across

/əˈkrɒs//əˈkrɒs/

معنی: از میان، از عرض، از وسط، یکسره، ازاین طرف بان طرف، از این سو بان سو، در میان
معانی دیگر: از یک سو به سوی دیگر، از یک طرف به طرف دیگر، از یک زمان به زمان دیگر، به طور ضربدر، به طور متقاطع، در آن سوی، در آن طرف، در طرف مقابل، از پهنا، عرضا، پهنا، آن طرف، آن سوی، سرتاسر

بررسی کلمه

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: from one side or end to the other of.

- There is a beautiful arch across the entranceway.
[ترجمه رهرو] قوس زیبایی در آنسوی ورودی است.
|
[ترجمه فاطمه عبدی] طاق زیبایی در سرتاسر ورودی است.
|
[ترجمه گوگل] طاق زیبایی در سرتاسر ورودی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یک قوس زیبا در میان the وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to or on the other side or end of.

- Let's go to the store across the street.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] بیایید به فروشگاه آن طرف خیابان برویم.
|
[ترجمه علی اکبر کریم زاده] بیایید به فروشگاهی که در آن طرف خیابان است برویم.
|
[ترجمه گوگل] بیایید به فروشگاه آن طرف خیابان برویم
[ترجمه ترگمان] بیایید به مغازه آن طرف خیابان برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: so as to meet or find, esp. by accident.

- I came across him at the races.
[ترجمه :))] در مسابقه به او برخوردم
|
[ترجمه محمد شفیعی] من با اومذکر در مسابقات مواجه شدم
|
[ترجمه گوگل] در مسابقات با او برخورد کردم
[ترجمه ترگمان] در مسابقه با او برخورد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: so as to pass over at an angle; in or to a crosswise position.

- The straps go across each other in the back.
[ترجمه گوگل] تسمه ها از پشت روی هم می روند
[ترجمه ترگمان] بندها از پشت سر هم رد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The numeral seven is written with a line across it by Europeans.
[ترجمه romina] عددهفت در میان اروپایان با استفاده از یک خط نوشته شده است
|
[ترجمه 🦥Moonlight] عدد هفت با یک خط متقاطع با آن توسط اروپاییان نوشته شده است
|
[ترجمه Chocolate] اروپاییان عدد هفت را با یک خط در وسط آن می نویسند.
|
[ترجمه گوگل] عدد هفت را اروپایی ها با یک خط در سراسر آن می نویسند
[ترجمه ترگمان] عدد هفت با خطی روی آن نوشته شده توسط اروپایی ها نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: from one side or end to the other.

- He came to a small stream and jumped across.
[ترجمه شان] او به جویبار کوچکی رسید ، و از اینسو به آنسو پرید.
|
[ترجمه sdbayern] او به رود کوچکی رسید و به آنطرفش پرید
|
[ترجمه گوگل] به نهر کوچکی رسید و از آن طرف پرید
[ترجمه ترگمان] به نهر کوچکی رسید و از آن سو جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: on or to the other side or end.

- She sat across from me at the table.
[ترجمه 🦥Moonlight] او رو به روی من پشت میز نشست
|
[ترجمه گوگل] روبروی من پشت میز نشست
[ترجمه ترگمان] او کنار من روی میز نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in a crossed or crosswise manner.

- Hold the first ribbon straight, then put the other one across.
[ترجمه 🦥Moonlight] روبان اول را مستقیم نگه دار سپس روبان دیگر را به صورت ضربدری با آن بگذار
|
[ترجمه گوگل] روبان اول را مستقیم نگه دارید، سپس روبان دیگر را در عرض قرار دهید
[ترجمه ترگمان] اولین روبان رو صاف نگه دار بعدش اون یکی رو بذار اونور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. across the street
در آن سوی خیابان

2. across time
در طول زمان

3. across the board
سرتاسر،شامل همه،به طور کلی،کلا

4. come across
(معنی و غیره) واضح بودن

5. come across
1- اتفاقا ملاقات کردن،اتفاقا یافتن 2- (عامیانه - سخن و نوشته) رسا،آسان فهم 3- ( به دلخواه کسی دیگر) حرف زدن یا عمل کردن

6. cut across
میان بر زدن،اریب رفتن،از میان (چیزی) رد شدن،قیقاچ رفتن

7. get across
(معنی و غیره) رساندن،فهماندن،بیان کردن

8. get across
1- به وضوح بیان کردن،تفهیم کردن 2- فهمیدن،درک کردن

9. pop across (or down or out)
غفلتا آمدن یا رفتن

10. put across
(عامیانه) 1- فهماندن،بیان کردن 2- (با موفقیت یا با حیله) انجام دادن

11. run across
(اتفاقا به کسی یا چیزی) برخوردن

12. run across
(اتفاقا) برخوردن (به کسی یا چیزی)،ملاقات کردن

13. board sawed across
تخته هایی که از پهنا بریده شده اند

14. clouds fleeting across the sky
ابرهایی که با شتاب در آسمان حرکت می کنند.

15. he ran across an old friend in the street
در خیابان به یک دوست قدیمی برخورد.

16. he swam across the river
او با شنا عرض رودخانه را طی کرد.

17. heavy bars across prison windows
میله های کلفت (بر روی) پنجره های زندان

18. plague stalks across the land
طاعون سر تا سر ناحیه را فرا گرفته است.

19. she ran across the plow
او در راستای زمین شخم زده دوید.

20. the shop across the street
مغازه ی آن طرف خیابان

21. to stumble across some new evidence
اتفاقا به مدارک تازه ای برخوردن

22. we cut across the lawn
ما از میان چمن رد شدیم.

23. we slanted across the river
ما اریب از رودخانه رد شدیم.

24. we walked across country
ما در دشت و صحرا پیاده روی کردیم.

25. a smile bickered across her face
لبخندی بر چهره اش ظاهر شد.

26. a smile flickered across her face
لبخندی بر صورتش نقش بست.

27. a smile played across her lips
لبخندی بر لبانش نقش بست.

28. fighter planes swept across the sky
هواپیماهای جنگنده با سرعت از آسمان گذشتند.

29. four seams ran across the old man's forehead
چهار چین سرتاسر پیشانی پیرمرد را پوشانده بود.

30. he could remember across the years
او سالیان درازی را به خاطر داشت.

31. oil tankers plowed across the ocean
کشتی های نفتکش با تلاش اقیانوس را طی کردند.

32. soldiers were plodding across the muddy fields
سربازان با زحمت از میان زمین های گل آلود رد می شدند.

33. the chalk rasped across the blackboard
گچ بر روی تخته سیاه صدای گوشخراشی ایجاد کرد.

34. the lake lying across the border
دریاچه ای که مرز را قطع می کند

35. their armies poured across europe
لشگرهای آنان سرتاسر اروپا را فرا گرفتند.

36. then we came across an expansive glittering lake
سپس رسیدیم به یک دریاچه ی بزرگ و درخشان

37. to stretch pipes across a continent
در سرتاسر اقلیم لوله کشیدن

38. a curtain was stretched across the window
پرده ای در راستای پنجره آویخته شده بود.

39. dark clouds were scudding across the sky
ابرهای تیره آسمان را به سرعت می پیمودند.

40. genghis khan's army thundered across the near east
قشون چنگیزخان مثل رعد سرتاسر خاور نزدیک را پیمود.

41. he got his point across by way of illustration and interpretation
او از راه توضیح و تفسیر نکته ی خود را رساند.

42. he raced his car across the desert
در صحرا اتومبیل خود را به سرعت راند.

43. his meaning didn't come across
منظورش واضح نبود.

44. mina wiped her hand across her forehead
مینا دست خود را بر پیشانی خود مالید.

45. sunset colors were splashed across the sky
رنگ های غروب آفتاب در سرتاسر آسمان پراکنده شده بودند.

46. the house stood cater-corner across the square
خانه به حالت اریب در یک سوی میدان شهر قرار داشت.

47. the huge faults running across california
گسله های عظیمی که در سرتاسر کالیفرنیا امتداد دارد.

48. the old lady trudged across the snow
پیرزن از میان برف ها کشان کشان رد شد.

49. the pelicans were flopping across the sky
پلیکان ها بال می زدند و در آسمان پرواز می کردند.

50. they cut a canal across the desert
آنها از میان صحرا کانالی حفر کردند.

51. to lay one stick across another
یک چوب را به طور متقاطع روی چوب دیگر قرار دادن

52. he dared me to swim across the river
به من گفت اگر راست میگی تا آن طرف رودخانه شنا کن.

53. herein were many roads cut across the forest
در اینجا راه های زیادی وجود داشت که از وسط جنگل کشیده شده بودند.

54. on the way, we came across the carcass of a lion
در راه به جسد شیری بر خوردیم.

55. she gave me a ding across the ear!
او دنگی زد تو گوشم !

56. the island is 200 miles across
پهنای جزیره 200 مایل است.

57. to help a blind man across the street
مرد کوری را در گذشتن از خیابان کمک کردن

58. he failed to get his thoughts across
او نتوانست افکار خود را بیان کند.

59. the boy made a quick dart across the lawn
پسر مثل تیر از میان چمن رد شد.

60. the trials and tribulations of traveling across the african desert
سختی ها و مشقات سفر از میان صحرای افریقا

61. they decided to build a bridge across the river
تصمیم گرفتند پلی بر رودخانه بزنند.

62. he charged 500 tomans to row us across the river
500 تومان گرفت که ما را با قایق به آن سوی رودخانه ببرد.

63. the bow twanged and the arrow shot across
(چله ی) کمان ترنگید و تیر رها شد.

64. the shadow of an armed man slid across the wall
سایه ی مردی مسلح بر دیوار لغزید.

65. a boat that can trail three coal barges across the persian gulf
یک کشتی که می تواند سه دوبه ی زغال سنگ را در راستای خلیج فارس یدک بکشد.

66. searching for the fugitives, the police fanned out across the plain
افراد پلیس در جستجوی فراریان در سرتاسر دشت پراکنده شدند.

67. i took the blind man's hand and led him across the road
دست مرد کور را گرفتم و او را از جاده رد کردم.

68. the wind was blowing and the clouds were flitting across the sky
باد می وزید و ابرها به سرعت آسمان را می پیمودند.

مترادف ها

از میان (قید)
across, through

از عرض (قید)
across

از وسط (قید)
across, crosswise, athwart, crossways

یکسره (قید)
exactly, across, indiscriminately, altogether, all, at once, non-stop

ازاین طرف به ان طرف (قید)
across

از این سو بان سو (قید)
across, athwart

در میان (حرف اضافه)
into, across, among, between, amongst, amid, amidst, midst, betwixt

تخصصی

[عمران و معماری] در عرض
[ریاضیات] از وسط، از روی، از میان، سرتاسر، بر روی

انگلیسی به انگلیسی

• from side to side; beyond; transversely; on the other side; to the other side
upon; beyond; transversely
if you go or look across somewhere, you go or look from one side of it to the other.
something that is situated or stretched across something else is situated or stretches from one side to the other.
something that is situated across a street or river is on the other side of it.
across is used to indicate the width of something.

پیشنهاد کاربران

در سراسر
مثال: They walked across the bridge to the other side of the river.
آن ها بر روی پل به طرف دیگر رودخانه راه رفتند.
در رده، رده
در حالت قید:
1. از این سر به آن سر، از این سو به آن سو؛ از عرض
across from
مقابلِ، رو به روی ( در آمریکا )
در حالت حرف اضافه:
1. از وسطِ؛ از این طرف به آن طرفِ؛ از رویِ
a bridge across the river
...
[مشاهده متن کامل]

2. در آن سوی، در طرفِ دیگرِ
My house is just across the street
متقاطع روی، صلیب وار روی
He sat with his arms across his chest
across - the - board
1. عمومی، همگانی، فراگیر
2. بطورِ همگانی، بطورِ فراگیر

across : در سراسر
as Israeli attacks continue across Gaza.
در ادامه حملات اسرائیل در سراسر غزه
آن طرف
طرف دیگر
به معنی روبه رو هستش برای مثال across the street
که به معنای روبه روی خیابان است
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : across ✅ تلفظ واژه: a - KRAS ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: ازمیان، ازوسط، ازطریق ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) : trans -
گاهی به معنی "در بینِ چیزی، میانِ چیزی" هست درواقع هم معنی با through.
How do emotions differ across cultures?
چگونه احساسات در فرهنگها ( فرهنگهای مختلف ) ، متفاوت است؟
در گذرِ
یک سوی دیگر ، یک سنت دیگر
در عرض
رویِ
در تمام
across the street : یعنی بَرِ خیابان
سراسر ، مثلا سراسر دنیا .
پهنه
Across the top در بالای صفحه
Cross - disciplinary:
Of, relating to, or involving two or more disciplins: interdisciplinary
میان رشته ای

به ( قسمتی یا بخشی ) از
پیوستار
Across the globe : سرتاسر جهان
به واسطه ی
Psychologists across the discipline
تمام روانشناسان این رشته
به نظر من تمام هم معنی میده
across my memory = سر تا سر خاطراتم
: adverb
در جدول
Across = افقی
Down = عمودی

فراتر از
درتمامِ، در کُلِ
آن طرف
موازی ( برق )
I swam across the river من شنا کردم در عرض رودخانه
به معنی سر یک چیزی بستگی ب جمله داره مثلا با خیابان میشه سر خیابان a cross the street سر خیابان
۱. ( رو به رو ) . ۲. ( آن طرف )
در شرایطی معنیش این دو کلمه میشه که بین من و ( آن طرف ) و یا ( رو به رو ) یک مانع هست . مثل جاده . مثل رود خانه . و من این طرف مانع هستم و میخام به اون طرف مانع که فرض کنید یک خونه هست اشاره کنم . و بگم آن خانه . پس میشه آن طرف یا روبه رویی که یک مانع وسطش هست .
across age = all ages
جهت
از این طرف به آن طرف
از میان
از عرض
از وسط
یکسره
ازاین طرف به آن طرف
از این سو بان سو
در میان
بنظر من معنیش میشه :
روبروی
طی، از طریق
چب به راست

در راستای, , ,
در مسیر
از طرف دیگر
سراسر
حرکت دریک مسیر
در برابر
روبه رو . مقابل . مستقیم
1. Across
الف: سرتاسر، از یک سو به سوی دیگر
We'll have to swim across
ب: اونور
He's meysam, go across and say hello!
2. Across to/at
روبرو و نقطه مقابل ( اما نه سمت دیگر )
He walked across to where i was sitting.
...
[مشاهده متن کامل]

3. Across from
نقطه مقابل ( سمت دیگر، طرف دیگر )
She sits across from me on the srreet

الف ) در جایگاه قید:
از یک طرف به طرف دیگرْ مثال: When I reached the river, I simply swam across ( وقتیکه به رودخانه رسیدم، براحتی از یک طرف به طرف دیگر شنا کردم ) .
ب ) در جایگاه حرف اضافه:
1 - از یک طرف به طرف دیگرِ مثال: she went across the street ( او از یک طرف به طرف دیگرِ خیابان رفت ) .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - آنطرفِ مثال: The fuel station is just across the road ( پمپ بنزین درست آنطرفِ جاده است ) .
3 - در سراسرِ مثال: The government declared state of emergency across the country ( دولت در سراسرِ کشور حالت فوق العاده اعلان کرد ) .

به معنی در عرض

در دو طرف
افقی ( البته در حل جدول )
عرض ، ردیف
قطر
it is only 2, 301 kilometers across
قطرش فقط2301 کیلومتر است
در سر تا سرِ
چهارراه
روبه رو. متقابل. آن سوی دیگر
در طول ، در امتداد
به طور ضربدر

از طرف
رو به رو
مربوط به
با توجه به
در عوضِ
آن سوی دیگر ، مقابل
روبه رو ٬ مقابل
مقابل
روبرو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٧)

بپرس