cousin

/ˈkʌzn̩//ˈkʌzn̩/

معنی: عمو زاده، خاله زاده، عمه زاده، پسرعمو یا دختر عمو، پسردایی یا دختر دایی
معانی دیگر: (فرزند عمو و دایی و عمه و خاله) پسرعمو، دختر عمو (و غیره)، هم نژاد، هم نیاکان، وابسته، هم قوم، (در اصل) خویشاوند، قوم و خویش، خویش، همخون (به غیر از برادر و خواهر)، بنی عم، (عامیانه) خویشاوند (نسبی یا سببی)، منسوب، (جمع) بستگان، عنوانی که شاهان در نامه یا هنگام خطاب برای شاهان دیگر و اشرافیون رده های بالا به کار می بردند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: cousinly (adj.)
(1) تعریف: the child of an aunt or uncle.

(2) تعریف: a relative having a common ancestor but in a different line of descent.

(3) تعریف: a member of a related social or national group.

- our British cousins
[ترجمه :)] عموزاده ی ( خاله زاده/عمه زاده/دایی زاده ) بریتانیایی ( انگلیسی/انگلستانی و. . . ) ما
|
[ترجمه دایی زاده ی من دختری خوب است] دایی زاده ی من دختری خوب است
|
[ترجمه زهرا] پسر عمو یا دختر عموی بریتانیایی ما
|
[ترجمه گوگل] پسرعموهای انگلیسی ما
[ترجمه ترگمان] قوم و خویش های British ما …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a cousin is a collateral relative
پسر عمو خویشاوند جنبی است.

2. my cousin ghodsi is a pharmacist
دختر عمه ام قدسی دارو ساز است.

3. my cousin once removed
نوه عموی من

4. first cousin once removed
فرزند پسرعمو (و غیره)،فرزند پسرعمو (و غیره ی) پدر یا مادر شخص

5. second cousin
نوه عمو (یا دایی یا خاله یا عمه)،فرزند عمو (و غیره ی) پدر یا مادر

6. my first cousin once removed
فرزند دختر عمو (و غیره)،نوه عمو (یا دایی و غیره)

7. he and his cousin decided to hitch up
او و دختر خاله اش تصمیم به ازدواج گرفتند.

8. first (or full) cousin
(فرزند عمو یا عمه یا دایی یا خاله) پسر عمو (و غیره) (cousin-german هم می گویند)

9. he is betrothed to my cousin
او نامزد دختر عموی من است.

10. i thought he must be my cousin
فکر کردم شاید پسرعمویم باشد.

11. she ditched her boyfriend and married her cousin
او دوست پسر خود را ترک کرد و زن پسر عمویش شد.

12. The house belonged to my cousin.
[ترجمه 🗿🚬] خانه مال دختر خاله ام است
|
[ترجمه علی] خانه به نام پسر عمویم بود
|
[ترجمه گوگل]خانه مال پسر عمویم بود
[ترجمه ترگمان]خانه متعلق به پسر عموم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was betrothed to her cousin at an early age.
[ترجمه گوگل]او در سنین پایین با پسر عمویش نامزد شد
[ترجمه ترگمان]در این سن و سال او نامزد پسر عمه اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was first cousin to King Philip VI.
[ترجمه گوگل]او پسر عموی اول پادشاه فیلیپ ششم بود
[ترجمه ترگمان]وی در ابتدا پسر عمویش فیلیپ ششم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She claimed that her cousin had cheated her out of her inheritance.
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که پسر عمویش او را از ارثش فریب داده است
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کرد که پسر عمویش او را از ارث او منصرف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. My cousin and I joined the same Guide company.
[ترجمه گوگل]من و پسر عمویم به همان شرکت گاید پیوستیم
[ترجمه ترگمان]پسر خاله ام و من به شرکت راهنمای قطار ملحق شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Sakota was her cousin and bosom pal.
[ترجمه گوگل]ساکوتا پسر عمو و رفیق او بود
[ترجمه ترگمان]Sakota پسر عمو و pal بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمو زاده (اسم)
cousin-german, cousin, first cousin

خاله زاده (اسم)
cousin

عمه زاده (اسم)
cousin-german, cousin

پسرعمو یا دختر عمو (اسم)
cousin

پسردایی یا دختر دایی (اسم)
cousin

انگلیسی به انگلیسی

• son or daughter of one's aunt or uncle
your cousin is the child of your uncle or aunt.
you can use cousins to refer to people who come from a different place but who are like you or have similar interests and opinions.
see also first cousin, second cousin.

پیشنهاد کاربران

بچه عمو، عمه، دایی، خاله
مثال: My cousin is coming to visit us next week.
پسرعمه من هفته آینده برای دیدن ما می آید.
cousin ( n ) ( kʌzn ) ( also first cousin ) =a child of your aunt or uncle, e. g. She's my cousin. =a person who is in your wider family, e. g. He's a distant cousin of mine.
cousin
I am u cousin but u looking like me foreign
in American the rap means Mate or friend
هم نیا، هم خون ( به غیر از خواهر یا برادر ) ، خویشاوندان هم نیایی
عموزاده، دایی زاده، عمه زاده، خاله زاده
مترادف با: counterpart
به معنی: همتا، قرین
دخی عمو ، دخی خاله
دختر خاله
پس عمو، دختر عمو، پسر دایی، دختر دایی، پسر خاله، دختر خاله، پسر عمه، دختر عمه
به معنی فرزندان دایی و خاله
بچه ها ی عمو، عمه، خاله و دایی
قابل توجه دوستانی که میگن از کجا بفهمیم کیو میگه
اونا کلا به جز مادر و پدر خواهر برادر بقیه فامیلو حساب نمیکنن که بخوان روش اسم بزارن😂 نهایت اگه بخوان خیلی دقیق بگن
Son of my uncle
Or
Son of my mother's brother
خب مثلا اگه یه خارجی به یکی بگه :
tomorrow is my cousin's wedding
اون طرفِ مقابل از کجا میفهمه که منظور طرف کدوم یکی از بستگانشه؟خیلی پیچیده میشه
پسر عمو/دایی
فرزند عمو. دایی
دختر یا پسر برادر یا خواهر مادر و پدر

دختر خاله. پسرخاله. دختر عمو. پسرعمو. پسردایی. دختردایی. پسرعمه. دخترعمه.
پسر عمو
پسرعمو/پسرعمّه/پسردایی/پسرخاله
پسر عمو
دختر عمو
پسر دایی
دختر دایی
. . . . .
فامیل - خویشاوند - بستگان
به همه ی بچّه های فامیلcousinمی گویند.
فرزند خاله عمه دایی عمو
به معنی
خواهر زاده و برادر زاده مادر
خواهر زاده و برادر زاده پدر
پسر یا دختر ( عمو, دایی, خاله یا عمه )
شبیه به اصل چیزی یا شبیه به کسی
پسر خاله ( مثلا وقتی که می گن زود پسر خاله نشو )

پسر عمه
پسرعمو/دخترعمو/پسرعمه/دخترعمه/پسرخاله/دخترخاله/پسردایی/دختردایی
همش معنی میده. . . .
پسر عمو. . . دختر عمو. . . . پسر خاله. . . . دختر خاله
. . . .
دخترعمو
عمو عمه خاله دایی
بچه هایی که از طرف خواهر یا برادر مادر هستند.
دختر دایی

یعنی بچه های فامیل
پسرعمو پسردایی
فرزند خویشاوندان
فرزند خاله . عمه. عمو. دایی. چه دختر چه پسر
پسر عمه /خاله /عمو /دایی ، دختر عمه /خاله /دایی/عمو
هم فکر . مشابه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس