پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٢٥)
تقریبا Approximately Nearly
Noun - countable : Hobby سرگرمی دل مشغولی به عنوان نمونه : In the US , Baseball is considered the national pastime
برگه ی امتحان برگه ی آزمون کتبی
Adjective - informal - dated : خیلی خوب عالی باشکوه magnificent
Noun - countable : تمشک ( a small black or purple berry from a bush that has thorns ) به عنوان مثال : There used to be such wonderful blackberries
Idiom : بسیار زیبا چشم نواز دلربا به عنوان مثال: My team won 7 - 0 . The scoreboard was a feast for the eyes.
به مکان و مقصد مشخصی رفتن با سرعت مشخصی حرکت کردن به عنوان مثال: The fighter travel at 3 times the speed of sound. آن جنگنده با سرعتی ۳ برابر سرعت ص ...
Idiom - informal - used humorously: همه کاره و هیچ کاره ( کسی که کارهای زیاد و مهمی را انجام می دهد، اما به خاطر اینکه انجام آن کارها به نوعی به وظی ...
جاری شدن سیل سیل آمدن دچار سیل زدگی شدن
American English - informal : خیلی شاد و خوشحال به عنوان مثال : Although the job does not pay very well, she is as happy as a clam there
1: noun - countable - uncountable : سرمایه اولیه ( پولی که برای راه اندازی یک شغل یا یک فعالیت اجتماعی و . . . . مجبور به خرج کردن آن هستیم. ) نمون ...
Noun - countable - mainly journalism - humorous : زن بسیار جذاب زن مو بور بسیار جذاب
idiom - informal : جان به جان آفرین تسلیم کردن ( بیشتر به جنبه شوخی و طنز استفاده می شود. ) مُردن به عنوان نمونه : This, their last wish, was respe ...
adjective : پایدار نمونه : last peace = صلح پایدار
قاطی کردم ناگهان از عصبانیت زیاد، از کوره در رفتم
Phrase : صبر داشته باش عجله نکن ( عبارتی است به این معنی که رسیدن به چیزی مهم، زمان می برد و نباید انتظار موفقیت فوری داشته باشید ) نمونه : I was ...
Adjective - informal : عجیب و غریب، غیرمعمول و شگفتی آور ( به ویژه به صورت جذاب و جلب کننده نظر دیگران ) به عنوان مثال : 1 - Barkley was known for ...
Noun - countable : جاروی دسته بلند ( که در داستان ها می گویند جادوگران و ساحره ها بر روی دسته آن نشسته و پرواز می کنند. ) نمونه : In children's boo ...
Idiom : تابلو بازی در نیار تابلوش نکن دستت را رو نکن به عنوان نمونه : Tod: “I will hide the key here. ” Don: “Don’t make it obvious!”
Adjective : ۱ - مذاب ذوب شده آب شده به عنوان نمونه : The night was filled with that eerie light that only molten rock can produce ۲ - داشتن گرما یا ...
adjective : bite - size bite - sized 1 - لقمه ی اندازه ی دهان ( مقداری کمی از یک غذا و به اندازه ای که بتوان آن را به یکباره در دهان گذاشت و فرو برد ...
Noun - countable : عابر پیاده متخلف کسی که از محل هایی در خیابانها و جاده ها عبور میکند که عموما عبور عابر پیاده در آن ها ممنوع بوده و خطرناک می ب ...
Noun - plural : انبه ها ( جمع کلمه ی mango )
Noun - countable : نامِ هنری ( نام یا لقبی که توسط یک بازیگر، مجری، ورزشکار و . . . . . به جای نام اصلی شان برگزیده می شود. ) به عنوان مثال : Alic ...
پریز برق Outlet
تراموا
آشپز شخصی آشپز خانگی کسیکه برای دیگران و بر اساس نیاز و دستورات آنها، در منزلشان غذا درست می کند. Personal chef Private chef
Idiom : صریح و بی پرده صحبت کردن حرف دل خود را گفتن رُک صحبت کردن به عنوان نمونه : He's certainly not afraid to speak his mind
Verb : وقتی درباره قطعه زمینی صحبت می شود: 👇 شیب پیدا کردن به سمتِ. . . کج شدن به سمتِ. . . متمایل شدن به سمتِ. . . به عنوان نمونه : The garden ...
Informal : گند زدی خرابکاری کردی
Noun - countable : گنتری سازه فلزی دروازه مانند، درون پست های برق که هادی های انتقال نیرو در ابتدای ورودی پست به آنها آویخته می شوند.
adjective : خساست ناخن خشکی صرفه جویی مالی رفتار خساست آمیز رفتار خساست گونه بُخل ورزی نمونه: 1 - Local residents have accused the council of penny - ...
Noun - countable : کار منظم ( کاری که به طور دائم و در طول ساعات نرمال کاری روزانه انجام می شود. ) a job that you do during normal working hours
Adjective : شوکه Shocked
Noun - countable : Airer لباس خشک کن پایه ای که لباس های خیس را برای خشک شدن روی آن پهن می کنند. به عنوان نمونه : Baby clothes were hanging on a d ...
Noun - countable : Citizen Alien Subject مهاجر ( کسی که زادگاه خود را ترک کرده و در کشور دیگری زندگی می کند. ) به عنوان نمونه : 1 - Foreign natio ...
Adjective : پارچه تور نازک پارچه دارای سوراخ های ریز پارچه شفاف و بدن نما
Phrase : به پایان رساندن کار در زمان یا تاریخی که قبلاً توافق شده است. به پایان رساندن کاری قبل از اتمام ضرب الاجل از پیش تعیین شده کاری را سر موعد ...
adjective : رقیق ( برای وصف هوای رقیق و کم اکسیژن به خصوص هوایی که در ارتفاعات کوهستان وجود دارد، استفاده می شود. ) نمونه : It's difficult to breath ...
Adjective : بی خانمان نمونه : Last night a nowhere bride committed suicide in San Diego
Adjective : غافل گیرانه غیرمنتظره نمونه : They were injured in the surprise attack last night
Phrase : این عبارت برای زمانی کاربرد دارد که گوینده، چیزی را که دیگران تعیین کرده اند، علیرغم اینکه آن را قبول ندارد، می پذیرد و تایید می کند. پس می ...
شماها همه ی شما همگی شما همه تان کُل شما
idiom - informal : untill the cows come home برای مدت زمان طولانی تا ابد برای همیشه به عنوان مثال : I could sit here and argue with you till the cow ...
phrase - informal - British : lay something on with a trowel lay something on a bit thick بزرگنمایی کردن غلو کردن گزافه گویی کردن مبالغه کردن به ع ...
noun - uncountable : دل چرکین آزرده خاطر ناراحت از گذشته نمونه : There has been bad blood between the two families for years.
موجودی افسانه ای که سر و سینه اش شبیه شیر و بقیه بدنش شبیه ماهی است.
Adjective : Shining example ( مثالِ ) بارز ( مثالِ ) واضح ( مثالِ ) روشن به عنوان نمونه : The house is a shining example of Art Deco architecture
Verb : فروکش کردن برطرف شدن نمونه : their hunger has been satisfied after hunt and eating a big deer
noun - countable : بام ساز سقف ساز سقف زن کسی که کارش ساختن یا تعمیر کردن سقف ساختمان هاست. به عنوان نمونه : Another of my friends is a self - empl ...