 - I don't suppose you could help me make dinner?
نمی دونم میشه به من کمک کنی تا شام درست کنم؟
16 - suppose the news is true, what then
به فرض ( گیرم ) که این خبر راست باشد بعدش چی؟
17 - I don’t suppose you’d give me a lift to the station?
امکانش هست که مرا تا ایستگاه با خود ببرید؟
18 - Suppose you want to borrow money from me again!
( فکر کنم = مثل اینکه می خواهی ) باز هم از من پول قرض کنی!
19 - Suppose we go for a swim؟
بریم شنا؟
20 - And do you suppose you stole my mother's necklace as well?
و فکر نمی کنی گردنبند مادرم هم دزدیدی؟
21 - In marriage, the man is supposed to provide for the support of the woman
در ازدواج، این مرد هست که انتظار می رود حمایت از زن را مهیا سازد.
22 - For example, suppose there are two chairs in a room, each of which is green.
برای مثال فرض کنید در یک اتاق دو صندلی وجود دارد که هر کدام سبز است.
23 - Investment of this kind supposes ( = would not be possible without ) an increase in the company's profits this year.
سرمایه گذاری از این دست مستلزم ( = بدون آن امکان پذیر نخواهد بود ) افزایش سود شرکت در سال جاری است.
24 - You're not supposed to walk on the grass.
نباید روی چمن راه بروی [قرار نیست روی چمن راه بروی].
25 - You were supposed to be here an hour ago!
قرار بود یک ساعت پیش اینجا باشی!
26 - “What is that supposed to mean?”
�این قرار است چه معنایی داشته باشد [این یعنی چه]؟�
27 - “Can I borrow the car?” “I suppose so. ”
�می توانم اتومبیل را قرض بگیرم؟� �فکر کنم. �
28 - I don't suppose for a minute that he'll agree
فکر نمی کنم یک دقیقه هم قبول کند.
29 - I had supposed his wife a younger woman.
فکر می کردم همسرش زنی جوانتر است.
30 - Suppose him to be dead—what then?
فرض کن که او مرده باشد [اگر او مرده باشد]؛ آن وقت چه؟
31 - This combination of qualities is generally supposed to be extremely rare.
این ترکیبی از کیفیت ها معمولاً بسیار نادر فرض می شوند.
32 - Why do you suppose he resigned?
چرا فرض می کنی او استعفا داد؟
33 - I suppose you're right.
گمان کنم تو درست می گویی.
34 - I don't suppose ( that ) I could have the day off, could I?
( فکر نمی کنم = نمی دونم میشه ) ( که ) بتوانم امروز را مرخصی بگیرم، می توانم؟
35 - Getting a good job isn't as easy as you might suppose.
به دست آوردن یک شغل خوب آنقدرها هم که فکر می کنید آسان نیست.
نکته آخر : اگر suppose و همچنین supposing در ابتدای جمله به کار بروند و یا به صورت conjunction به کار رود به معناها ی : اگر، چه می شد اگر، از کجا معلوم ، با این فرض که، گیرم را می دهد
مثال :
1 - Suppose we miss the train - what will we do then?
( اگر ) قطار را از دست دادیم - آن وقت چه خواهیم کرد؟
2 - We'd love to come and see you on Saturday, supposing ( = if ) I don't have to work that day.
ما دوست داریم شنبه بیاییم و شما را ببینیم، با این فرض که ( = اگر ) مجبور نباشم آن روز کار کنم.

فرض کردن، گمان کردن
فرض کردن:suppose
Not supposed to
نباید
I know I'm not supposed to mention your hair.
من میدونم که نباید به موهایت اشاره ای کنم.
فکر کردن
For example 👇
I suppose so this one is better then that one
معنی: فکر کنم این از آن بهتر باشه
لایک فراموش نشه❤
خیال کردن
خیال کردن گمان کردن حدس زدن که. . .
?am I supposed to bring back your shoes
قراره که من کفش های تو رو بیارم؟
فرض کردن .
ضَن، فرض ، گمان
فرض کردن
to think that something is probably true, based on what you know
احتمال دادن
فکر کردن ( عقیده و نظر خاصی داشتن در باره چیزی ) : "Will you be going with them?" "Yes, I suppose ( so ) . "
به نظر آمدن، فکر کردن ( با ناامیدی و ناراحتی ) : I suppose all the tickets will be sold by now. به نظر میاد یا فکر کنم همه بلیط فروش رفته.
...
[مشاهده متن کامل]

نکنه، یه وقت، مبادا: Suppose we miss the train - what will we do then?
مستلزم بودن: Investment of this kind supposes an increase in the company's profits this year.

وظیفه داشتن، موظف بودن
قرار است که
the writer is supposed to talk about the theme of his book
قرار است نویسنده در مورد موضوع کتابش صحبت کند.

خیال پردازی ، ، ، گمان کردن
Suppose:
( از روی حدس و براساس اطلاعات و تجربه ) فکر کردن
Macmillan:👇👇👇👇
to�believe�that�something�is�probably�true, �based�on�your experience, �your�knowledge, and
any other �information �that �you� have.
...
[مشاهده متن کامل]

Eg: Prices will go up, I suppose.
فکر کنم قیمت ها میره بالا.
Eg: “Do you�suppose�it's true?” “Yes, �I suppose�it is. ”
فکر میکنی درسته؟ آره فکر میکنم ( همینطوره/ درسته )
Eg: Who do you�suppose�[=think] will win?
فکر میکنی کی میبره؟

فکر کردن
بِنا بود تا آنجا برویم. بناست
قرار است. . . ، قرار است که . . .
فرض کردن گمان کردن، فکر کردن
تصور کردن
گمان کردن
فرض کردن - تصور کردن - گمان کردن - حدس زدن - فکر کردن
be supposed to do
something:
قرار بودن که - بنا بودن که - موظف بودن که
think : فکر کردن / guess : گمان کردن
استنباط کردن
انتظار می رود
to thinking ( it's can related to that kind of thinking weach
is not passible or we
can't have it! )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس