pastime

/ˈpæˌstaɪm//ˈpɑːstaɪm/

معنی: سرگرمی، تفریح، ورزش، مشغولیات، کاروقت گذری
معانی دیگر: وقت گذرانی، کاروقت گذران

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an activity that makes the time pass pleasantly.
مترادف: diversion, game, hobby
مشابه: amusement, avocation, distraction, divertissement, entertainment, play, recreation, relaxation, sideline

- Reading and watching television are popular pastimes.
[ترجمه سعید] مطالعه و تماشای تلویزیون، سرگرمی های محبوبی هستند.
|
[ترجمه گوگل] خواندن و تماشای تلویزیون یکی از تفریحات محبوب است
[ترجمه ترگمان] خواندن و تماشای تلویزیون، سرگرمی های محبوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He has little time to engage in his favorite pastimes these days.
[ترجمه سعید] او این روزها وقت زیادی ندارد که به سرگرمی های مورد علاقه اش بپردازد.
|
[ترجمه گوگل] او این روزها زمان کمی برای سرگرمی های مورد علاقه اش دارد
[ترجمه ترگمان] این روزها وقت چندانی ندارد که در سرگرمی های مورد علاقه اش شرکت جوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his main pastime is stamp collecting
سرگرمی عمده ی او گردآوری تمبر است.

2. The so-called love, just feel lonely pastime.
[ترجمه گوگل]به اصطلاح عشق، فقط احساس تنهایی سرگرمی
[ترجمه ترگمان]عشق به اصطلاح عشق تنها احساس تنهایی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Eating out is the national pastime in France.
[ترجمه Mahsa] بیرون غذا خوردن یک سرگرمی ( همگانی ) در فرانسه است .
|
[ترجمه گوگل]غذا خوردن در خارج از خانه یک سرگرمی ملی در فرانسه است
[ترجمه ترگمان]بیرون خوردن، سرگرمی ملی در فرانسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Cycling is an enjoyable pastime for people of all ages.
[ترجمه سعید] دوچرخه سواری سرگرمی لذت بخشی برای همۀ سنین است.
|
[ترجمه گوگل]دوچرخه سواری یک سرگرمی لذت بخش برای افراد در هر سنی است
[ترجمه ترگمان]دوچرخه سواری برای مردم تمام سنین یک سرگرمی لذتبخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Gardening is a very rewarding pastime.
[ترجمه گوگل]باغبانی یک سرگرمی بسیار مفید است
[ترجمه ترگمان]باغبانی یک سرگرمی بسیار باارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Learning should no longer be an elitist pastime for the chosen few.
[ترجمه گوگل]یادگیری دیگر نباید برای افراد برگزیده یک سرگرمی نخبه گرایانه باشد
[ترجمه ترگمان]یادگیری نباید یک سرگرمی elitist برای تعداد معدودی انتخاب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fighting is a popular pastime among some of the town's boys.
[ترجمه گوگل]دعوا یک سرگرمی محبوب در میان برخی از پسران شهر است
[ترجمه ترگمان]جنگیدن در میان بعضی از پسرهای شهری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Do-it-yourself is the nation's most popular pastime.
[ترجمه گوگل]خودت انجام بده محبوب ترین سرگرمی ملت است
[ترجمه ترگمان]انجام دهید - خودتان یکی از تفریحات بسیار محبوب ملت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Painting seems to be a popular pastime - but is it an appropriate image?
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نقاشی یک سرگرمی محبوب است - اما آیا این یک تصویر مناسب است؟
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد نقاشی یک سرگرمی محبوب باشد - اما آیا این یک تصویر مناسب است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Recreational reading can be defined as a pastime by which the reader fills in time pleasantly.
[ترجمه گوگل]خواندن تفریحی را می توان به عنوان سرگرمی تعریف کرد که توسط آن خواننده زمان را به خوبی پر می کند
[ترجمه ترگمان]خواندن تفریحی می تواند به عنوان یک سرگرمی تعریف شود که خواننده آن را با لذت پر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Gardening is my mother's favourite pastime.
[ترجمه گوگل]باغبانی سرگرمی مورد علاقه مادرم است
[ترجمه ترگمان]باغبانی سرگرمی مورد علاقه مادرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Futile pastime: memorising the Latin names of 150 fish species when they've never even owned a goldfish.
[ترجمه گوگل]سرگرمی بیهوده: به خاطر سپردن نام لاتین 150 گونه ماهی در حالی که آنها هرگز حتی یک ماهی قرمز نداشته اند
[ترجمه ترگمان]تفریحات Futile: حفظ نام لاتین ۱۵۰ گونه ماهی در زمانی که آن ها حتی یک ماهی قرمز هم نداشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In southern Europe, shooting birds is a popular pastime.
[ترجمه گوگل]در جنوب اروپا، تیراندازی با پرندگان یک سرگرمی محبوب است
[ترجمه ترگمان]در جنوب اروپا، شکار پرندگان یک سرگرمی رایج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The pastime has many excuses, and kinship can be one.
[ترجمه گوگل]سرگرمی بهانه های زیادی دارد و خویشاوندی می تواند یکی باشد
[ترجمه ترگمان]سرگرمی خیلی عذر و بهانه دارد، و خویشاوندی هم می تواند یکی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Discredit occurs only when an otherwise amiable pastime is perverted by the destruction of many books to glorify one.
[ترجمه گوگل]بی اعتباری تنها زمانی رخ می دهد که یک سرگرمی دوست داشتنی در غیر این صورت با تخریب بسیاری از کتاب ها برای تجلیل از یکی منحرف شود
[ترجمه ترگمان]discredit تنها زمانی رخ می دهد که یک تفریح دوست داشتنی در غیر این صورت از تخریب کتاب های بسیاری برای تجلیل از آن منحرف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرگرمی (اسم)
amusement, sport, game, fun, engagement, entertainment, pastime, hobby, recreation, avocation, occupation, trade, metier

تفریح (اسم)
amusement, break, play, paseo, walk, pastime, recreation, promenade, diversion, divertimento, jaunt

ورزش (اسم)
practice, exercise, play, sport, pastime, callisthenics, exercitation

مشغولیات (اسم)
pastime, hobby

کار وقت گذری (اسم)
pastime

انگلیسی به انگلیسی

• entertainment; recreation, amusement
a pastime is something that you do in your spare time because you enjoy it.

پیشنهاد کاربران

Noun - countable :
Hobby
سرگرمی
دل مشغولی
به عنوان نمونه :
In the US , Baseball is considered the national pastime
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/pastime• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pastime
:SYN
entertainment - recreation - hobby
. e. g
Some people believe that engaging in ⭐an active pastime⭐ does more to develop children' life skills than time spent reading
Pastime یک مترادف برای Hobby هست
⬛ PASTIME ⬛
noun
[count] : an activity that you enjoy doing during your free time
◀️Her favorite pastime [=hobby] is gardening
◀️Baseball has been a national pastime for years
...
[مشاهده متن کامل]

◀️Sucking his dick is m6 favorite pastime
⬛ HOBBY ⬛
noun
[count] : an activity that a person does for pleasure when not working
◀️She collects stamps as a hobby.
◀️He has many hobbies, including photography and gardening

سرگرمی معمولِ فرد
اسم:
an activity that someone does regularly for enjoyment rather than work; a hobby. یک فعالیت که فرد به طور منظم برای لذت بردن به جای کار کار می کند. یک سرگرمی. ( از خوردن و دیدن و گردش کردن و . . . . )
...
[مشاهده متن کامل]

"his favourite pastimes were shooting and golf""سرگرمی های مورد علاقه او تیراندازی و گلف"

سرگرمی

بپرس