watch
/ˈwɑːt͡ʃ//wɒt͡ʃ/
معنی: ساعت، پاس، مراقبت، پاسداری، کشیک، دیدبان، مدت کشیک، ساعت جیبی و مچی، بر کسی نظارت کردن، نگهبانی دادن، نگهبان بودن، مراقبت کردن، پاییدن، پاسداری کردن، مواظب بودن
معانی دیگر: مراقب بودن، هازیدن، تحت مراقبت قرار دادن، تحت نظر گرفتن، شب زنده داری کردن، بیدار ماندن، بی خوابی کشیدن، بدخوابی، بیداری، نگاه کردن، تماشا کردن، نظاره کردن، توجه کردن، دیدن، مشاهده کردن، نگهبان، دیده بان، محافظ، پاسدار، مستحفظ، شبگرد، ناطور، شب پا، نگهبانی، دیده بانی، شیفت، منتظر بودن، (قدیمی) بخشی از شب، پاسی از شب، گاهنما، گاهشمار، دیده بانی کردن، نگهبانی کردن، (نیروی دریایی) ساعات نگهبانی، مدت نگهبانی

بررسی کلمه
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: watches, watching, watched
عبارات: watch it, watch out
حالات: watches, watching, watched
عبارات: watch it, watch out
• (1) تعریف: to use one's eyes to observe with uninterrupted attention.
• مترادف: regard
• مشابه: contemplate, gaze, look, see, stare
• مترادف: regard
• مشابه: contemplate, gaze, look, see, stare
- He watched as everyone else danced.
[ترجمه راضیه] وقتی همه میرقصیدند او آن ها را تماشا می کرد|
[ترجمه English] هر کس که می رقصید، او نگاه تماشا میکرد|
[ترجمه Navid] اوتماشا میکرد هرکس که میرقصد|
[ترجمه حمید] او نظاره گر رقص دیگران بود|
[ترجمه گوگل] او تماشا می کرد که همه می رقصیدند[ترجمه ترگمان] همان طور که بقیه می رقصیدند، نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to look or wait in alert expectation (usu. fol. by for).
• مترادف: wait
• مشابه: look
• مترادف: wait
• مشابه: look
- Could you watch for the taxi while I get my bag?
[ترجمه نیما چوبین] میشه یه تاکسی گیر بیاری تا من کیفم رو میارم؟ ( watch for به معنای با حواس جمع منتظر چیزی بودن )|
[ترجمه گوگل] آیا می توانی تا زمانی که کیفم را می گیرم مراقب تاکسی باشیم؟[ترجمه ترگمان] میشه حواست به تاکسی باشه تا من کیفم رو بیارم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Watch for our spring sales!
[ترجمه نیما چوبین] از حراج بهاره ما دیدن کنید.|
[ترجمه گوگل] منتظر فروش بهاره ما باشید![ترجمه ترگمان] ! به فروش spring نگاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to keep a vigil, esp. through the night.
• مشابه: guard, protect, sit
• مشابه: guard, protect, sit
- She watched carefully over her patient.
[ترجمه امین جهانگرد] او به دقت از بیمارش مراقبت کرد|
[ترجمه گوگل] او با دقت مراقب بیمارش بود[ترجمه ترگمان] با دقت به بیمارش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to be careful or alert.
• مشابه: mind
• مشابه: mind
- Watch that you don't cut yourself with that knife!
[ترجمه امین جهانگرد] مواظب باش دستت و با اون چاقو نبری|
[ترجمه گوگل] مراقب باش با آن چاقو خودت را نبري![ترجمه ترگمان] نگاه کنید که با این چاقو خودتان را cut!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: watch oneself
عبارات: watch oneself
• (1) تعریف: to use one's eyes to observe (something) with uninterrupted attention.
• مترادف: look, look at, regard, stare
• متضاد: ignore
• مشابه: contemplate, drink in, examine, observe, perceive, scrutinize, see, view, witness
• مترادف: look, look at, regard, stare
• متضاد: ignore
• مشابه: contemplate, drink in, examine, observe, perceive, scrutinize, see, view, witness
- The couple were kissing and not watching the movie at all.
[ترجمه نیما چوبین] زوج ( زن و شوهر ) در حال بوسیدن بودند و اصلاً فیلم را ندیدند.|
[ترجمه گوگل] این زوج در حال بوسیدن بودند و اصلاً فیلم را تماشا نمی کردند[ترجمه ترگمان] زوجی بودند که یکدیگر را بوسیدند و به تماشای فیلم نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She watched the dog run after the ball one last time.
[ترجمه گوگل] او آخرین بار سگ را تماشا کرد که دنبال توپ می دوید
[ترجمه ترگمان] آخرین بار سگ را دید که دوان دوان دوان دوان خود را تعقیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آخرین بار سگ را دید که دوان دوان دوان دوان خود را تعقیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He watched the children playing by the pond while he sat on a park bench eating his lunch.
[ترجمه نیما چوبین] در حالی که روی نیمکت پارک نشسته بود و ناهارش رو می خورد، مراقب بچه هایی بود که کنار حوض بازی می کردند.|
[ترجمه گوگل] او در حالی که روی نیمکت پارک نشسته بود و ناهار خود را می خورد، بچه ها را تماشا می کرد که در کنار حوض بازی می کردند[ترجمه ترگمان] در حالی که روی نیمکت پارک می نشست و ناهار می خورد، بچه ها را تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to guard or tend attentively.
• مترادف: guard, tend
• متضاد: neglect
• مشابه: look after, mind, protect, supervise, take care of
• مترادف: guard, tend
• متضاد: neglect
• مشابه: look after, mind, protect, supervise, take care of
- The children's grandmother is watching them this afternoon.
[ترجمه امین جهانگرد] مادر بزرگ بچه ها قراره بعد از ظهر ازشون مراقبت کنه ( پیششون باشه )|
[ترجمه گوگل] مادربزرگ بچه ها امروز بعد از ظهر آنها را تماشا می کند[ترجمه ترگمان] مادر بزرگ بچه ها امروز بعد از ظهر آن ها را تماشا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to stay informed about or aware of.
• مترادف: attend, follow, keep track of
• مشابه: pore over
• مترادف: attend, follow, keep track of
• مشابه: pore over
- European leaders are watching the events taking place in Greece.
[ترجمه نیما چوبین] رهبران اروپایی حوادث - رخ داده در - یونان را زیر نظر داشتند. ( مداقه و بررسی دقیق می کردند! )|
[ترجمه گوگل] رهبران اروپایی در حال تماشای رویدادهای یونان هستند[ترجمه ترگمان] رهبران اروپایی در حال تماشای رویدادهایی هستند که در یونان رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: an act or a period of staying expectantly awake or alert.
• مترادف: inspection, observation
• مشابه: night watch, observance, regard, scrutiny
• مترادف: inspection, observation
• مشابه: night watch, observance, regard, scrutiny
- A young midshipman took the first watch that night.
[ترجمه گوگل] در آن شب یک مرد میانی جوان اولین ساعت را گرفت
[ترجمه ترگمان] ملوان جوان همان شب کشیک اول را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ملوان جوان همان شب کشیک اول را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: close or constant observation; vigil; guard.
• مترادف: lookout, vigil
• مشابه: eye, guard, observation, oversight, surveillance, wake
• مترادف: lookout, vigil
• مشابه: eye, guard, observation, oversight, surveillance, wake
- She kept a close watch on their prisoner.
[ترجمه امین جهانگرد] او زندانیشونو از نزدیک تحت نظر گرفت|
[ترجمه گوگل] او مراقب زندانی آنها بود[ترجمه ترگمان] او مراقب زندانی خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a small, portable clock often worn on the wrist.
• مترادف: wrist watch
• مشابه: chronograph, chronometer, clock, stopwatch, timepiece
• مترادف: wrist watch
• مشابه: chronograph, chronometer, clock, stopwatch, timepiece
- He saw she had a watch on her wrist and asked her the time.
[ترجمه ناشناس] پسر ساعت مچی در دست دختر را دید وساعت را از او پرسید|
[ترجمه رضامحمدیان] ریاضی حاتون رادربیارین وحفظ کنین|
[ترجمه گوگل] او دید که ساعتی روی مچ دارد و از او زمان را پرسید[ترجمه ترگمان] او دید که او یک ساعت مچی را روی مچ او گذاشته است و از او سوال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. watch out! this cake is crumbly
مواظب باش ! این کیک زود متلاشی می شود.
2. watch the baby!
کودک را بپا!
3. watch the step!
مواظب پله باش !
4. watch your tongue, we are in mixed company!
جلو زبانت را بگیر اینجا هم زن هست و هم مرد!
5. watch your words because this room has been bugged
مواظب حرف هایت باش چون در این اتاق میکروفن مخفی کار گذاشته اند.
6. watch one's step
1- در راه رفتن مواظب بودن،با دقت گام نهادن 2- (عامیانه) احتیاط کردن،مواظب بودن
7. watch oneself
مواظب (اعمال) خود بودن،دقت کردن
8. watch out
هشیار بودن،مواظب بودن
9. watch over
حراست کردن،محافظت کردن،پاییدن،سرپرستی کردن
10. a watch dog
سگ پاسبان
11. a watch key
کوک ساعت
12. a watch spring in perfect poise
فنر ساعت که کاملا میزان است
13. a watch that is not going
ساعتی که کار نمی کند
14. a watch that loses five minutes a day
ساعتی که هر روز پنج دقیقه عقب می افتد.
15. a watch that winds easily
ساعتی که به سهولت کوک می شود
16. a watch wanting a minute hand
ساعتی که دقیقه شمار ندارد
17. a watch with 12 jewels
ساعت دارای 12 سنگ
18. digital watch
ساعت کامپیوتری،ساعت شماری
19. my watch has stopped working
ساعتم کار نمی کند.
20. my watch is out of order; can you fix it for me?
ساعت من خراب است ; می توانی آن را برایم درست کنی ؟
21. the watch officer was tall
افسر نگهبان بلند بالا بود.
22. this watch was made in korea
این ساعت در کره ساخته شده است.
23. your watch is one hour behind
ساعت شما یک ساعت عقب است.
24. your watch is ten minutes slow
ساعت تو ده دقیقه عقب است.
25. keep watch (over something)
(چیزی را) پاییدن،مراقبت کردن،مواظب (چیزی) بودن
26. a fast watch
ساعت تند
27. a pocket watch
ساعت جیبی
28. a shockproof watch
ساعت ضد ضربه
29. an antimagnetic watch
ساعت ضد مغناطیس
30. did you watch how he ran?
دیدی چطور دوید؟
31. is your watch waterproof?
آیا ساعت شما ضد آب است ؟
32. to stand watch
پاسداری (یا دیده بانی) کردن
33. we kept watch by his bed
در کنار بسترش شب زنده داری کردیم.
34. your lost watch was found
ساعت گمشده ی شما پیدا شد.
35. on the watch
مواظب،مراقب،هشیار،گوش به زنگ،در حال دیده بانی یا نگهبانی
36. he robbed my watch
ساعت مرا زد.
37. he took my watch and never gave it back
ساعتم را گرفت و هرگز پس نداد.
38. i got this watch on ten days' approval
این ساعت را می توانم (اگر بخواهم) تا ده روز دیگر پس بدهم.
39. i lost my watch
ساعتم را گم کردم.
40. i misplaced my watch and could not find it
ساعتم را در جای خودش نگذاشتم و (لذا) نمی توانستم آنرا پیدا کنم.
41. it's fun to watch the baby walk
تماشای راه رفتن کودک کیف دارد.
42. she lost her watch on the way and so she retraced her steps
در راه ساعت خود را گم کرد و لذا از همان راه برگشت.
43. some of the watch came into the city
(انجیل) برخی از مستحفظان وارد شهر شدند.
44. to adjust the watch
ساعت را تنظیم کردن
45. to wind a watch
ساعت را کوک کردن
46. we went to watch the football game
ما به تماشای مسابقه ی فوتبال رفتیم.
47. i gave him my watch to fix, but he botched it
دادم ساعتم را درست کند ولی او خرابش کرد.
48. i told him to watch outside and see that no one entered
به او گفتم که در خارج مراقب باشد و نگذارد کسی داخل شود.
49. i was assigned to watch the road
مقرر شده بود که من جاده را بپایم.
50. i will time my watch with yours
ساعتم را با ساعت تو تطبیق خواهم کرد.
51. manoochehr looked at his watch in agitation
منوچهر با دلواپسی به ساعتش نگاه کرد.
52. the dial of her watch is round
صفحه ی ساعت او گرد است.
53. the face of a watch
صفحه ی ساعت
54. the ticking of the watch admonishes you. . . .
تک تک ساعت چه پندت می دهد . . .
55. to locate a lost watch
ساعت گمشده ای را یافتن
56. set the fox to watch the goose
گوشت را دست گربه سپردن
57. everything was peaceful during his watch
در مدت نگهبانی او آرامش کامل برقرار بود.
58. he taught me how to watch and pray
به من یاد داد که چگونه بیدار بمانم و دعا کنم.
59. i have to set my watch
باید ساعتم را تنظیم کنم.
60. i searched everywhere for my watch
همه جا دنبال ساعتم گشتم.
61. he had to pawn his gold watch
مجبور شد ساعت طلای خود را گرو بگذارد.
62. he is cynical about finding his watch
او امیدی به یافتن ساعت خود ندارد.
63. he offered fifty dollars for my watch
او می خواست ساعتم را پنجاه دلار بخرد.
64. i seem to have lost my watch
مثل اینکه ساعت خود را گم کرده ام.
65. one of the pieces of the watch fell off and got lost
یکی از قطعات ساعت افتاد و گم شد.
66. seat yourself by the window and watch the rain
کنار پنجره بنشین و باران را تماشا کن.
67. sit on the river's bank and watch the traverse of life
به لب رود نشین و گذر عمر ببین
68. the delicate machinery of a wrist watch
دستگاه دقیق و حساس یک ساعت مچی
69. the police are keeping a close watch on the criminal's movements
پلیس رفت و آمدهای آن جنایتکار را دقیقا تحت نظر دارد.
70. to sophisticate the mechanism of a watch
ساختمان یک ساعت (مچی) را پیچیده کردن
مترادف ها
ساعت (اسم)
time, watch, timer, clock, timepiece, hour, horologe, ticker
پاس (اسم)
escort, watch, guard
مراقبت (اسم)
attention, care, contemplation, tendance, vigilance, meditation, surveillance, watch, guarding, watchfulness, observation, concentration, look-out
پاسداری (اسم)
watch, watchfulness, patrol
کشیک (اسم)
standby, vigilance, watch, sentinel, picket, sentry
دیدبان (اسم)
watch, signalman
مدت کشیک (اسم)
watch
ساعت جیبی و مچی (اسم)
watch
بر کسی نظارت کردن (فعل)
watch
نگهبانی دادن (فعل)
watch
نگهبان بودن (فعل)
watch
مراقبت کردن (فعل)
watch, picket
پاییدن (فعل)
eye, look, watch, guard, be constant, be firm, be fixed, be permanent, stag
پاسداری کردن (فعل)
watch, guard, patrol
مواظب بودن (فعل)
tend, watch, look after
به انگلیسی
• small clock that is usually worn on the wrist, wristwatch; patrolling; guarding; patrol or guard duty; crew or persons on duty; state of alert (meteorology); observation
see, look; pay attention; supervise, safeguard; be careful; observe; be alert; guard; keep a vigil
a watch is a small clock which you wear on a strap on your wrist.
if you watch someone or something, you look at them for a period of time, and pay attention to what is happening.
to watch someone also means to follow them secretly or spy on them.
if you watch a person or situation, you pay attention to them in order to see what happens and what develops.
if you watch someone or something, you take care that they do not get out of control or do something unpleasant.
if someone keeps watch or keeps a watch, they keep a look-out for any potential danger or criminal activity.
you say `watch it' to warn someone to be careful; an informal expression.
if you watch out, you are very careful because you feel that something unpleasant might happen to you.
if you watch out for something, you look around all the time to try to see if it is near you, because it is something dangerous or something that you want.
if you watch over someone or something, you make sure that nothing bad happens to them.
see, look; pay attention; supervise, safeguard; be careful; observe; be alert; guard; keep a vigil
a watch is a small clock which you wear on a strap on your wrist.
if you watch someone or something, you look at them for a period of time, and pay attention to what is happening.
to watch someone also means to follow them secretly or spy on them.
if you watch a person or situation, you pay attention to them in order to see what happens and what develops.
if you watch someone or something, you take care that they do not get out of control or do something unpleasant.
if someone keeps watch or keeps a watch, they keep a look-out for any potential danger or criminal activity.
you say `watch it' to warn someone to be careful; an informal expression.
if you watch out, you are very careful because you feel that something unpleasant might happen to you.
if you watch out for something, you look around all the time to try to see if it is near you, because it is something dangerous or something that you want.
if you watch over someone or something, you make sure that nothing bad happens to them.
پیشنهاد کاربران
نگاه کردن
نگاه کردن . دیدن
دیدن. تماشا کردن. نگاه کردن
نگاه کردن
ساعت. تماشا کردن
۱. تماشاکردن ( تلوزیون، نمایش و امثال اینها )
۲. توجه داشتن به کسی، چیزی و یا شخصی.
۳. ساعت مچی
۴. نگهبانی و پاسداری
در اصل یک اصطلاح بوده و به منظور پاییدن و یا پاسداری و نگهبانی به کار میرود مانند watch tower که به معنی برج نگهبانی یا نگهبان برج بوده است، هنچنین به ساعت مچی هم گفته میشود که ان را به دست میبندند تا با در دست داشتن ان بتوانند هرگاه از زمان اطلاع یابند، یعنی به منظور نگهبان زمان و ساعت به کار میرود.
۲. توجه داشتن به کسی، چیزی و یا شخصی.
۳. ساعت مچی
۴. نگهبانی و پاسداری
در اصل یک اصطلاح بوده و به منظور پاییدن و یا پاسداری و نگهبانی به کار میرود مانند watch tower که به معنی برج نگهبانی یا نگهبان برج بوده است، هنچنین به ساعت مچی هم گفته میشود که ان را به دست میبندند تا با در دست داشتن ان بتوانند هرگاه از زمان اطلاع یابند، یعنی به منظور نگهبان زمان و ساعت به کار میرود.
تماشا کردن!
مراقب کسی / چیزی بودن ( منظور پیش کسی بودن و ازش مراقبت کردن )
Longman:👇👇👇👇
�to stay with someone or something so that
nothing bad happens to them
Could you just watch the baby for a minute?
میشه فقط یه دقیقه پیش بچه بمونی و مراقبش باشی؟
Longman:👇👇👇👇
�to stay with someone or something so that
nothing bad happens to them
Could you just watch the baby for a minute?
میشه فقط یه دقیقه پیش بچه بمونی و مراقبش باشی؟
دیدن . نگاه کردن .
توانگلیسی چند نوع کلمه درباره همین کلنه هستش مثل
look
See
توانگلیسی چند نوع کلمه درباره همین کلنه هستش مثل
look
See
ساعت مچی
لطفا علامت سبز فراموش نشود.
لطفا علامت سبز فراموش نشود.
دیدن - تماشا کردن
شما علامت سبزو بده معنی بی خیال
1 - نگهبان
2 - تماشا کردن ( به معنی دیدن نیست. دیدن=see )
3 - ساعت
2 - تماشا کردن ( به معنی دیدن نیست. دیدن=see )
3 - ساعت
ساعت مچی
ساعت، ساعت مچی، توجه داشتن به کسی یا چیزی
( علامت سبز یادت نره ) 💜🌹✌💞🇹🇷🦋🦋🌚✌😘🧚🏿♀️🧛♀️🤘🖤🖕👌🥀
( علامت سبز یادت نره ) 💜🌹✌💞🇹🇷🦋🦋🌚✌😘🧚🏿♀️🧛♀️🤘🖤🖕👌🥀
تماشا کردن 🎊🎊
Edward was watching TV at nine o'clock yesterday evening
ادوارد ساعت نه دیشب ، تلویزیون تماشا می کرد
Edward was watching TV at nine o'clock yesterday evening
ادوارد ساعت نه دیشب ، تلویزیون تماشا می کرد
ساعت، پاس، مراقبت، پاسداری، کشیک، دیدبان، مدت کشیک، ساعت جیبی و مچی، بر کسی نظارت کردن، نگهبانی دادن، نگهبان بودن، مراقبت کردن، پاییدن، پاسداری کردن، مواظب بودن
در نظر گرفتن
تحت کنترل داشتن، تحت مراقبت و نظارت داشتن/بودن
ساعت, تماشا کردن
در هواشناسی می تواند به معنای هشیارباش یا وضعیت زرد، یا رصد باشد و در کنار warning به معنای هشدار می آید ( نیاز به بررسی بیشتر )
Watches are issued by the Storm Prediction Center for counties where tornadoes may occur. The watch area is typically large, covering numerous counties or even states. Tornado Warning: Take Action! A tornado has been sighted or indicated by weather radar.
Watches are issued by the Storm Prediction Center for counties where tornadoes may occur. The watch area is typically large, covering numerous counties or even states. Tornado Warning: Take Action! A tornado has been sighted or indicated by weather radar.
دوتا معنا داره
☑ساعت مچی
☑تماشا کردن
لایک یادتون نره 🙃
☑ساعت مچی
☑تماشا کردن
لایک یادتون نره 🙃
watch
واژه ای پارسی که اَرَبیده شُده ( وَقت، اوقات. . . ) دَر اَسل
واژه ای ایرانی - اروپایی است و هم ریشه با :
آلمانی : Wache, wachen, aufwachen
پارسی: وَقت ( وَغت، وَخت ) ، وَق ( وَغ ) ، وَخ
دَر اَسل این سِتاک اَز گونه ای نِگاه گِرِفته شُُده ، هَمان گونه که شِنیده ایم : چِشم وَق/وَغ شُدَن ، یَنی چِشم بی اَندازه گُشاد و باز شُدَن ، اَز این هالَت ( حالَت ) چِشم بَرای نِگهبانی و پایِش و پاسبانی بَهره گِرِفته اَند، همین گونه دَر:
آلمانی :Wache = نِگَهبان ، با چِشم های باز / وَغ پاسیدَن
aufwachen = بیدار شُدَن ، چِشم ها را باز / وَغ کَردَن
اَز این واژه مینه ی فَهمیده ی زَمان بَرداشت شُده اَست :
وَقت/ وَغت : وَغ - ت ( " ت" نِشان نام ساز )
دَر بَرخی گویِش های ایرانی به بَرخاستَن از خواب ( خاب ) :
وَخ می گویَند : وَخی ! بَرخیز! بُلَند شو ! بیدار شو! یَنی چِشم های اَت را باز کُن و بیدار شُو .
دَر زبان اِنگلیسی : watch : wat - ch
wat : سِتاک یا ریشه است که "خ یا غ" اُفتاده اَست،
ch : هَمان " ش" پارسی اَست که نامواژه اَز این بُن ساخته
و با آمیزش با "t" سِدای " چ" گِرِفته ،
ولی دَر آلمانی لَهجه ( لَبجه ) هَنوز کُهَن پارسی را می لَفزَند
: Wache = واخه ، wachen = واخِن
میتَوان از این ریشه ی باستانی کارواژه ای بَرساخت ( جَعل کَرد ) : وَختیدَن / وَغتیدَن ؛ وَختاندَن / وَغتاندَن
به مینه ی : مُواظِبَت و مُراقِبَت کَردَن
یا وَغت گُذاشتَن یا گِرِفتَن یا گُذَراندَن
واژه ای پارسی که اَرَبیده شُده ( وَقت، اوقات. . . ) دَر اَسل
واژه ای ایرانی - اروپایی است و هم ریشه با :
آلمانی : Wache, wachen, aufwachen
پارسی: وَقت ( وَغت، وَخت ) ، وَق ( وَغ ) ، وَخ
دَر اَسل این سِتاک اَز گونه ای نِگاه گِرِفته شُُده ، هَمان گونه که شِنیده ایم : چِشم وَق/وَغ شُدَن ، یَنی چِشم بی اَندازه گُشاد و باز شُدَن ، اَز این هالَت ( حالَت ) چِشم بَرای نِگهبانی و پایِش و پاسبانی بَهره گِرِفته اَند، همین گونه دَر:
آلمانی :Wache = نِگَهبان ، با چِشم های باز / وَغ پاسیدَن
aufwachen = بیدار شُدَن ، چِشم ها را باز / وَغ کَردَن
اَز این واژه مینه ی فَهمیده ی زَمان بَرداشت شُده اَست :
وَقت/ وَغت : وَغ - ت ( " ت" نِشان نام ساز )
دَر بَرخی گویِش های ایرانی به بَرخاستَن از خواب ( خاب ) :
وَخ می گویَند : وَخی ! بَرخیز! بُلَند شو ! بیدار شو! یَنی چِشم های اَت را باز کُن و بیدار شُو .
دَر زبان اِنگلیسی : watch : wat - ch
wat : سِتاک یا ریشه است که "خ یا غ" اُفتاده اَست،
ch : هَمان " ش" پارسی اَست که نامواژه اَز این بُن ساخته
و با آمیزش با "t" سِدای " چ" گِرِفته ،
ولی دَر آلمانی لَهجه ( لَبجه ) هَنوز کُهَن پارسی را می لَفزَند
: Wache = واخه ، wachen = واخِن
میتَوان از این ریشه ی باستانی کارواژه ای بَرساخت ( جَعل کَرد ) : وَختیدَن / وَغتیدَن ؛ وَختاندَن / وَغتاندَن
به مینه ی : مُواظِبَت و مُراقِبَت کَردَن
یا وَغت گُذاشتَن یا گِرِفتَن یا گُذَراندَن
رصد کردن
تماشا کردن
اگه معنا ساعت مچی بگیم میشه
The hour we wrap our wrists
The hour we wrap our wrists
ببخشید سوال داشتم بهتر نیست کلمه ساده ترگفت:بی وقته. بی پایان. طول کشیدن
To pay attention
To lookat something or to pay attention to what's happening.
To lookat something or to pay attention to what's happening.
پاییدن
اسم watch به معنای ساعت مچی
اسم watch در فارسی به معنای ساعت مچی است. ساعت مچی نوعی از ساعت است که معمولا از یک صفحه شیشه ای برای نشان دادن زمان و یک بند پلاستیکی، فلزی یا چرمی برای بستن به دور مچ، ساخته شده است. مثال:
. he glanced nervously at his watch ( او با حالتی عصبی به ساعت مچی اش نگاه کرد. )
فعل watch به معنای نگاه کردن یا تماشا کردن
فعل watch در فارسی به معنای نگاه کردن یا تماشا کردن است. زمانیکه کسی یا چیزی، کسی یا چیز دیگر را از طریق قوه بینایی زیر نظر می گیرد یا به آن نگاه می کند، از این فعل استفاده می شود. این فعل گذرا است و نیاز به مفعول دارد. برای مثال:
. i had dinner and watched tv for a couple of hours ( شام خوردم و ( سپس ) چندین ساعت تلوزیون تماشا کردم. )
منبع: سایت بیاموز
اسم watch در فارسی به معنای ساعت مچی است. ساعت مچی نوعی از ساعت است که معمولا از یک صفحه شیشه ای برای نشان دادن زمان و یک بند پلاستیکی، فلزی یا چرمی برای بستن به دور مچ، ساخته شده است. مثال:
. he glanced nervously at his watch ( او با حالتی عصبی به ساعت مچی اش نگاه کرد. )
فعل watch به معنای نگاه کردن یا تماشا کردن
فعل watch در فارسی به معنای نگاه کردن یا تماشا کردن است. زمانیکه کسی یا چیزی، کسی یا چیز دیگر را از طریق قوه بینایی زیر نظر می گیرد یا به آن نگاه می کند، از این فعل استفاده می شود. این فعل گذرا است و نیاز به مفعول دارد. برای مثال:
. i had dinner and watched tv for a couple of hours ( شام خوردم و ( سپس ) چندین ساعت تلوزیون تماشا کردم. )
منبع: سایت بیاموز
watch ( حملونقل دریایی )
واژه مصوب: نگهبانی
تعریف: مراقبت شبانهروزی و منظم از قسمت های مختلف کشتی
واژه مصوب: نگهبانی
تعریف: مراقبت شبانهروزی و منظم از قسمت های مختلف کشتی
در تاریخ 23. 02. 99 اینجانب رجب داعمی اقدم هم برای خودم که سرپرست خانوار 5 نفر می باشم و هم برای بچه هام و همسرم هر کدام از عضو خانواده ام سهام بانک مرکزی کار گزاری مفید �tf به مبلغ هر فرد خانواده ام دو میلیون تومانی بعد از اهراز هویت تمام عضو خانواده ام در پیشخوان دولت منطقه پونک اول خ معین کارهای سجامی بودن رو تا اخر دریافت کد بورسی رو انجام دادم با اسناد و مدارک مربوطه بنا به دلایل امنیتی اینترنت رسانه ایی کد پیگیری و شماره شبا و کد بورسی ووو همه اش موجود هست اش اما دلایلی که ذکر کردم ننوشتم کد های فوق را لطفا بفرمایید تا به امروز یه تک ریالی به حساب بنده نیومده و کلا از وضعیت سهام خانواده بنده از هیچ منبع و اداره ایی که اطلاع از سود یا سهاممان و غیره نشده است بارها نسبت به پیامهای دولت جهت اشتباهی بودن شماره موبایل و شماره شبای کسانی که سود سهامشان واریز نشده اشاره کردند ? اما بنده جهت اینکه صحت درست بودن شماره موبایل و شماره بانک شبا به پیشخوان دولت و هم به بانک مراجعه کردم بعد از رویت اسناد بنده خودشان اقرار و متعجب شدند که تا به امروز باید به حساب شما سودی واریز می کردند چنکه تمامی اسناد بنده درست و بدون اشتباه می باشد ? با احترام موضوعات درج شده در این مقطع بررسی کرده در اسرع وقت به اینجانب به شماره موبایل همیشگی ام اعلام فرمایید ممنون و متشکر
⏰️ کلماتی کاربردی مربوط به ساعت در انگلیسی: ⏰️
✅️ clock = ساعت دیواری
✅️ watch = ساعت مچی
✅️ digital clock = ساعت دیجیتالی
✅️ alarm clock = ساعت زنگ دار
✅️ grandfather clock = ساعت قدی
✅️ pendulum = آونگ، پاندول
✅️ face = صفحه ی ساعت
✅️ hour hand = عقربه ی ساعت شمار
✅️ minute hand = عقربه ی دقیقه شمار
✅ second hand = عقربه ی ثانیه شمار
✅️ clock = ساعت دیواری
✅️ watch = ساعت مچی
✅️ digital clock = ساعت دیجیتالی
✅️ alarm clock = ساعت زنگ دار
✅️ grandfather clock = ساعت قدی
✅️ pendulum = آونگ، پاندول
✅️ face = صفحه ی ساعت
✅️ hour hand = عقربه ی ساعت شمار
✅️ minute hand = عقربه ی دقیقه شمار
✅ second hand = عقربه ی ثانیه شمار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : watch
✅️ اسم ( noun ) : watch / watcher / watchfulness
✅️ صفت ( adjective ) : watchable / watchful
✅️ قید ( adverb ) : watchfully
✅ فعل ( verb ) : watch
✅️ اسم ( noun ) : watch / watcher / watchfulness
✅️ صفت ( adjective ) : watchable / watchful
✅️ قید ( adverb ) : watchfully