٢,٢٥٨ پیشنهاد
برام سواله که . . . . . . . نمیدونم که چرا . . . . . . مثال: ?I wonder why he doesn't work anymore برام سواله که چرا اون دیگه کار نمیکنه نمی دونم ک ...
فراگیر مورد پسند عامه مردم مردم پسند دارای طرفدار زیاد پُر بازدید ( در مورد مطالب موجود در شبکه های اجتماعی مانند ویدیوها، موزیک ها، عکسها و . . . )
خانواده ای است که فردی غریبه را که عموما اهل کشوری دیگری است و دارای فرهنگ متفاوتی نیز می باشد، به منزل خود دعوت کرده و بدون دریافت هیچ پولی از وی پذ ...
نامی عمومی برای مکان هایی مثل آمفی تئاتر، سالن کنفرانس، سالن کنسرت و . . . . که از آن جا می توان به منظور برگزاری مراسم مختلف استفاده نمود.
phrasal verb : 1 - اطمینان حاصل کردن ( از درست بودن، امن بودن یا قابل قبول بودن چیزی ) خاطرجمع شدن به عنوان مثال : I made a phone call to check out ...
نامه ای نسبتا کوتاه و مختصر که یک کارجو باید به هنگام ارسال رزومه کاری خودش به کارفرما بنویسد و همراه آن، فرمهای پر شده ی درخواست کار، مدارک ارسالی، ...
در این phrase برای تاکید بیشتر بر صفت too ، کلمه ی way را قبل از آن می آورند. این عبارت در مکالمات روزمره انگلیسی زبانان به ویژه در بین نوجوانان و جو ...
phrasal verb : to go away ( used especially to tell someone to go away in an extremely rude way ) ( لفظ بی ادبانه ) گورت را گم کن گُمشو گمشو بیر ...
برگشتن به سمتِ سرچرخاندن به سوی چیزی
Noun - plural : کارهای خانه ( کارهایی که به طور منظم و معمولا روزمره در هر منزلی انجام می شود. مثل : شستن ظرفها، نظافت منزل، اتو کردن لباس ها، آشپزی ...
علاقه مند شدن لذت بردن
Noun - informl : چیزی یا به خصوص شخصی که خیلی اعصاب داغون کن و روی مُخه آدم ناجور آدم اعصاب خُرد کن
استارت ماشین ( بخشی که داخل اتاق خودرو و در کنار فرمان قرار دارد و سوئیچ رابرای روشن کردن خودرو، داخل آن فرو کرده و می چرخانیم. )
نگرش طرز فکر دیدگاه
خود را به روز نگه داشتن عقب نماندن از دیگران خود را پا به پای دیگران کشاندن هم تراز کردن خود با دیگران
حفظ کردن تناسب اندام ثابت نگه داشتن وزن جلوگیری کردن از اضافه وزن
افتادن چیزی بر اثر وزیدن باد شدید
از چه طریقی؟ چگونه؟ به چه صورت؟ به چه روشی؟
اشغال کردن تصرف کردن ( از سر قدرت و زورگویی )
مشغولیت ( فکری یا ذهنی ) درگیری اشتغال به کاری داشتن پر کردن/بودن وقت
گرفتار شده دربند شده اسیر شده به دردسر افتاده بسیار علاقه مند شده به کسی یا چیزی یا انجام کاری بسیار مشتاق شده به کسی یا چیزی یا انجام کاری
خود مراقب خویشتن دار دارای نَفسِ پاک کسی که در مقابل کجی ها و ناهنجاری های اخلاقی می تواند مقاومت کند.
دور زدن دور دور کردن جهت تفریح و سرگرمی در شهر پرسه زدن
جا افتادن فردی در بین دیگران مورد قبول بودن بین دیگران
Noun - countable : یک پایگاه داده کامپیوتری بزرگ از مجموع مکالمات و نوشته های مرتبط با یک زبان به این معنی که : برخی دانشگاه ها یا موسسات تحقیقاتی، ...
شبگردی تفریح شبانه تفریحاتی مانند رفتن به رستوران و کلاب و . . . . که از شب شروع شده و تا صبح روز بعد ادامه پیدا می کند.
به این ترتیب در این صورت
مشارکت کردن در انجام کاری درگیر شدن در کاری
داروی بی اثر دارو نما داروی واهی داروی الکی دارویی که برای افرادی تجویز می شود که صرفا خیال می کنند، بیماری خاصی دارند و یا ممکن است به بیماری خاصی ...
بخش تکه قسمتی از چیزی جزء
جا زدن در صف رعایت نکردن نوبت در صف
Noun - countable : ازدواج حقوقی : ازدواجی که توسط عاقد و یا هر فرد مذهبی دیگری انجام نمی شود و زوجین برای جاری شدن عقد و بستن پیمان زناشویی فقط به مح ...
در عوضِ در ازایِ به جایِ
عامیانه: شاخ غول رو که نشکوندی کوه که نکندی شق القمر که نکردی
دست کم گرفتن کسی یا چیزی
ضخیم تر - کلفت تر
در مجموع مجموعا روی هم رفته
آشکار شدن نشانه های لذت و خوشحالی در چهره یا چشمان شخصی
spoken: به زودی. الان برمی گردم. زود به شما خبرش را می دهم. به طور کلی برای این که از دیگران بخواهید منتظر شما بایستند تا شما زود برگردید یا خبری ...
سر و کله کسی در جایی پیدا شدن آفتابی شدن
Expression : به نکته ی خوبی اشاره کردی. حرف شما کاملا درسته. کاملا درست می گی. به نکته ظریفی اشاره کردی. بلی. حق کاملا با تو هستش.
درون گرا ( کسی که آرام و ساکت و خجالتی است و از بودن در کنار دیگران لذت نمی برد. )
کاغذ کادو
مصنوعی غیر طبیعی
داخل کردن گذاشتن چیزی در داخل چیزی ( مثل گذاشتن لباس ها در چمدان )
Noun - countable : میهمانی ویژه ی کودکان که در طی آن، بچه ها، شب را در منزل میزبان سپری کرده و فردا آنجا را ترک خواهد کرد.
شهربازی موضوعی پارک موضوعی یعنی پارکی که دارای موضوع خاصی است و علاوه بر جنبه ی تفریحی، جنبه ی آموزشی نیز دارد. مانند پارکِ گلها، پارکِ آب بازی، پارک ...
دیوانه شدن به شدت هیجان زده شدن از شدت هیجان، کنترل خود را از دست دادن از خود بی خود شدن
Adjective : متضاد مخالف متفاوت
به دلیلِ در نتیجه ی به خاطرِ به علتِ به سببِ زیرا