abuse

/əˈbjuːs//əˈbjuːs/

معنی: خفت، خواری، سوء استعمال، توهین، فحش، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهانی، سب، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کردن، خفت دادن، بدزبانی کردن، توهین کردن به، تجاوز به حقوق کسی کردن
معانی دیگر: سواستفاده کردن، بد رفتاری کردن، خشونت کردن، آسیب رساندن، ضایع کردن، ناسزا گفتن، بد دهنی کردن، رنجاندن، هتاکی، اجحاف کردن، تعدی کردن، عادت یا رسم بد، سنت غلط، بی عدالتی، تجاوز به حقوق کسی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abuses, abusing, abused
(1) تعریف: to use in an improper or incorrect manner; misuse.
مترادف: misapply, misemploy, misuse, pervert
مشابه: exploit, mishandle, profane

- If you abuse your privileges, you will lose them.
[ترجمه آرین] اگر از امتیازهایتان سوءاستفاده کنید، آنها را از دست خواهید داد
|
[ترجمه ب گنج جو] از اون فرصت و امکاناتی که بهتون داده شده اگه استفاده ی غیر قانونی بکنین همشو از دست میدین.
|
[ترجمه گوگل] اگر از امتیازات خود سوء استفاده کنید، آنها را از دست خواهید داد
[ترجمه ترگمان] اگر از امتیازات شما سو استفاده کنید، آن ها را از دست خواهید داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He began to abuse alcohol after his divorce.
[ترجمه ريحانه] او بعد از طلاقش شروع به سوئمصرف مواد کرد
|
[ترجمه R] او بعد از طلاقش شروع به مصرف الکل کرد
|
[ترجمه عبدالفرید] او بعد از طلاق شروع به سو مصرف الکل کرد.
|
[ترجمه ب گنج جو] بعده طلاق دائم الخمر شد، میخواره ای تمام عیار.
|
[ترجمه گوگل] او پس از طلاق شروع به سوء مصرف الکل کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از طلاقش شروع به مصرف الکل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to treat in a manner that causes injury or offense.
مترادف: aggrieve, disrespect, ill-treat, ill-use, maltreat, mistreat, misuse, wrong
متضاد: honor, mollycoddle, respect
مشابه: affront, batter, beat, belabor, harm, hit, hurt, injure, manhandle, mishandle, molest, offend, oppress, persecute, punish, shaft, strike, torment

- Seeing the boy's injuries, the doctor suspected that some adult had abused him.
[ترجمه عبدالفرید] دکتر با دیدن زخم های پسر بچه، شک کرد که فرد بالغی او را مورد آزار جنسی قرار داده است.
|
[ترجمه ب گنج جو] با دیدن زخم و جراحات بر بدن اون پسر دکتر ظنش به این رفت که توسط یه فرد بزرگتری مورد سو استفاده قرار گرفته .
|
[ترجمه گوگل] پزشک با دیدن جراحات پسر، مشکوک شد که یک فرد بزرگسال به او بدرفتاری کرده است
[ترجمه ترگمان] با دیدن زخم های پسر، دکتر حدس زد که یک فرد بالغ او را مورد سو استفاده قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Smokers abuse their own lungs.
[ترجمه عبدالفرید] سیگاری ها به ریه های خود آسیب می رسانند.
|
[ترجمه ب گنج جو] آسیب به ریه ها کاریه که سیگاری ها بادخودشون انجام میدن.
|
[ترجمه گوگل] سیگاری ها از ریه های خود سوء استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان] استعمال کنندگان به ریه های خودشان تجاوز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to talk to or of in an offensive or unfair manner.
مترادف: badmouth, chew out, excoriate, insult, malign, revile, tongue-lash, vilify, wrong
متضاد: adulate, compliment, flatter, praise
مشابه: affront, anathematize, assail, belabor, berate, blackguard, bullyrag, curse, denigrate, disparage, flay, inveigh against, lambaste, lash, objurgate, offend, rail at, upbraid, vituperate

- You can say what you like about me, but don't start abusing my friends.
[ترجمه عبدالفرید] شما می توانید هر چی دوست دارید درباره من بگوییداما نباید به دوستان من شروع به فحاشی کنید.
|
[ترجمه گوگل] شما می توانید آنچه را که در مورد من دوست دارید بگویید، اما شروع به سوء استفاده از دوستان من نکنید
[ترجمه ترگمان] شما می توانید آنچه را که دوست دارید به من بگویید، اما از دوستان من سو استفاده نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: abuser (n.)
(1) تعریف: improper or incorrect use; misuse.
مترادف: misuse
مشابه: exploitation

- The revolutionaries stuggled against corruption and the government's abuse of power.
[ترجمه گوگل] انقلابیون علیه فساد و سوء استفاده دولت از قدرت مبارزه کردند
[ترجمه ترگمان] انقلابیون با فساد و سو استفاده دولت از قدرت مخالف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: injurious or offensive treatment.
مترادف: ill-treatment, ill-usage, ill-use, maltreatment, mistreatment, misusage, wrong
متضاد: care
مشابه: battery, beating, harm, injury, punishment, torture, work

- Child abuse is a serious crime.
[ترجمه گوگل] کودک آزاری جرمی جدی است
[ترجمه ترگمان] آزار و اذیت کودکان یک جرم جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After years of abuse, she decided to leave her husband.
[ترجمه گوگل] او پس از سال ها آزار و اذیت تصمیم گرفت همسرش را ترک کند
[ترجمه ترگمان] پس از سال ها سو استفاده، او تصمیم گرفت شوهرش را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: offensive or unfair comments or language.
مترادف: disparagement, invective, obloquy, tongue-lashing, vilification
متضاد: flattery, praise
مشابه: billingsgate, contumely, curse, diatribe, insult, malediction, philippic, scolding, scurrility, shaft, slur, vituperation

- The enemies hurled abuse at each other.
[ترجمه 🦥Moonlight] دشمنان یکدیگر را هدف ناسزا قرار دادند
|
[ترجمه گوگل] دشمنان به یکدیگر بدگویی کردند
[ترجمه ترگمان] دشمنان سو استفاده را به سوی یکدیگر پرتاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a corrupt procedure or custom.
مترادف: exploitation, malfeasance, misdeed, wrongdoing
مشابه: corruption, misfeasance, wrong

- New laws were set up to prevent abuses within the welfare system.
[ترجمه گوگل] قوانین جدیدی برای جلوگیری از سوء استفاده در سیستم رفاهی وضع شد
[ترجمه ترگمان] قوانین جدید برای جلوگیری از سو استفاده در سیستم رفاهی تشکیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. abuse of power
سو استفاده از قدرت

2. abuse of confidence
خیانت در امانت

3. abuse of process
سو استفاده از قانون،حیله ی قانونی به کار بردن

4. to abuse freedom
از آزادی سواستفاده کردن

5. do not abuse your eyes by reading in the dark
با خواندن در تاریکی به چشم های خود صدمه نزن.

6. a term of abuse
حرف ناسزا

7. you must not abuse your horse !
شما نباید نسبت به اسب خود بد رفتاری کنید.

8. He let out a torrent of abuse/angry words.
[ترجمه گوگل]او سیلابی از کلمات توهین آمیز/خشمگین را منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]سیلی از فحش و ناسزا نثار او کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Drug abuse poses a major threat to the fabric of our society.
[ترجمه گوگل]سوء مصرف مواد مخدر یک تهدید بزرگ برای بافت جامعه ما است
[ترجمه ترگمان]اعتیاد به مواد مخدر تهدیدی جدی برای بافت جامعه ما محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The notion of abuse has wider connotations than the physical.
[ترجمه گوگل]مفهوم سوء استفاده مفاهیم گسترده تری نسبت به فیزیکی دارد
[ترجمه ترگمان]مفهوم آزار و اذیت معانی بیشتری نسبت به کاربرد فیزیکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. John received constant physical and psychological abuse from his father.
[ترجمه گوگل]جان به طور مداوم از پدرش مورد آزار جسمی و روانی قرار می گرفت
[ترجمه ترگمان]جان آزار جسمی و روانی همیشگی را از پدرش دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Abuse can lead to both psychological and emotional problems.
[ترجمه گوگل]سوء استفاده می تواند منجر به مشکلات روحی و روانی شود
[ترجمه ترگمان]سو استفاده می تواند منجر به مشکلات روانی و عاطفی هم بشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She snarled abuse at anyone who happened to walk past.
[ترجمه گوگل]او به هر کسی که اتفاقاً از آن رد می‌شد فحش داد
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت به هر کسی که از کنار او رد می شد فحش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Allegations of abuse led to the removal of several children from their families.
[ترجمه گوگل]اتهامات آزار و اذیت منجر به حذف چند کودک از خانواده هایشان شد
[ترجمه ترگمان]اتهامات سو استفاده منجر به حذف چندین کودک از خانواده هایشان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Many children suffer racial abuse at school.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان در مدرسه از آزار نژادی رنج می برند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان در مدرسه از سو استفاده نژادی رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. What she did was an abuse of her position as manager.
[ترجمه گوگل]کاری که او انجام داد سوء استفاده از موقعیت خود به عنوان مدیر بود
[ترجمه ترگمان]کاری که کرده بود، رفتارش به عنوان مدیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Child abuse is a punishable offense.
[ترجمه گوگل]کودک آزاری یک جرم قابل مجازات است
[ترجمه ترگمان]آزار و اذیت کودکان یک جرم قابل مجازات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Those who want to take child abuse seriously today must stake out a humane child protection practice.
[ترجمه گوگل]کسانی که امروز می خواهند کودک آزاری را جدی بگیرند، باید یک عمل انسانی برای حمایت از کودک را رعایت کنند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که می خواهند کودکان را به طور جدی مورد سو استفاده قرار دهند، باید عمل حفاظت از کودکان را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Airport officials received a stream of verbal abuse from angry passengers whose flights had been delayed.
[ترجمه گوگل]مقامات فرودگاه جریانی از توهین لفظی را از مسافران عصبانی دریافت کردند که پروازهایشان به تعویق افتاده بود
[ترجمه ترگمان]مسئولان فرودگاه جریان آزار کلامی را از مسافران عصبانی که پروازه ای آن ها به تاخیر افتاده بود، دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خفت (اسم)
abasement, abuse, affront, contumely, knot, loop, opprobrium, light-mindedness

خواری (اسم)
abasement, abuse, ignominy, poverty, insult, abjection, baseness, bitter fate, heavy burden, rough luck, unhappy lot

سوء استعمال (اسم)
abuse, abusage, ill usage, misapplication, misusage

توهین (اسم)
abuse, contumely, insult, offense, libel, disparagement, flout, vituperation, insolence, aspersion

فحش (اسم)
abuse, damn, curse, swearing, cuss, darn, swearword, vilification, malison, revilement

پرخاش (اسم)
abuse, ruff, quarrel, invective

تهمت (اسم)
abuse, libel, accusation, scandal, defamation, accusal, delation, slur, smear word

بد زبانی (اسم)
abuse, profanation, swearword, vituperation

بد دهنی (اسم)
abuse, swearword, scurrility

سب (اسم)
abuse, insult, curse, blame, reproach, reproof

فحش دادن (فعل)
abuse, insult, curse, cuss, swear

بد بکار بردن (فعل)
abuse, misuse, mishandle

بد استعمال کردن (فعل)
abuse, ill-use

سو استفاده کردن از (فعل)
abuse

بدرفتاری کردن نسبت به (فعل)
abuse

به زنی تجاوز کردن (فعل)
abuse

ننگین کردن (فعل)
abuse, shame, dishonor, dishonour

بدگویی کردن (فعل)
abuse, vilify, maledict

پرخاش کردن (فعل)
abuse

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

خفت دادن (فعل)
degrade, abuse, derogate

بدزبانی کردن (فعل)
abuse, clapperclaw

توهین کردن به (فعل)
abuse, insult

تجاوز به حقوق کسی کردن (فعل)
abuse

تخصصی

[حقوق] سوء استفاده کردن، دشنام دادن، سوء استفاده، دشنام، توهین

انگلیسی به انگلیسی

• misuse; maltreatment; corrupt practice; foul language
misuse; injure, harm, mistreat; insult, malign, curse, revile
if someone suffers abuse, they are treated cruelly and violently.
if someone is abused, they are treated cruelly and violently.
abuse of something is the use of it in a wrong way or for a bad purpose.
if you abuse something, you use it in a wrong way or for a bad purpose.
abuse is also rude and unkind things that people say when they are angry.
to abuse someone also means to say rude or unkind things to them.

پیشنهاد کاربران

1. سوءِ استفاده کردن از؛ تجاوز کردن به؛ بد به کار بردن
2. دشنام دادن به، فحّاشی کردن به، ناسزا گفتن به
3. بدرفتاری کردن با
در حالت اسم:
1. سوءِ استفاده، تجاوز؛ خشونت، بدرفتاری
2. عادتِ غلط؛ راه و رسمِ غلط؛ رفتارِ بد
...
[مشاهده متن کامل]

3. فحّاشی، بدزبانی، ناسزاگویی؛ فحش، دشنام
a term of abuse
فحش، ناسزا، دشنام

دوستان در تلفظش دقت کنین:
/əˈbjuːs/
یعنی /اِب. یوس/ خونده میشه نه /اِب. یوز/
دست درازی کردن
abuse 4 ( v ) =to make rude or offensive remarks to or about sb, e. g. The referee had been threatened and abused.
abuse
abuse 3 ( v ) =to treat a person or an animal in a cruel or violent way, especially sexually, e. g. The boy had been sexually abused.
abuse
abuse 2 ( v ) =to use power or knowledge unfairly or wrongly, e. g. She abused her position as principal by giving jobs to her friends.
abuse
abuse 1 ( v ) ( əˈbyuz ) =to make bad use of sth, or to use so much of sth that it harms your health, e. g. to abuse alcohol. abuser ( n )
abuse
سوء استفاده کردن، به حقوق کسی تجاوز کردن ( مطبوعاتی )
قابل توجه کاربر احمد که گفته اند سواستفاده جنسی صد در صد اشتباه است، این تعریف از دیکشنری لانگمن
to treat someone in a cruel and violent way, often SEXUALLY
sexually/physically abused
She was sexually abused as a child.
...
[مشاهده متن کامل]

از دیکشنری آکسفورد
to treat a person or an animal in a cruel or violent way, especially SEXUALLY
● The boy had been sexually abused.
● All the children had been physically and emotionally abused.
● abused children
مثال از دیکشنری کمبریج
Several of the children had been SEXUALLY/physically/emotionally abused.

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇
1_ don't bother me
اذیتم نکن
2_ don't mess with me
سر به سرم نزار
3_ don't offend me
آزارم نده
4_ don't annoy me
عصبیم نکن
5_don't afflict me
...
[مشاهده متن کامل]

اذیتم نکن _ پریشانم نکن
6_ don't mistreat me
باهام بدرفتاری نکن
7_ don't abuse me
باهام بدرفتاری نکن _ سو استفاده نکن
8_ don't suffer me
عذابم نده
9_ don't aggravate me
خشمگینم نکن _ عصبانیم نکن
10_ don't bug me
اذیتم نکن

در فناوری اطاعات:
بهره جویی و سوءاستفاده از آسیب پذیری ها یا نقص های یک برنامه، نرم افزار، وب سایت، دیتابیس و . . . عموماً برای نفع شخصی.
1. سوء استفاده کردن
2. بدرفتاری کردن
3. بددهنی کردن
بهره کشی، سوء مصرف، آزار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : abuse
✅️ اسم ( noun ) : abuse / abuser
✅️ صفت ( adjective ) : abusive
✅️ قید ( adverb ) : abusively
تخطی از
آزاردیدگی
معانی مختلف دارد بسته به جمله دارد
تجاوز
سو استفاده
سو مصرف ( دارو )
و. . .
اما دوستانی که واژه سو استفاده جنسی استفاده کردند صدرصد اشتباه کردند. در هچ دیکنشنری معتبر انگلیسی و حتی ویکی پدیا از این واژه استفاده نشده . سو استفاده جنسی یک زیر مجموعه است و واژه ی انگلیسی مخصوص به خود را دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

سوء قصد
Williams abused his position as president to give jobs to his friends.
ویلیامز از موقعیتش به عنوان رئیس جمهور برای دادن شغل هایی به دوستانش سوءاستفاده کرد.
ریشه:
( لاتین عامیانه ) abuti
ab - ( off, away from ) uti ( use )
( دک/در، یکسو ) ( صرف/استفاده/بکاربری )
کژ صرف، سوء صرف
اینستاگرام @504ewords
کودک ازاری
سو استفاده جنسی
گَزایش کردن = to abuse
گَزایی کردن = to abuse
گزاییدن = to abuse
گَزاییدَن = آزاراندن.
نه گشت زمانه بفرسایدش
نه این رنج و تیمار بگزایدش.
فردوسی
نقض - نقض کردن
severe human rights abuse : نقض شدید حقوق بشر
استفاده بد، سو استفاده
🌈🌈🌈🌈🌈
بد رفتاری کردن، ازار دادن، اذیت کردن، تجاوز کردن، بد زبانی کردن، نا سزا گفتن.
در حین عصبانیت به کسی توهین کردن.
سواستفاده
تجاوز
بدرفتاری کردن
فحاشی کردن
ناسزا گفتن
تجاوز
Noun :
Wrong use /// physical hurting - injuring /// verbal attack
Verb :
Physical hurt or injure /// use wrongly /// attack with words /// take advantage of
سوء استفاده کردن - تجاوز کردن - بد دهنی کردن
...
[مشاهده متن کامل]

سوئ استفاده - تجاوز - خیانت - توهین و بد دهنی کردن
تجاوز رو assault هم میگن اما بهترین واژه براش نه abuse نه assault
بلکه rape
Rape :
sexual assault by force; act of plunder ( v
defilement; a forced sexual assault ( n
Rapist

بد استفاده کردن از صدا مانند جیغ زدن و فریاد کشیدن = Voice Abuse
بد استفاده کردن ( استفاده درست را می داند ولی گاهی از آن چیز بد استفاده می کند )
سوءرفتار
هر کلمه در هر حیطه ای معنی خاص خودش را میدهد در اینجا اگر abuse در روانشناسی به معنای سوء استفاده جنسی است. استفاده برای یک خدمتکار کلفت یا یک فرد بیچاره معنی خوار و خفت دادن را میدهد و. . . . .
شما در ابتدا باید متن خود را کامل بخوانید و با مقصود ان اشنا شوید سپس به دنبال معنیش بروید تا بتوانید درست ترین را پیدا کنید.
...
[مشاهده متن کامل]

آزار، آزار کردن
اَبکاربَری یا اَبیکارگیری به معنای سوء استفاده یا اَبیوز abuse است.
آسیب رساندن
از چیزی بد استفاده کردن
چیزی را در راه نادرست به کار بردن و استفاده کردن
سو استفاده در هر چیزی اعمم از مواد مخدر و عوامل جنسی و قانون و در کل همه چی
نقض کردن ( قانون )
سوء استفاده کردن از کسی یا چیزی take advantage است . . ولی abuse بیشتر کاربرد سو ءاستفاده جنسی از جنس مخالف است هیچ وقت اشتباه نکنید abuse بیشتر کاربرد استعمال کردن مواد مخدر والکل . . عامیانه بد زبانی کردن و فحش دادن رکیک استفاده کردن یا استعمال کردن
سوء استفاده جنسی کردن
اَبیوزگر در روانشناسی به کسی اطلاق میگردد که سوءاستفاده جنسی از کسی کرده باشد.
سوء استفاده جنسی کردن

کاربرد نادرست/نابجا/بد
استفاده بی مورد
استعمال کردن، درباره ی کسی خصمانه صحبت کردن
1. treat unkindly
2. scold
سوءاستفاده کردن
سوء مصرف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٩)

بپرس