distractedly


ازروی گیجی، اشفته وار، ازروی حیرت

جمله های نمونه

1. He paced up and down distractedly.
[ترجمه گوگل]با حواس پرت بالا و پایین می رفت
[ترجمه ترگمان]با حواس پرتی از پله ها بالا و پایین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I walked up and down distractedly, waiting for news.
[ترجمه گوگل]با حواس پرت بالا و پایین می رفتم و منتظر خبری بودم
[ترجمه ترگمان]با حواس پرتی بالا و پایین رفتم و منتظر اخبار بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mosquitoes buzzed through the air, swatted at distractedly.
[ترجمه گوگل]پشه‌ها در هوا وزوز می‌کردند و با حواس‌پرتی به آن‌ها برخورد می‌کردند
[ترجمه ترگمان]پشه ها در هوا وزوز می کردند و با حواس پرتی به او ضربه می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Donna Ward glanced distractedly out of the window for a second, her mind racing, her hand on her book.
[ترجمه گوگل]دونا وارد برای ثانیه ای با حواس پرت به بیرون از پنجره نگاه کرد، در حالی که ذهنش تند می زد و دستش روی کتابش بود
[ترجمه ترگمان]دانا در حالی که دستش را روی کتاب می خواند، با حواس پرتی از پنجره بیرون را نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She glanced distractedly around the room.
[ترجمه گوگل]با حواس پرت به اتاق نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با حواس پرتی نگاهی به اطراف اتاق انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He looked up distractedly. "Be with you in a second. "
[ترجمه گوگل]با حواس پرت به بالا نگاه کرد "در یک ثانیه با تو باشم "
[ترجمه ترگمان]او با آشفتگی به بالا نگاه کرد و گفت: \" در یک لحظه با تو خواهم بود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Indeed I always distractedly fond of children.
[ترجمه گوگل]در واقع من همیشه به طور حواس پرتی به بچه ها علاقه دارم
[ترجمه ترگمان]در واقع من همیشه با حواس پرتی کودکان را دوست داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Inside the family hall, frightened speechless, people turned pale and looked at one another distractedly.
[ترجمه گوگل]در داخل سالن خانواده، مردم ترسیده و بی حرف، رنگ پریده شدند و با حواس پرت به یکدیگر نگاه کردند
[ترجمه ترگمان]در تالار خانواده که از ترس زبانشان بند آمده بود، مردم رنگ باخته به یکدیگر نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She accused him of not loving her and asked herself distractedly how to gain his affection.
[ترجمه گوگل]او را متهم کرد که او را دوست ندارد و با حواس پرتی از خود پرسید که چگونه محبت او را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او را متهم کرد که او را دوست نداشته است و با حواس پرتی از خود پرسید که چگونه عشق او را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I wonder where that guy's run off to, she thought distractedly.
[ترجمه گوگل]او با حواس پرتی فکر کرد، نمی دانم آن مرد به کجا فرار کرده است
[ترجمه ترگمان]با حواس پرتی اندیشید: نمی دونم این یارو کجا فرار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a distracted manner, without one's full attention; confusedly, in an agitated manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distract
✅️ اسم ( noun ) : distraction / distractor
✅️ صفت ( adjective ) : distracting / distracted
✅️ قید ( adverb ) : distractedly
حیران، سرگردان

بپرس