traumatize

/ˈtrɒməˌtaɪz//ˈtrɒməˌtaɪz/

زخمی کردن، زخم زدن، شوکه کردن، دچار تن تکان یا روان تکان کردن، دچار روان زخم کردن، با ضرب وجرح مشروب ساختن، معذب کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: traumatizes, traumatizing, traumatized
(1) تعریف: to injure or wound physically.

(2) تعریف: in psychology, to subject to a trauma; cause a trauma to.

جمله های نمونه

1. My wife was traumatized by the experience.
[ترجمه گوگل]همسرم از این تجربه آسیب دیده بود
[ترجمه ترگمان]همسرم از این تجربه ضربه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was traumatized by an unfortunate experience in her childhood.
[ترجمه گوگل]او از یک تجربه ناگوار در دوران کودکی اش آسیب دید
[ترجمه ترگمان]او تحت تاثیر یک تجربه غم انگیزی در دوران کودکی او به خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was so traumatized by the attack that he could not work for a year.
[ترجمه گوگل]او از این حمله به حدی آسیب دیده بود که یک سال نتوانست کار کند
[ترجمه ترگمان]او چنان تحت تاثیر حمله قرار گرفته بود که یک سال نمی توانست کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was traumatized by his war experiences.
[ترجمه سید حمیدرضا عباسی] تجارب جنگیش او را روانی کرد.
|
[ترجمه گوگل]او از تجربیات جنگ آسیب دیده بود
[ترجمه ترگمان]او از تجربیات جنگ او وحشت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The whole experience left him traumatized.
[ترجمه گوگل]تمام این تجربه او را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان]تمام تجربه او را ناراحت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was completely traumatized by the death of her mother.
[ترجمه گوگل]او از مرگ مادرش کاملاً آسیب دیده بود
[ترجمه ترگمان]او کاملا تحت تاثیر مرگ مادرش قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was traumatized as a child, apparently, when his mentally ill father forced him to kill a thief.
[ترجمه گوگل]ظاهراً زمانی که پدر بیمار روانی‌اش او را مجبور به کشتن یک دزد کرده بود، در کودکی آسیب دید
[ترجمه ترگمان]ظاهرا او به عنوان یک بچه دچار مشکل شده بود که پدرش او را مجبور به کشتن یک دزد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In 196 the nation was traumatized by race riots in a number of major cities.
[ترجمه گوگل]در سال 196 ملت توسط شورش های نژادی در تعدادی از شهرهای بزرگ آسیب دید
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۶، این کشور با شورش های نژادی در تعدادی از شهرهای اصلی مورد آزار قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In one fell swoop, the authors have denied the deeply traumatizing consequences of extreme verbal and emotional abuse.
[ترجمه گوگل]در یک لحظه، نویسندگان پیامدهای آسیب زا و آسیب زا ناشی از آزار شدید کلامی و عاطفی را انکار کرده اند
[ترجمه ترگمان]در یکی از این موارد، نویسندگان عواقب عمیق آزار کلامی و احساسی شدید را انکار کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A virgin splay of grass traumatized by five months of snow sloped gently down to the water.
[ترجمه گوگل]لکه‌های بکر از چمن که بر اثر پنج ماه برف آسیب دیده بود، به آرامی به سمت آب سرازیر شد
[ترجمه ترگمان]در عرض پنج ماه برفی که روی آب خم شده بود کمی علف خورده بود و مقدار زیادی از علف ها به آرامی به طرف آب شیب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Suprise traumatized her, offsetting the sting of the slap.
[ترجمه گوگل]غافلگیری به او آسیب وارد کرد و سیلی را جبران کرد
[ترجمه ترگمان]suprise به او صدمه زده بود و offsetting سیلی از سیلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To bite into the bitter, tannin-filled persimmon is a traumatizing experience.
[ترجمه گوگل]گاز گرفتن خرمالوی تلخ و پر از تانن، تجربه ای آسیب زا است
[ترجمه ترگمان]برای گاز گرفتن در برابر طعم تلخ خرمالو، تجربه عمیق و عمیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These children have been traumatized by the violence in their home.
[ترجمه گوگل]این کودکان از خشونت در خانه خود آسیب دیده اند
[ترجمه ترگمان]این کودکان بواسطه خشونت در خانه شان آسیب دیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Somehow or alternative, they will got to traumatize their bulky adore .
[ترجمه گوگل]به نحوی یا جایگزین، آنها می توانند به ستایش بزرگ خود آسیب وارد کنند
[ترجمه ترگمان]هر جور که باشد، آن ها باید adore bulky را باز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• cause severe and chronic mental or emotional stress; cause sudden and severe physical injury (also traumatise)
if someone is traumatized by an event or situation, it is extremely upsetting and causes great stress, and may cause long-term psychological damage.

پیشنهاد کاربران

این کلمه اخیرا وارد زبان فارسی هم شده
بیشتر بین پزشکها و روانشناس ها که میگن فردی دچار تروما شده
یعنی اسیب روانی عمیقی که در لایه های ناخوداگاه مغز باقی میمونه
traumatized ( adj ) تروما زده
اسیب روانی خوردن
یا زدن
Traumatize 🇺🇲
Traumatise 🇬🇧
آسیب روحی و روانی و احساسی شدید به کسی وارد کردن ( به کسی Trauma دادن )
بیشتر در رابطه با حوادث سخت و بسیار دردناک زندگی به کار میره که باعث میشه فرد هیچ موقع اون خاطره را فراموش نکنه و در لحظه دچار شوک بشه
...
[مشاهده متن کامل]

to cause ( someone ) to become very upset in a way that often leads to serious emotional problems : to cause ( someone ) to suffer emotional trauma
◀️He was traumatized by the experience
◀️I imagine that's traumatic

شوک وارد کردن
To frighten somebody in a bad way
To shock somebody so badly
۱ـ آسیب ماندگار روانی شدن، صدمه دائم روحی شدن
۲. سبب آسیب ماندگار شدن
تطبیق معانی در مثال ها:
Being tortured can traumatize anyone
شکنجه شدن میتواند سبب آسیب ماندگار در هر کسی شود.
She is traumatized by a gang rape.
او در اثر تجاوز جنسی گروهی آسیب ماندگار دیده است.

لطمه زدن
ضربه روحی
آسیب روحی روانی زدن
آسیب دیدن از چیزی، زخم خوردن از چیزی

بپرس