مهدی صباغ

مهدی صباغ

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



get the hang of something١٨:٤٩ - ١٤٠٢/٠٣/٠٧Phrase - informal : قلق کاری را به دست آوردن روش انجام کاری را پیدا کردن ( به ویژه هنگامی که این روش انجام کار، آشکار و ساده نمی باشد. ) سرانجام رو ... گزارش
0 | 0
burn the candle at both ends١٨:٣٦ - ١٤٠٢/٠٣/٠٧Idiom - informal : از کله سحر تا بوق سگ کار کردن به عنوان نمونه : Back in the twenties, the Millay sisters were known in New York society for burnin ... گزارش
0 | 0
explict١٨:٢٦ - ١٤٠٢/٠٣/٠٧دیکته صحیح این کلمه explicit است.گزارش
0 | 0
old bat١٧:٠٧ - ١٤٠٢/٠٣/٠٥Noun - countable - offensive : پیرِ خِرِفت ( اشاره دارد به زنی مسن و غیر قابل تحمل ) عجوزه ( اشاره دارد به زنی مسن و غیر قابل تحمل ) پیرِ کفتار ( ا ... گزارش
2 | 0
a bitter pill١٤:٠٨ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣idiom : a bitter pill to swallow جام زهر حقیقت تلخ واقعیت تلخ شرایط سخت و تلخی که مجبور به پذیرش آن باشیم به عنوان نمونه : The knowledge that his f ... گزارش
0 | 0
be a pill١٤:٠٤ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣American English - informal : آزار دهنده ناراحت کننده اعصاب خرد کن ( به خصوص برای کودکان به کار می رود. ) به عنوان نمونه : she can be a real pill ... گزارش
0 | 0
sweeten the pill١٤:٠٠ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣idiom : sugar the pill شرایط کاری را برای دیگران آسان تر کردن محیط کاری مناسبی را برای کارمندان فراهم کردن به عنوان نمونه : To sweeten the pill, the ... گزارش
0 | 0
pastime١٧:١٩ - ١٤٠٢/٠٢/٣١Noun - countable : Hobby سرگرمی دل مشغولی به عنوان نمونه : In the US , Baseball is considered the national pastimeگزارش
0 | 0
save your breath١٧:٠٥ - ١٤٠٢/٠٢/٣١Idiom - informal : بیهوده خودت را خسته نکن انرژیت را بی جهت تلف نکن او به حرف تو گوش نمی کند، پس بی جهت با وی صحبت نکن. به عنوان نمونه : I don't k ... گزارش
0 | 0
have bigger fish to fry١٧:٠١ - ١٤٠٢/٠٢/٣١Idiom - informal : Have other fish to fry کارهای مهمتری برای انجام داشتن وقت برای توجه به مسائل پیش پا افتاده و کم اهمیت، نداشتن به عنوان نمونه: I ... گزارش
0 | 0
castanets٠٨:٤٤ - ١٤٠٢/٠٢/٣١noun - plural : قاشقک یک نوع آلت موسیقی ساخته شده از دو قطعه ی گرد کوچک چوبی یا پلاستیکی که در یک دست گرفته شده و به هم کوبیده می شوند. این آلت موسیق ... گزارش
0 | 0
in pursuit of٠٨:٣٧ - ١٤٠٢/٠٢/٣١idiom : به دنبالِ. . . . در طلبِ. . . . در جستجویِ. . . . به دنبالِ کسبِ . . . . در تعقیبِ. . . . . به دنبال تحققِ . . . . . در پی به دست آوردن ... گزارش
0 | 0
molten١٨:٥٧ - ١٤٠٢/٠٢/٢٢Adjective : ۱ - مذاب ذوب شده آب شده به عنوان نمونه : The night was filled with that eerie light that only molten rock can produce ۲ - داشتن گرما یا ... گزارش
0 | 0
blood in the water١٨:٥٣ - ١٤٠٢/٠٢/٢٢Phrase : فردی ضعیف را مورد حمله قرار دادن درک کردن ضعیف بودن یک فرد و سپس حمله کردن به وی به عنوان مثال : Government critics have smelled blood in ... گزارش
0 | 0
shading ring٠٨:٤١ - ١٤٠٢/٠٢/١٧noun - countable : حلقه اتصال کوتاه فلزی در کنتاکتورهای AC که بر روی هسته ثابت آن ها قرار گرفته و به آن frager spire ، shading coil ، frager coil نی ... گزارش
0 | 0
a bird in the hand is worth two in the bush١٤:٤٥ - ١٤٠٢/٠٢/١٥Idiom : سیلی نقد به از حلوای نسیه قدر داشته های خود را دانستن ( و در طمع به دست آوردن مال بیشتر، آن ها را از دست ندادن ) به عنوان نمونه : Do not pu ... گزارش
0 | 0
sit on someone١٤:٣٩ - ١٤٠٢/٠٢/١٥Phrasal verb : کسی را به زور ساکت کردن کسی را به زور از انجام کاری بازداشتن به عنوان نمونه : The boss is going to sit on him to make sure he says no ... گزارش
0 | 0
burn somebody's bridges١٥:٥١ - ١٤٠٢/٠٢/١٤Phrase : Burn one's boats پل های پشت سر را خراب کردن راه برگشت را خراب کردن چاره ای باقی نگذاشتن به عنوان نمونه : If you insult the boss when you l ... گزارش
0 | 0
burn someone up١٥:٣٩ - ١٤٠٢/٠٢/١٤Phrasal verb - informal - American English : کسی را عصبانی کردن شخصی را خشمگین ساختن به عنوان نمونه : I was really burned up by her commentگزارش
0 | 0
screwdriver١٥:١٢ - ١٤٠٢/٠٢/١٣noun - countable : نوشیدنی الکلی ساخته شده از وُدکا و آب پرتقالگزارش
0 | 0
knowingly٠٩:٠٤ - ١٤٠٢/٠٢/١٢adverb : deliberately عمدا تعمدا از روی قصد به عنوان نمونه : Stansfield would never have knowingly become involved in political espionageگزارش
2 | 0
overplay one's hand٠٨:٤١ - ١٤٠٢/٠٢/١١idiom : شانس خود را به دلیل غُلُو کردن، از دست دادن با اعتماد به نفس بیش از حد رفتار کردن دچار خود بزرگ بینی شدن به عنوان نمونه : The unions overpla ... گزارش
0 | 0
sargassum١٦:٥٦ - ١٤٠٢/٠٢/٠٩Noun - uncountable : سارگاسوم نوعی جلبک دریایی قهوه ای رنگ که در خلیج فارس نیز یافت می شود و می تواند در مساحت زیادی روی آب رشد کرده و شناور بماند. ... گزارش
0 | 0
tarpaulin١٦:٤٥ - ١٤٠٢/٠٢/٠٩Noun - countable - uncountable - British English : tarp ( American English ) پارچه ضد آب برزنت به عنوان نمونه : 1 - Yanto could see something behi ... گزارش
0 | 0
tarp١٦:٤٣ - ١٤٠٢/٠٢/٠٩Noun - countable - uncountable - American English : مخفف کلمه tarpaulin ( British English ) پارچه ضد آب برزنت به عنوان نمونه : 1 - Yanto could see ... گزارش
2 | 0
hydro motor١٤:٥١ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨Noun - countable : هیدرو موتور موتور هیدرولیکی Hydraulic motor موتوری است که انرژی لازم جهت دوران را از روغن هیدرولیک دریافت می کند. به عنوان نمون ... گزارش
0 | 0
tachometer١٤:٣٤ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨Noun - countable : تاکومتر دورسنج دستگاهی که جهت سنجش سرعت چرخش شفت الکتروموتورها به کار می رود و در دو نوع تماسی و غیرتماسی و آنالوگ و دیجیتال وجود ... گزارش
0 | 0
lock washer١٣:٣٨ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨Noun - countable : واشر فنری واشری که زیر مهره و بر روی پیچ قرار می گیرد و از شُل شدن پیچ جلوگیری می کند.گزارش
0 | 0
wire shoe١٣:٢٥ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨Noun - countable : Wire lug وایر شو سَرسیم قطعه ای رسانا، که به سرِ سیمها وصل شده و به کمک این قطعه، سیم به ترمینال، پیچ و . . . بسته می شود.گزارش
0 | 0
wire lug١٣:٢٢ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨Noun - countable : Wire shoe سرسیم به عنوان نمونه : A wire lug is a device used for connecting electrical cables to electrical appliances, surface ... گزارش
0 | 0
price sheet٠٨:٤٤ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨Noun - countable : نرخ نامه فهرست بها لیست قیمت ها به عنوان نمونه : The hotel had a price sheet for everythingگزارش
0 | 0
oblivious٠٨:٣٢ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨Adjective : بی توجه بی اطلاع بی حواس بی اعتنا به عنوان نمونه : She seemed completely oblivious to the noise around herگزارش
0 | 0
on and on٠٨:٢٧ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨Adverb - US : به طور پیوسته مکررا دائما بی امان بی وقفه بدون توقف همیشه به عنوان نمونه : 1 - On and on the rain will fall 2 - The opera seemed to go ... گزارش
0 | 0
contravene٠٨:١٥ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨Verb - transitive - formal : مغایرت داشتن با در تضاد بودن با مخالفت داشتن با به عنوان نمونه : The sale of untreated milk may contravene public healt ... گزارش
0 | 0
rhesus٢٠:٣١ - ١٤٠٢/٠٢/٠٣Noun - countable : Rhesus monkey میمون رزوس میمون ماکاک رزوس میمون کوچکی از شمال هند، که بیشتر در آزمایش های پزشکی از آنها استفاده می شود. به عنوان ... گزارش
0 | 0
hand in your notice١٥:٣٤ - ١٤٠٢/٠٢/٠٢Idiom : Give in your notice استعفا دادن از کار ( بعد از مدتی مشخص و اعلام آن به صورت تلفنی به کارفرما ) به عنوان نمونه : I handed in my notice yes ... گزارش
0 | 0
blowdown١٠:٢٤ - ١٤٠٢/٠٢/٠٢زیرآب زنی یا بلودان ( عبارت است از خارج ساختن آب اشباع شده از مواد معلق و نمک های محلول از دیگ بخار )گزارش
0 | 0
شیر برقی٠٩:٤٤ - ١٤٠٢/٠٢/٠٢Solenoid valveگزارش
0 | 0
add insult to injury١٦:٣١ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Idiom : شرایط را نسبت به قبل بدتر کردن نمک به زخم پاشیدن اوضاع را بحرانی تر نمودن شرایط را حادتر کردن به عنوان نمونه : They told me I was too old fo ... گزارش
0 | 0
so be it١٦:٢٦ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Phrase : این عبارت برای زمانی کاربرد دارد که گوینده، چیزی را که دیگران تعیین کرده اند، علیرغم اینکه آن را قبول ندارد، می پذیرد و تایید می کند. پس می ... گزارش
0 | 0
confidential١٦:١٩ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Adjective : محرمانه سری خصوصی به عنوان نمونه : All information will be treated as strictly confidentialگزارش
0 | 0
don't make it obvious١٦:١٥ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Idiom : تابلو بازی در نیار تابلوش نکن دستت را رو نکن به عنوان نمونه : Tod: “I will hide the key here. ” Don: “Don’t make it obvious!”گزارش
0 | 0
speak with a forked tongue١٦:٠٩ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Idiom : Talk with ( a ) forked tongue دروغ گفتن از روی ریاکاری سخن گفتن به نیت فریب دادن دیگران، با آنان صحبت کردن به عنوان نمونه : His colleagues a ... گزارش
0 | 0
plead١٦:٠٣ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Verb - intransitive - transitive : ۱ - التماس کردن عجز و لابه کردن استدعا کردن به شدت خواهش کردن به عنوان نمونه : Civil rights groups pleaded for go ... گزارش
5 | 0
affection١٥:٥٨ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Noun - singular - uncountable : علاقه محبت به عنوان نمونه : 1 - Bart had a deep affection for the old man 2 - She looked back on those days with a ... گزارش
0 | 0
sigh١٥:٥٣ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Verb - intransitive: ۱ - آه کشیدن ( به دلیل خستگی، نامیدی و یا افسردگی ) به عنوان نمونه : Well, there’s nothing we can do about it now, ’ she sigh ... گزارش
2 | 0
snow melt١٥:٤٥ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Noun - uncountable : Snowmelt روان آب حاصل از ذوب شدن برف آب جاری روی سطح زمین که از برفِ آب شده به وجود آمده است. به عنوان نمونه : 1 - In sprin ... گزارش
0 | 0
snowpocalypse١٥:٤٠ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Noun - countable : snowmageddon کولاک شدید برف بوران برف شدید ( به طوری که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی برای مشاغل، سیستم های حمل و نقل عمومی و ز ... گزارش
2 | 0
snowmageddon١٥:٣٨ - ١٤٠٢/٠٢/٠١Noun - countable : snowpocalypse کولاک شدید برف بوران برف شدید ( به طوری که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی برای مشاغل، سیستم های حمل و نقل عمومی و ... گزارش
0 | 0
semidetached٠٨:٤٣ - ١٤٠٢/٠١/٣١adjective - British English : دوخانه مشابه با هم که دیواری مشترک با یکدیگر دارند. به عنوان نمونه : In the past I have lived in a large Victorian ho ... گزارش
2 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده



baptism٠٧:٥٧ - ١٤٠١/٠٩/٣٠
• Baptism is one of the sacraments in the Christian Church.
غسل تعمید یکی از آیین های مذهبی در کلیسای مسیحی است.
2 | 1
neurotic٢٣:٥٥ - ١٤٠١/٠٤/٠٣
• He was almost neurotic about being followed.
او به خاطر تحت تعقیب بودن، تقریبا ترسیده بود.
7 | 0
cascade٠٧:٤٦ - ١٤٠١/٠٣/٣٠
• Her hair fell over her shoulders in a cascade of curls.
موهایش به صورت آبشاری از فِر ( آبشاری فِرفِری ) روی شانه هایش افتاده بود.
5 | 1
retract١٠:٥١ - ١٤٠١/٠٢/١٦
• The undercarriage on light aircraft does not always retract in flight.
ارابه فرود ( چرخ ها ) در هواپیماهای سبک همیشه در حین پرواز بسته نیست.
5 | 1
buckram٠٦:١٨ - ١٤٠١/٠١/١١
• Iron pattern to the buckram for ease, and cut with sharp scissors.
برای راحتی کار، الگوی ساخته شده از کرباس آهاردار را اتو کنید و با قیچی تیز برش دهید.
0 | 0
pleat٠٦:١٣ - ١٤٠١/٠١/١١
• Each pleat was stitched in place by hand.
هریک از چین ها در جای خودش با دست کوک زده شده بود.
2 | 0
help٢٠:١٧ - ١٤٠٠/١١/٠٥
• Help yourself to the pie.
بفرمایید کلوچه ( با کلوچه از خودتان پذیرایی کنید. . . . . بفرمایید کلوچه میل کنید. )
18 | 1
breadcrumb١٨:٥١ - ١٤٠٠/١٠/٣٠
• Next, coat the fish with breadcrumbs.
سپس ماهی را با خرده نان بپوشانید.
5 | 1
clammy١٠:٠٢ - ١٤٠٠/١٠/٢٧
• The atmosphere was clammy in the cave.
جَو ( هوایِ ) داخل غار مرطوب بود.
2 | 0
clammy١٠:٠١ - ١٤٠٠/١٠/٢٧
• He dreaded having to shake hands with her parents as he knew his hands were clammy.
به خاطر اینکه می دانست دستانش خیس و مرطوب هستند، از دست دادن با والدینش می ترسید.
2 | 0
tame١٥:٠٠ - ١٤٠٠/١٠/٢١
• tame otters
سمور دریایی اهلی
2 | 0
may٠٨:٥٨ - ١٤٠٠/٠٦/٢٨
• the May of her life
دوران جوانی او
18 | 3
shot put١٩:١٨ - ١٤٠٠/٠٦/٢٤
• He's practising for the shot put.
او برای پرتاب وزنه تمرین میکند.
7 | 0
as a matter of fact١٩:٥١ - ١٤٠٠/٠٦/٢١
• As a matter of fact his remarks overrode your motion.
در حقیقت اظهارات او بر خواسته های شما غلبه کرد.
7 | 1
turn into٠٨:٥٣ - ١٤٠٠/٠٦/٠٩
• Patriotism can turn into jingoism and intolerance very quickly.
وطن پرستی میتواند به سرعت تبدیل به وطن پرستی افراطی و تعصب گردد.
16 | 1
call it a day١٨:١٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٢
• Let's call it a day.
برای امروز دیگه کافیه.
60 | 0
vulnerability١١:٢٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٧
• She hid her vulnerability by pretending not to care what people said about her.
او آسیب پذیری خود را با وانمود کردن اهمیت ندادن به آنچه دیگران درباره ش میگویند، پنهان می کند.
5 | 1
abandon١٣:١٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠١
• He abandoned his family and moved far away.
او از خانواده اش دل برید و به جای خیلی دوری رفت.
21 | 1
newlywed١٤:٣٠ - ١٣٩٩/٠٥/٢٣
• The hotel has a special discount rate for newlyweds.
این هتل درصد تخفیف ویژه ای برای زوجهای تازه ازدواج کرده دارد.
18 | 1
harsh٢٢:١٢ - ١٣٩٩/٠٣/٢٦
• Cherry flavoring covers up the harsh taste of the medicine.
طعم دهنده ( چاشنی ) آلبالو، طعم زننده ی دارو را محو می کند.
28 | 1
call in١٣:٠٣ - ١٣٩٩/٠١/١٢
• We need to call in an electrician to sort out the wiring.
ما احتیاج داریم که با یک برقکار تماس بگیریم تا از سیم کشی سر دربیاورد.
12 | 1
constantly١٢:٠٦ - ١٣٩٩/٠١/١٢
• The Earth is constantly rotating on its axis.
زمین دانما حول محور خود می چرخد.
80 | 1
unpaid١٢:٠٥ - ١٣٩٩/٠١/٠٧
• unpaid workers
کارگرهای بدون حقوق و دستمزد
25 | 0
sure enough١٣:٠٤ - ١٣٩٨/١٢/٢٩
• He said he would come, and sure enough he came.
او گفت خواهد آمد، و همانطور که انتظار میرفت او آمد.
25 | 1
on the mend٠٧:١٢ - ١٣٩٨/١١/٢٥
• She's been very unwell, but she's on the mend now.
او خیلی بدحال و مریض بوده است، اما الان در حال بهبود است.
25 | 1
obsess١٧:٤١ - ١٣٩٨/١١/١٢
• She used to obsess about her weight.
او قبلا در مورد وزن خود وسواس داشت.
71 | 1
aeroplane٠٩:٣٩ - ١٣٩٨/١١/٠٩
• The guerrillas shot down one aeroplane and captured the pilot.
چریکها ( پارتیزان ها ) به یک هواپیما شلیک کردند و خلبان آن را دستگیر کردند.
21 | 1
occur١٨:٣٠ - ١٣٩٨/٠٨/٢٩
• She had dreamed of winning the award, but she was surprised when it actually occurred.
او برنده شدن جایزه را در خواب دیده بود، اما او شگفت زده بودوقتی که واقعا اتفاق افتاد.
34 | 2
occur١٨:٢٤ - ١٣٩٨/٠٨/٢٩
• Accidents frequently occur at this intersection.
در این چهارراه ( تقاطع ) مکررا تصادف هایی رخ می دهد .
92 | 4
arrest١٠:٣٩ - ١٣٩٨/٠٨/٢٢
• The storm arrested their climb up the mountain.
توفان مانع بالا رفتن آنها از کوه شد.
108 | 4
motivated١٨:٥٧ - ١٣٩٨/٠٧/٣٠
• What motivated you to do such a thing?
چه چیزی تو را تحریک کرد که چنین کاری بکنی؟
44 | 3
jaywalker٢٠:٢٢ - ١٣٩٨/٠٧/١٨
• Jaywalker may be held fully or partially responsible if they are involved in an accident with a vehicle.
عابر پیاده ی متخلف، اگر گرفتار تصادف با یک وسیله ی نقلیه شده باشد، به صورت کلی یا جزیی مسئول می باشد.
18 | 1
jaywalker٢٠:٢١ - ١٣٩٨/٠٧/١٨
• We nearly ran over a couple of jaywalkers who walked out in front of the car.
ما تقریبا به یک گروه از عابران پیاده متخلف که در جلوی خودروها راه می رفتند، برخورد کردیم.
16 | 1
cheesed off٢٠:٤٤ - ١٣٩٨/٠٦/١٩
• I'm cheesed off with having to mow the lawn every week.
من از اینکه مجبورم هر هفته چمنها رو کوتاه کنم، ناراحتم.
18 | 1
cheesed off٢٠:٤٤ - ١٣٩٨/٠٦/١٩
• You sound really cheesed off.
تو به نظرم، خیلی ناراحت میای.
21 | 1
cheesed off٢٠:٤٣ - ١٣٩٨/٠٦/١٩
• She's a bit cheesed off with her job.
اون خانوم، کمی به خاطر کارش، ناراحته.
18 | 1
lawnmower١٩:٣٤ - ١٣٩٨/٠٦/١٥
• We stock various kinds of lawnmower.
برای کوتاه کردن چمن ها، به یک ماشین چمن زنی نیاز داریم.
21 | 1
deal٢١:١٤ - ١٣٩٨/٠٦/٠٧
• As a waiter, you have to know how to deal with customers.
به عنوان یک پیشخدمت، شما باید بدانید چگونه با مشتریان رفتار کنید.
46 | 1
deal٢١:١٣ - ١٣٩٨/٠٦/٠٧
• We must deal with this matter carefully.
ما باید با احتیاط به این مشکل بپردازیم.
71 | 7
used١٨:٥٤ - ١٣٩٨/٠٦/٠٢
• It's used clothing, but it's in good condition.
این لباس کارکرده است، اما در وضعیت خوبی قرار دارد.
53 | 1
miraculously٠٨:٤٢ - ١٣٩٨/٠٥/١٨
• A schoolboy miraculously survived a 25 000 - volt electric shock.
یک دانش آموز به طور معجزه آسایی از یک شوک الکتریکی 25000 ولتی جان سالم به در برد.
16 | 1
miraculously٠٨:٤٠ - ١٣٩٨/٠٥/١٨
• The barn has been miraculously transformed into a luxury hotel.
انبار غله به طرز معجزه آسایی تبدیل به یک هتل لوکس شده است.
14 | 1
pizzeria١٠:٣٦ - ١٣٩٨/٠٥/١٦
• We ate at a pizzeria in town.
ما در یک پیتزافروشی در شهر غذا خوردیم.
32 | 2
imported١٩:٥٠ - ١٣٩٨/٠٣/٢٦
• All the raw materials are imported.
همه ی مواد خام، وارداتی هستند.
21 | 1
mousse٠٠:٢٠ - ١٣٩٨/٠٣/٠٦
• Stroke the Luminescent Mousse quickly through your hair and comb through, making sure that it is well distributed at the roots.
موس براق کننده را به سرعت روی موهایتان بکشید و شانه کنید، مطمئن شوید که این موس به خوبی در ریشه ی مویتان پخش شده است.
14 | 2
mousse٠٠:١٦ - ١٣٩٨/٠٣/٠٦
• The chocolate mousse was smooth and creamy.
موس شکلاتی، نرم و خامه ای بود.
18 | 1
mousse٠٠:١١ - ١٣٩٨/٠٣/٠٦
• The sweet was a mousse flavoured with whisky.
شیرینی، یک موس طعمدار شده با ویسکی بود.
18 | 1
frozen٢١:٣٤ - ١٣٩٨/٠٣/٠٥
• Ice is frozen water.
یخ، آب منجمد شده است.
53 | 3
stink٠٩:٣٨ - ١٣٩٨/٠٣/٠٢
• Stink the rats out by burning sulphur.
با سوزاندن گوگرد، موش ها را فراری دهید.
16 | 2
savvy١٠:٠١ - ١٣٩٨/٠٢/٠٦
• Keep your mouth shut! Savvy?
دهانت را ببند. فهمیدی؟؟
41 | 2