note

/noʊt//nəʊt/

معنی: یادداشت، نت، یادداشت ها، نوت موسیقی، کلید پیانو، اهنگ صدا، تبصره، بخاطر سپردن، توجه کردن، تذکاریه یادداشت کردن، نوت موسیقی نوشتن، ذکر کردن، یادداشت کردن، ملاحظه کردن، ثبت کردن
معانی دیگر: نشان، علامت، نشانه، انگ، لحن، تن صدا، حالت، خلاصه، پیش نویس، نت نویسی، (معمولا با: of) برجسته، چشمگیر، مورد توجه، درخور توجه، توجه، مشاهده، پسدید، (بر متن) توضیح، حواشی نویسی، زیرنویس (رجوع شود به: footnote)، اسکناس، پول کاغذی (bank note هم می گویند)، مورد دقت قرار دادن، نمیدن، مشاهده کردن، متذکر شدن، یادآور شدن، نت نوشتن، خلاصه نویسی کردن، (بازرگانی) سفته، سند بهادار، ورقه ی قرضه ی کوتاه مدت (صادره از سوی دولت یا شرکت ها)، (پرنده) آواز، صدا، (موسیقی) نت، رگه، عنصر، (قدیمی) آهنگ، نوا، ترانه، (موسیقی) کلید پیانو، نت موسیقی نوشتن، به صورت نت موسیقی درآوردن، خاطرات، یادداشت ها درجمع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: compare notes, take note of
(1) تعریف: a brief written record or reminder.
مترادف: memo, memorandum, notation, reminder
مشابه: chit, message, record

- She made a note of the appointment.
[ترجمه ] او یادداشتی از قرار ملاقات ایحاد کرد
|
[ترجمه گوگل] او قرار ملاقات را یادداشت کرد
[ترجمه ترگمان] یادداشت را یادداشت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He put a note on the refrigerator to remind himself to buy milk.
[ترجمه گوگل] یادداشتی روی یخچال گذاشت تا به خودش یادآوری کند که شیر بخرد
[ترجمه ترگمان] او یادداشتی روی یخچال گذاشت تا به خودش یادآوری کند که شیر بخرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a short informal letter.
مترادف: line, memo
مشابه: letter, memorandum, missive, reply

- She scribbled a quick note to her friend.
[ترجمه گوگل] او یک یادداشت سریع برای دوستش نوشت
[ترجمه ترگمان] یادداشت سریعی برای دوستش نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a formal or official written message.
مترادف: memorandum, message
مشابه: communication, communiqu�, dispatch, memo, missive

- a diplomatic note
[ترجمه گوگل] یک یادداشت دیپلماتیک
[ترجمه ترگمان] یک یادداشت دیپلماتیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (pl.) a brief written summary, explanation, or commentary on a text, idea, or event.
مترادف: annotation, commentary, gloss
مشابه: account, comment, footnote, marginalia, minute, outline, report, synopsis

- She took a lot of notes during the lecture.
[ترجمه گوگل] او در طول سخنرانی یادداشت های زیادی گرفت
[ترجمه ترگمان] او در طول سخنرانی خیلی یادداشت برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I think there's something about that in the appendix notes.
[ترجمه گوگل] من فکر می کنم چیزی در مورد آن در یادداشت های پیوست وجود دارد
[ترجمه ترگمان] فکر کنم یه چیزی در مورد اون تو آپاندیس باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a piece of printed paper that represents money, esp. actual paper currency.
مترادف: bank note, bill, treasury note
مشابه: certificate, currency, gold certificate, green, greenback, IOU, legal tender, money, paper money, promissory note, silver certificate, tender

- five hundred dollars in new notes
[ترجمه گوگل] پانصد دلار اسکناس جدید
[ترجمه ترگمان] پانصد دلار در یادداشت های جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: a single musical tone of a particular length, or a written symbol used to represent such a tone.
مشابه: tone

- The singer had some troubling reaching the high notes.
[ترجمه گوگل] این خواننده برای رسیدن به نت های بالا مشکل داشت
[ترجمه ترگمان] این خواننده برای رسیدن به یادداشت های بسیار مشکل داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The note on the top line of the staff is F.
[ترجمه گوگل] نت روی خط بالای کارکنان F است
[ترجمه ترگمان] توجه به خط مقدم ستاد اف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: a slight underlying indication or suggestion.
مترادف: hint, soup�on, suggestion, suspicion, tinge, touch, trace
مشابه: dash, inkling, speck, sprinkle

- I detected a note of amusement in her voice.
[ترجمه گوگل] یک نت سرگرم کننده در صدای او تشخیص دادم
[ترجمه ترگمان] من در صدایش احساس سرگرمی پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: eminence or importance; high reputation.
مترادف: consequence, distinction, eminence, importance, prestige, prominence, significance
مشابه: account, celebrity, fame, honor, regard, renown, reputation, standing, status

- Only people of note were invited to the reception.
[ترجمه زباری] فقط افراد برجسته به این مهمانی دعوت شده بودند.
|
[ترجمه گوگل] فقط افراد قابل توجه به این پذیرایی دعوت شده بودند
[ترجمه ترگمان] تنها کسانی که به دعوت نامه دعوت شده بودند دعوت شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: notes, noting, noted
(1) تعریف: to perceive or observe attentively.
مترادف: mark, notice, observe, remark
مشابه: behold, detect, perceive, see, witness

- He noted a faint smile as she turned her head away.
[ترجمه زباری] وقتی که زن سر خود را به عقب برگرداند، مرد متوجه لبخند کم رنگی بر لبان او شد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی سرش را برگرداند، لبخند ضعیفی به او نشان داد
[ترجمه ترگمان] وقتی سرش را برگرداند، لبخند کم رنگی بر لبش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please note that next week's schedule has been changed.
[ترجمه گوگل] لطفا توجه داشته باشید که برنامه هفته آینده تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان] لطفا توجه داشته باشید که برنامه هفته آینده تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor noted that the patient's ankles were swollen.
[ترجمه گوگل] پزشک متذکر شد که مچ پاهای بیمار متورم شده است
[ترجمه ترگمان] پزشک متوجه شد که قوزک پای بیمار متورم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make a written record or reminder of.
مترادف: record, register
مشابه: enter, jot, pencil, post, scribble, write

- He noted the time that he took each pill.
[ترجمه زباری] او زمان مصرف هر قرصی را یادداشت کرده است.
|
[ترجمه گوگل] او زمان مصرف هر قرص را یادداشت کرد
[ترجمه ترگمان] او متوجه زمان مصرف هر قرص شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to mention; remark.
مترادف: comment, mention, observe, remark
مشابه: express, indicate, notice

- "It's a lovely day for a hike," she noted cheerfully.
[ترجمه گوگل] او با خوشحالی خاطرنشان کرد: «این یک روز دوست داشتنی برای پیاده روی است
[ترجمه ترگمان] او با خوشحالی گفت: \" یک روز دوست داشتنی برای پیاده روی است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. note down
(نکات عمده ی چیزی را) یادداشت کردن،خلاصه کردن،رئوس مطالب را نوشتن

2. a note pad
دفترچه ی یادداشت

3. crib note
ورقه ی تقلب

4. please note that this bill must be paid within ten days
لطفا توجه بفرمایید که این صورت حساب باید ده روزه پرداخت شود.

5. take note of
مورد ملاحظه ی دقیق قرار دادن،مورد توجه کامل قرار دادن

6. a diplomatic note from the italian embassy
یادداشت سیاسی سفارت ایتالیا

7. a sour note
نت عوضی،نت غلط

8. did you note the differences in their accents?
آیا متوجه تفاوت لهجه های آنها شدی ؟

9. a person of note
یک آدم متشخص

10. he injected a note of intimacy into our conversations
او به مکالمات ما یک حالت خودمانی داد.

11. he made a note on a piece of paper
روی یک تکه کاغذ یادداشت نوشت.

12. he took full note of what had happened
کاملا متوجه شد که چه روی داده بود.

13. she left a note to the effect that she wanted a divorce
او یادداشتی نوشت (یا گذاشت) به این مضمون که طلاق می خواهد.

14. there was a note of sadness in her voice
صدای او دارای لحن محزونی بود.

15. strike the right note
جان کلام را ادا کردن،درست نوشتن یا گفتن یا انجام دادن

16. he answered with a note of mockery in his voice
با لحن تمسخرآمیز جواب داد.

17. other short stories of note
دیگر داستان های کوتاه در خورتوجه

18. she was quick to note my sorrow
او زود متوجه حزن من شد.

19. he jotted down a brief note on the paper
یادداشت مختصری روی کاغذ نوشت.

20. strike (or sound) a false note
اشتباهی عمل کردن،بیجا حرف زدن،غلطی گفتن (یا کردن)

21. his popularity has long been a matter of note
محبوبیت او مدت هاست که مشهود است.

22. thank you for the wrinkle about writing that note
از راهنمایی شما درباره ی نوشتن آن یادداشت متشکرم.

23. Another interesting note was the predominance of London club players.
[ترجمه گوگل]نکته جالب دیگر برتری بازیکنان باشگاه لندنی بود
[ترجمه ترگمان]نکته جالب دیگر برتری بازیکنان باشگاه لندن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. I've just found a ten-pound note in my pocket.
[ترجمه گوگل]من تازه یک اسکناس ده پوندی در جیبم پیدا کردم
[ترجمه ترگمان]یک اسکناس ده پوندی در جیبم پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I replied with a short note.
[ترجمه گوگل]با یک یادداشت کوتاه پاسخ دادم
[ترجمه ترگمان]من با صدای کوتاهی جواب دادم:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The report ended on a positive note.
[ترجمه گوگل]این گزارش با یک نکته مثبت به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]این گزارش با یک یادداشت مثبت به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Welland made a pretence of writing a note in his pad.
[ترجمه گوگل]ولند تظاهر به نوشتن یک یادداشت در صفحه خود کرد
[ترجمه ترگمان]Welland به بهانه نوشتن یک یادداشت در دفترش به او نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Please note my change of address.
[ترجمه گوگل]لطفا به تغییر آدرس من توجه کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا آدرس من رو بنویس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I scrawled a quick note to Judith and put it under her door.
[ترجمه گوگل]یادداشتی سریع برای جودیت نوشتم و زیر در گذاشتم
[ترجمه ترگمان]یادداشت سریعی به جودیت نوشت و آن را زیر در گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Someone had scribbled a note in the margin .
[ترجمه گوگل]یک نفر یادداشتی در حاشیه نوشته بود
[ترجمه ترگمان]کسی یادداشت را در حاشیه نوشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یادداشت (اسم)
note, reminiscence, record, memoir, annotation, notation, memo, memorandum, minute, chit

نت (اسم)
note

یادداشت ها (اسم)
note

نوت موسیقی (اسم)
note

کلید پیانو (اسم)
note

اهنگ صدا (اسم)
tune, note

تبصره (اسم)
remark, note, footnote

بخاطر سپردن (فعل)
note, memorize

توجه کردن (فعل)
assist, attend, advert, note, figure on, tent, ward, mark, perpend

تذکاریه یادداشت کردن (فعل)
note

نوت موسیقی نوشتن (فعل)
note

ذکر کردن (فعل)
assign, mention, mingle, note, refer, specify, cite, mind, patter

یادداشت کردن (فعل)
note, comment, set down

ملاحظه کردن (فعل)
remark, consider, note, regard, notice, perceive, observe, heed

ثبت کردن (فعل)
incorporate, score, put, note, record, enter, inscribe, scroll, register, docket

تخصصی

[برق و الکترونیک] نت علامت رایجی که ارتفاع . مدت زمان یا هردوویژگی یک احساس تن را مشخص می کند . خودش نیز احساس یا ارتعاشی است که سبب تحریک حواس می شود از این کلمه هنگامی استفاده می شود که هیچ تفاوتی بین نماد . احساس و محرک فیزیکی قائل نباشند .
[حقوق] تذکر دادن، متوجه شدن، ملاحظه کردن، در نظر گرفتن، تبصره، یادداشت، اسکناس، سفته
[ریاضیات] نت موسیقی، توجه کردن، توجه

انگلیسی به انگلیسی

• short written reminder, memo; brief informal letter; official message, notice; comment; musical sound, single key; sign of emotion, hint, trace; paper currency, bill of money
take notice of, observe; remark on, make a comment; record, indicate in writing; annotate
a note is a short letter.
a note is also something that you write down to remind you about something.
in a book or article, a note is a short piece of additional information.
in music, a note is a sound of a particular pitch, or a written symbol representing this sound.
a note is also a banknote.
you can use note to refer to a quality in someone's voice that shows how they feel.
you can also use note to refer to a particular feeling, impression, or atmosphere that is produced and that everyone is aware of.
if you note a fact, you become aware of it.
see also noted.
if something that someone says strikes or sounds a particular note, it produces a particular feeling, impression, or atmosphere.
if you take note of something, you pay attention to it because you think it is important.
if you make a mental note of something, you try to remember it, because it will be important or useful later.
if you compare notes with someone, you talk to them and find out whether they have the same opinion, information, or experiences as yourself.
if you note something down, you write it down so that you have a record of it.

پیشنهاد کاربران

یادداشت؛ اسکناس. سفته
تفسیر، قبض، نامه رسمی، نامه ای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم می شود، سند، کلید پیانو، آهنگ صدا، خاطرات، تبصره، یادداشت کردن، ثبت کردن، به خاطر سپردن، ملاحظه کردن، نت موسیقی نوشتن، توجه کردن، ذکر کردن، بازرگانی: یادداشت، درنظر گرفتن، تذکر
تبصره
دوستان توجه کنین:
note بریتیش هست و به معنای اسکناسه.
bill آمریکن هست و به معنای اسکناسه.
همچنین note به معنای نکته یا توجه هم هست. که به صورت note: . . . توی دستورالعمل ها میاد.
note : یاداشت ⁦🔖📑
توجه کردن
دقت کردن
در مورد شراب به معنای طعم است.
مشاهده کردن هم معنی میده
importance, or the fact that something deserves attention
اهمیت
یکی از معناهاش که بصورت فعل هست ( گفتن - نوشتن - خاطرنشان کردن ) میباشد
مثال :
A : i thought you are coming to the 2nd drop
B : That was never the plan
We wanted to land in the first one
...
[مشاهده متن کامل]

I should have noted that : باید میگفتم ( باید یادآوری یا خاطرنشان میکردم )
🔴 note means to say or write ( something )

در فرودگاه ها به معنای وضعیت پرواز هست
در اون برد مخصوص پروازها
نشانه
خاطرنشان /خاطر نشان کردن
تذکر
اسکناس - تراول
note ( اصطلاح شناسی )
واژه مصوب: نکته
تعریف: مطلبی که اطلاعات بیشتری دربارة هریک از بخش های مدخل اصطلاحی ارائه می دهد
نکته، تذکّر، توجّه
⁦✔️⁩ ( بازرگانی ) سند بهادار، ورقه ی قرضه ی کوتاه مدت ( صادره از سوی دولت یا شرکت ها )
CHINA DEBT CRUNCH
China Properties defaults on 💥notes💥 worth $226m
Evergrande debt crisis spills into rest of high - yield property sector
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
China Properties Group said on Friday it had defaulted on 💥notes💥 worth $226 million as it failed to secure funds by the maturity date, joining a list of property developers in the country that are reeling from a debt crisis
. . .
China's property sector is on the edge of a financial crisis

اسم note به معنای نت
اسم note در این مفهوم اشاره دارد به یک تک آوا با ویژگی آوایی بخصوص که حاصل نواختن یک آلت موسیقی و یا صدای انسان است. مثال:
high notes ( نت های بالا )
اسم note به معنای یادداشت
...
[مشاهده متن کامل]

اسم note در مفهوم یادداشت به نامه یا پیغامی غیر رسمی اشاره دارد. مثال:
. he left a note to say he would be home late ( او یادداشتی گذاشت تا بگوید که دیر به خانه می رسد. )
?did you get my note ( یادداشتم به دستت رسید؟ )
اسم note به معنای توضیح
اسم note در مفهوم توضیح اشاره دارد به توضیحات یا نظراتی که در حاشیه یک کتاب درباره واژه ای یا متنی داده شده است. مثال:
. see note 3, page 37 ( به توضیح 3، صفحه 37 مراجعه کنید. )
فعل note به معنای ملاحظه کردن
فعل note در این مفهوم به با دقت به چیزی توجه کردن و در نظر گرفتن آن چیز اشاره دارد. مثال:
. please note ( that ) we will be closed on saturday ( ملاحظه بفرمایید که ما روز شنبه بسته[تعطیل] خواهیم بود. )
منبع: سایت بیاموز

نوشته
اسکناس
. . . Note that به یاد داشته باشید که ،
توجه داشته باشید که ، توجه کنید که
attend
حس کردن
فعل :از کسی یاد کردن، دانستن، برشمردن
=credit
مثال :
He is noted/credited as the best footballer of all time
از او بعنوان بهترین فوتبالیست در تمام ادوار یاد میشود.
تبصره
We use the comment
از تبصره استفاده میکنیم
کُت
چیزی که روی لباس می پوشیم
علامت
مشخص شدن
اسکناس
A 10 dollar note : یک اسکناس ۱۰ دلاری
اشاره ای به
اشاره ای از
( برای عطرها و طعمها زیاد به کار میره )
یاداشت کردن
نکته
بهترین واژه برای �Note�، �یادداشت� است.
یادداشت
توجه کردن
سند
اسناد ( Notes )
یادداشت ، نت ، یادداشت کردن ، توجه کردن به
he left a note to say he would be home late
اون یه یادداشت گذاشت تا بگه دیر به خونه میاد
👨‍❤️‍💋‍👨👨‍❤️‍💋‍👨
بر شمردن
خلاصه وار نوشتن
بیان کردن
یادداشت کردن
خاطر نشان کردن
اشاره کردن
بیان کردن
ابراز داشتن
در متون غیرتخصصی، مترادف با tone، به معنی لحن، طرز بیان.
End your negotiations on a good note
مذاکرات خود را با لحن مناسبی به پایان برسانید

توجه داشتن
پول کاغذی notes and coins
فعل: توجه کردن
خاطر نشان کردن
اشاره میکند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس