محمد حیدری

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
originally٢٢:٠٦ - ١٣٩٨/١٠/٠٨در واقع, وقعا, در اصل ابتدا و ریشه فرمول های فیزیک و ریاضی مثال: ( فکر کنید که شما می خواهید یک سهمی رو رسم کنید. از فرمول b/2a - استفاده می کنید و ا ... گزارش
30 | 2
cousin٢١:٥٩ - ١٣٩٨/١٠/٠٨پسر یا دختر ( عمو, دایی, خاله یا عمه ) شبیه به اصل چیزی یا شبیه به کسی پسر خاله ( مثلا وقتی که می گن زود پسر خاله نشو ) گزارش
46 | 2
plenty٢١:٤٢ - ١٣٩٨/١٠/٠٨enough or more than enough به اندازه کافی یا بیش از انداره کافی کم نزاشتن adverb: به عنوان تاکید قبل از کلمه استفاده می شه مثلا:it is ( plenty ) big ... گزارش
60 | 3
season١٩:٢٦ - ١٣٩٨/١٠/٠٧seasoned:صفت ( adjective ) : مهارت کافی برای انجام کاری بجای داشتن دانش آن کار ( تجربه ای ) مثلا مکانیکی که درس کتابی رو نخونده ولی مهارت انجام کارش ... گزارش
32 | 1
prospect١٦:٢٠ - ١٣٩٨/١٠/٠٥امکان پیش آمد چیزی خوب در آینده, ایده ( معمولا خوب ) چیزی که در آینده ای نزدیک اتفاق خواهد افتاد یا شاید اتفاق بی افتد, منظره خوب از یک جای وسیع مثل ... گزارش
46 | 1
contact١٥:٤١ - ١٣٩٨/١٠/٠٥اسم:ارتباط, مخاطب فعل: برقرار کردن ( مخصوصا در ریاضیات ) , ارتباط را برقرار کردن ( مخصوصا در کارهای مخابراتی ) , ربط دادنگزارش
37 | 1
try١٥:٣٦ - ١٣٩٨/١٠/٠٥سعی کردن, تلاش کردن, امتحان کردن, آزمایش کردن، کوشش، آزمودن, تجربه کردنگزارش
32 | 1
between٠٢:٣٤ - ١٣٩٨/١٠/٠٥بین یا وسط ( بیشتر دو چیز ) توجه به نو آموزان:among با between مترادف نیست بلکه خیلی فرق دارن مثلا فکر کنید شما سه کتاب روی هم دارید پس میگویید کتاب ... گزارش
60 | 1
below٠٢:١٤ - ١٣٩٨/١٠/٠٥در پایین توجه این کلمه با under فرق دارد نو آ موزان لطفا مترادف نگیرند فرق: below یه فاصله ای بین دو جسم هستش مثلا پایین درخت یا پایین متن ولی under ... گزارش
143 | 1
پرطرفدار٢٣:٢١ - ١٣٩٨/١٠/٠٤پرطرفدار توجه با famous به معنای مشهور یا معروف اشتباهش نگیرید اگه دانش آموز هستید تورو خدا این دوتا synonyme ( مترادف ) نیستن ( اشتباه رایج ) گزارش
21 | 1
loco٢٠:٤٨ - ١٣٩٧/١٢/١٠روانی کلمه ریشه اسپانیایی دارد پس در هنگام نوشتار کمتر استفاده می شود و آمریکایی ها بیشتر برای مسخره کردن از این کلمه استفاده می کنندگزارش
46 | 1
ego٢٠:٣٧ - ١٣٩٧/١٢/١٠نفس ego همان نفس اماره انسان است که انسان را به سوی کارهایی که عقل و وجدان می گوید باز می دارد. نفس لوامه یعنی : غرور /خودخواهی/هوس و . . . .گزارش
200 | 14
فهرست جمله های ترجمه شده
relative٢٢:١٤ - ١٣٩٨/١٠/٠٨
• Only his aunt, his cousin, and a few other relatives attended the funeral.
فقط عمه اش ( /خاله ) , دختر خالهاش ( /پسر/دختر ( عمو, دایی, خاله, عمه ) ) و تعداد کمی از بستگان نزدیکش در مراسم خاکسپاری شرکت کردند.57 | 3
beautiful٢٢:١٠ - ١٣٩٨/١٠/٠٨
• The moonlight looked beautiful reflected in the lake.
انعکاس نور مهتاب در دریاچه زیبا به نظر رسید.80 | 4
originally٢٢:٠١ - ١٣٩٨/١٠/٠٨
• Originally I wanted to be an actor.
در واقع می خواستم که یه بازیگر بشم.78 | 10
plenty٢١:٤٨ - ١٣٩٨/١٠/٠٨
• Marathon runners need plenty of stamina.
دوندگان ماراتن ( دو استقامتی که حدود 40 کیلومتر نیاز به دویدن دارد ) به مقدار زیادی ( وکافی ) استقامت نیاز دارند.2 | 1
application١٩:٥٨ - ١٣٩٨/١٠/٠٧
• After the first application of paint, he stepped back to look at his work.
پس از اولین استفاده از رنگ, او برای گشتن شغلش تامل کرد.5 | 6
application١٩:٥٠ - ١٣٩٨/١٠/٠٧
• Those are interesting facts, but they have no application to this matter.
آن حقایق ها جالب و جذاب هستند, ولی آن ها هیچ کاربردی برای این مشکل ندارند.21 | 2
association١٩:٤١ - ١٣٩٨/١٠/٠٧
• I benefited much from my association with his brother.
من از همکاریم با برادر او سود زیادی بردم ( توجه احتمالا سودش مالی نبوده سود مالی : profit )18 | 1
usually١٩:٣٢ - ١٣٩٨/١٠/٠٧
• He usually orders the steak, but he decided to try the salmon this time.
او معمولا استیک گوشت رو سفارش میده ( ترجیحش میده ) , ولی این بار تصمیم گرفته که ماهی سالمون رو امتحانش کنه.41 | 6
season١٩:٠٤ - ١٣٩٨/١٠/٠٧
• The afternoon was seasoned with laughter.
بعد از ظهر با خنده سپری شده بود.5 | 1
style١٨:٥٨ - ١٣٩٨/١٠/٠٧
• The style of his hair hasn't changed in years.
مدل مو های او ( دختر ) این سال ها تغییری نکرده است.0 | 0
style١٨:٥٧ - ١٣٩٨/١٠/٠٧
• She learned to ride English style.
او یادگرفت که به سبک انگلیسی ( اسب ) سواری کند.0 | 0
prospect١٦:١٤ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• The company's prospects look good this year.
چشم انداز توسعه شرکت امسال خوب بنظر می رسه.9 | 2
prospect١٦:١٠ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• The prospect of losing his business frightened him.
انتظار از دست دادن کسب و کارش او را ترساند.28 | 2
florist١٦:٠٠ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• The florist assured him that they would.
گل فروش به او اطمینان داد که آن ها انجامش می دهند.21 | 2
zucchini١٥:٥٨ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• Stir in zucchini, garbanzo beans, olives, salt and pepper.
کدو سبز، لوبیا گاربانزو، زیتون، نمک و فلفل رو مخلوط و هم بزنید.41 | 3
suppose١٥:٤٩ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• She married him, so I suppose that she loves him.
دختره باهاش ازدواج کرد, پس من که فکر می کنم دوستش داره.21 | 1
suppose١٥:٤٨ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• Suppose that we stay for two weeks. Could we get a cheaper rate then?
بر فرض که برای دو هفته موندیم. بعدش می شه نرخ ارزون تری گیرمون بیاد؟21 | 3
suppose١٥:٤٥ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• Suppose that you're in my position; what would you do?
فکر کن که تو موقعیت منی; چی کار می کنی؟76 | 4
pardon١٥:٢٦ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• He was to hang for the crime, but the governor granted him a pardon.
قرار بود او را برای جرمش حلق آویز کنند, ولی حاکم عفو و پوزش او را پذیرفت.16 | 1
appearance١٥:١٨ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• By all appearances he's an honest man.
با تمام ظواهر او یک مرد امین است.90 | 6
complete١٥:١٧ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• When her task was finally complete, she made herself a cup of tea.
او وقتی که بالاخره کارش رو تموم کرد, خودش رو به یک فنجان چای دعوت کرد.9 | 1
complete١٥:١٥ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• Without giving this information, the report is not complete.
بدون دادن این اطلاعات, ( این ) گزارش کامل نیست.2 | 1
complete١٥:١٣ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• A mechanic needs a complete set of auto wrenches.
یک مکانیک به مجموعه ای کامل از آچار های خودکار نیاز داره.34 | 2
meet١٤:٤٨ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• He happened to meet his boss at the post office on Saturday.
او به طور اتفاقی رییسش را شنبه در دفتر پست ملاقات کرد.78 | 3
oneself٠٢:٢٣ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• One should take care of oneself to stay healthy.
اول از همه باید به خودت اهمیت بدی تا سالم بمونی5 | 1
fill out٠٢:١٩ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• I don't know how to fill out this form.
نمی دونم این فرم رو چطور پرش کنم.25 | 1
fill out٠٢:١٨ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• Could u tell me how to fill out this form?
میشه به من بگید که چطوری این فرم رو پر کنم؟23 | 2
greet٠٢:٠١ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• A beautiful sunrise greeted me as I awoke.
تا بیدار شدم طلوع خورشیدی به من خوش آمد گویی کرد.9 | 1
each other٠١:٥٢ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• They suspected each other of the crime.
اون ها به جرم های هم مشکوک شدن.25 | 3
classmate٠١:٤٨ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• He is my classmate of junior middle school.
اون همکلاسی دوران راهنمایی مدرسه من هستش.37 | 5
introduce٠١:٣٣ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• My friends introduced classical music to me when I was in college.
وقتی تو دانشکده بودم دوستام موسیقی کلاسیک رو بهم معرفی کردن.9 | 1
introduce٠١:٢٩ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• I'd like to introduce a new topic of discussion.
مایلم تا با موضوعی جدید از بحث آشناتون کنم.14 | 1
introduce٠١:٢٧ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• I'd like to introduce a new topic of discussion.
می خواهم موضوع جدید بحث رو معرفی کنم.9 | 1
introduce٠١:٢٥ - ١٣٩٨/١٠/٠٥
• I'm sorry; I forgot to introduce myself.
عذر می خواهم; یادم رفت خودم رو معرفی کنم.21 | 3