frown
/ˈfraʊn//fraʊn/
معنی: اخم، اخم کردن، روی درهم کشیدن
معانی دیگر: ابرو در هم کشیدن، سگرمه در هم کشیدن، عبوس شدن، (با: on یا upon) با اخم نگاه کردن (به)، (مجازی) با بی میلی نگاه کردن به، ناچیز پنداشتن، از سر سیری (به چیزی) نگاه کردن، ناپسند شمردن، ناخشنودی نشان دادن، عبوسی، ترش رویی

بررسی کلمه
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: frowns, frowning, frowned
حالات: frowns, frowning, frowned
• (1) تعریف: to wrinkle or contract the forehead, as in anger, displeasure, or perplexity.
• مشابه: gloom, scowl
• مشابه: gloom, scowl
• (2) تعریف: to look with disapproval, displeasure, or distaste (usu. fol. by on or upon).
• متضاد: smile
• مشابه: object
• متضاد: smile
• مشابه: object
- She frowned upon religious education.
[ترجمه خودمم] او آموزش مذهبی را ناپسند شمرد.|
[ترجمه گوگل] او از آموزش دینی اخم کرد[ترجمه ترگمان] او به آموزش مذهبی اخم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to exhibit (one's anger, displeasure, or the like) by frowning.
• متضاد: smile
• مشابه: scowl
• متضاد: smile
• مشابه: scowl
• (2) تعریف: to constrain by frowning.
- The teacher frowned the class into silence.
[ترجمه زینب سرآمد] معلم با ترشرویی کلاس را به سکوت وا داشت.|
[ترجمه خالد] معلم کلاس را به سکوت فروبرد|
[ترجمه گوگل] معلم کلاس را با اخم ساکت کرد[ترجمه ترگمان] معلم سر کلاس را به سکوت واداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: frowning (adj.), frowningly (adv.), frowner (n.)
مشتقات: frowning (adj.), frowningly (adv.), frowner (n.)
• : تعریف: a contraction of the forehead, as in anger, displeasure, or perplexity; scowl.
• مشابه: scowl
• مشابه: scowl
جمله های نمونه
1. frown upon (or on)
ناپسند شمردن،ناخشنودی نشان دادن،مذموم شمردن
2. her frown was an indication of her displeasure
اخم کردن او نشانه ی ناخشنودی او بود.
3. the judge's frown hushed the courtroom
اخم قاضی،دادگاه را ساکت کرد.
4. the teacher's frown cowed the students
اخم آموزگار دانش آموزان را مرعوب کرد.
5. when he saw me, his frown became deeper
وقتی مرا دید اخم او ژرف تر شد.
6. an old man with a perpetual frown
پیرمردی با اخم همیشگی
7. dark heavy brows beetling in a frown
ابروان سیاه و پر پشت که به حالت عبوس درآمده بودند
8. she marked her displeasure by a frown
او ناخشنودی خود را با اخم و تخم کردن هویدا کرد.
9. ten thousand dollars a month is nothing to frown at
ده هزار دلار در ماه پولی نیست که بتوان از آن چشم پوشی کرد.
10. Never frown,because you never know who is falling in love with your smile.
[ترجمه گوگل]هیچوقت اخم نکن، چون هیچوقت نمیدونی کی عاشق لبخندت شده
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت اخم نکن، چون هیچ وقت نمی دونی چه کسی عاشق لبخند تو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت اخم نکن، چون هیچ وقت نمی دونی چه کسی عاشق لبخند تو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Never frown, even when you are sad, because you never know who is falling in love with your smile.
[ترجمه گوگل]هرگز اخم نکن، حتی زمانی که غمگینی، زیرا هرگز نمی دانی چه کسی عاشق لبخند تو شده است
[ترجمه ترگمان]حتی وقتی ناراحتی، حتی وقتی ناراحتی، چون هیچ وقت نمی دونی چه کسی عاشق لبخند تو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]حتی وقتی ناراحتی، حتی وقتی ناراحتی، چون هیچ وقت نمی دونی چه کسی عاشق لبخند تو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. never frown, even when you are sad, because you never know who is falling in love with your smile.
[ترجمه گوگل]هرگز اخم نکن، حتی زمانی که غمگینی، زیرا هرگز نمی دانی چه کسی عاشق لبخند تو شده است
[ترجمه ترگمان]حتی وقتی ناراحتی، حتی وقتی ناراحتی، چون هیچ وقت نمی دونی چه کسی عاشق لبخند تو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]حتی وقتی ناراحتی، حتی وقتی ناراحتی، چون هیچ وقت نمی دونی چه کسی عاشق لبخند تو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The boy gave a small frown.
14. Don't frown you most precious I can give you want.
[ترجمه گوگل]اخم نکن با ارزش ترین چیزی که می توانم به تو بدهم
[ترجمه ترگمان]اخم نکن بیش ترین چیزی که می توانم به تو بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اخم نکن بیش ترین چیزی که می توانم به تو بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She saw his quick frown and hastened to explain.
[ترجمه گوگل]اخم سریع او را دید و با عجله توضیح داد
[ترجمه ترگمان]او اخمی کرد و دوید تا توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او اخمی کرد و دوید تا توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. He looked at her with a puzzled frown.
[ترجمه گوگل]با اخم متحیرانه ای به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با اخمی حاکی از حیرت به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با اخمی حاکی از حیرت به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. A frown quickly wiped away her smile.
[ترجمه گوگل]اخم سریع لبخندش را پاک کرد
[ترجمه ترگمان]اخمی به سرعت لبخندش را پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اخمی به سرعت لبخندش را پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. His forehead was bunched in a frown.
[ترجمه گوگل]پیشانی اش در حالت اخم جمع شده بود
[ترجمه ترگمان]پیشانی اش درهم کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پیشانی اش درهم کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
اخم (اسم)
fret, glower, lower, frown, scowl, sulk, lour
اخم کردن (فعل)
fret, glower, lower, frown, scowl, lour, pout
روی درهم کشیدن (فعل)
frown
به انگلیسی
• scowl, displeased angry look
wrinkle one's brow in displeasure or anger, scowl, glower
if you frown, you move your eyebrows close together because you are annoyed, worried, or thinking hard. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a frown of disappointment. his frown lines are getting deeper and deeper.
if something is frowned on or is frowned upon, people disapprove of it.
wrinkle one's brow in displeasure or anger, scowl, glower
if you frown, you move your eyebrows close together because you are annoyed, worried, or thinking hard. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a frown of disappointment. his frown lines are getting deeper and deeper.
if something is frowned on or is frowned upon, people disapprove of it.
پیشنهاد کاربران
اخم کردن
اخم
اخم کردن
اخم کردن
She saw his quick frown and hastened to explain
در صورتیکه بعنوان Phrasal verb استفاده شود معمولا با این قالب میاد
Frown on/upon sb/sth
و به معنی رد کردن یا ناپسند شمردن چیزی یا کسی ( اخلاق کسی )
Ex: Although crying ( by babies ) during midnight is acceptable, it is not frowned on.
Frown on/upon sb/sth
و به معنی رد کردن یا ناپسند شمردن چیزی یا کسی ( اخلاق کسی )
Ex: Although crying ( by babies ) during midnight is acceptable, it is not frowned on.
ناراحتی، آویزان شدن لب و لوچه، غمگینی
اَخمیدن.
م. ث
اونجوری اخمیدن تو باعث نمیشه من ازت بِتَرسم.
م. ث
اونجوری اخمیدن تو باعث نمیشه من ازت بِتَرسم.
اَخمتَخمیدن = اخم کردن.
م. ث
اگه بیاَخمتَمی نمی برمت شهره بازی.
م. ث
اگه بیاَخمتَمی نمی برمت شهره بازی.
گره بر ابرو انداختن . [ گ ِ رِه ْ ب َ اَ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ترش رو شدن . عبوس گشتن : گره ز ناز بر آن ابروی دوتا انداخت بکار ما گرهی ز آن گره گشا انداخت . درویش واله هروی .
رو در هم کشیدن
به طاق ابرو خم آوردن ؛ به ابرو خم دادن. کنایه از اخم کردن و عبوس بودن :
بطاق دو ابرو برآورده خم
گره بسته بر خنده جام جم.
نظامی.
بطاق دو ابرو برآورده خم
گره بسته بر خنده جام جم.
نظامی.